eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام آقا می‌خوام اعتراف کنم اوایل عروسیمون من خیلی جلو خانمم خجالت می‌کشیدم که نکنه یهو باد معده ....😂 یه روز خونه مادرزنم بودیم تمام خونواده هم جمع شده بودن و ما توی اتاق طبقه بالا که دستشویی نداره خواب بودیم،من از خواب که بیدار شدم تبدیل شده بودم به یه پمپ باد🤣🤣چون شبش لوبیا خورده بودیم داشتم میترکیدم،طبقه پایین هم شلوغ و دستشویی داخل بود اگه میرفتم صدای انفجارم حداقل چندتا کشته میداد خلاصه منم با خیال راحت که حالا مثلاً خانومم خوابه از فرصت استفاده کردم🤣🤣🤣🤣راحت میتونم بگم شده بودم انگار ای بادکنکا که دهنشو می‌کشی صدای قیییییژژژژژ میده🤣🤣🤣 خلاصه داشتم لباسامو عوض میکردم که برم پایین، خانومم چشمشو باز کرد گفت ماشاالله عزیزم ،ماشالله به جونت ،پرچم خاندان رو بردی بالا داشتم تو خواب مثل بالون میرفتم هوا 🤣🤣🤣🤣🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی خلاصه اونشب محمد و راضی کردن که بریم سراغ دعا نویس... تو این مدت چند جا رو بهمون ادرس
داستان زندگی وقتی از خونه اون اقا اومدیم بیرون انگار محمد نمیخواست قبول کنه خانوادش تا این حد پست هستن و شروع کرد بهش بد و بیراه گفتن که از خودش حرف زده و شانسش حرفاش درست درمیومده و از این چیزا... اون روز منو مستقیم برد خونه مامانم و یکی دو روز اونجا موندم حالم خوب بود تقریبا محمد گفت حالا که خوبی بریم خونه خودمون اخر شب بعد از شام برگشتیم خونمون وقتی وارد خونه میشدم احساس تنگی نفس گرفتم... هی داشت حالم بدتر میشد.. با هزار جور مصیبت شب و صبح کردیم فردا عصرش محمد سرزده اومد خونه و گفت حاضرشو بریم.. گفتم کجا ؟ گفت یه ادرس گرفتم بریم ببینیم چی میشه خلاصه رفتیم و یه جا سمت کرج بود، یه اقای حدود ۴۰ ساله بود و سرکتاب باز کرد و یه چیزای گفت ولی نه به اندازه ی اون دقیق و در اخر به محمد گفت جون زنتو نجات بده..! محمد گفت هر چقدر پول بخوای بهت میدم فقط بگو کار کیه ؟ گفت نمیتونم بگم کار کیه ولی نشونی میدم باهوش باشی خودت میفهمی... یه چندتا نشونه داد که همش نشونه های خواهرش بود ولی مگه میشد؟ مگه امکان داشت؟ چرا اخه باید با زندگی برادرش اینکارو میکرد محمد به اسم برادرشون بود ولی حق پدری گردن تمام خواهر و برادراش داشت چرا باید باهاش اینکارو میکرد اون روزم فکرم درگیر شد و کاری نتونستیم بکنیم نزدیکای عید بود، منم که حالم تو خونه فقط خراب بود وقتی تو اون خونه نبودم خیلی بهتر بودم و فقط اونهمه شیطنت قبل و نداشتم و ساکت یک گوشه می نشستم بخاطر همینم محمد تصمیم گرفت منو از خونمون دور کنه داخل یکی از شهرهای شمال کشور یه ویلا خیلی خوشگل داشتیم که سال قبلش محمد کادوی تولد زمینش رو برای من خریده بود و تو مدت کمتر از ۳ماه ساخت و تکمیلش کرد بهم گفت میخوای بری چند روز شمال منم تا قبل از تحویل سال میام پیشتون منم که دیدم فکر بدی نیست قبول کردم ولی محمد انگار دلش آروم نبود منو بچه ها رو تنها بفرسته به داماد عباس برادرش گفت خاله و بچه ها رو بردارید برید شمال منم چند روز دیگه میام دختر خواهرم یا دختر همون عباس نامزد بودن، چند ماهی از نامزدیشون میگذشت بارو بندیل رو بستیم و راه افتادیم سمت شمال تمام راه فکرم درگیر حرفایی بود که اون دوتا دعا نویس زده بودن اخه مگه میشد که یک لحظه یاد حرفای نازی افتادم گفت عمه یه چیز میریخت تو خونمون بعدم به من گفت به مامانت نگی ها وای مغزم داشت منفجر میشد نمیتونستم باور کنم کم در حق این دختر لطف نکرده بودم تو این همه سال تو همین فکرو خیالات بودم که رسیدیم دم ویلا و رفتیم داخل انگار واقعا اونجا حالم خیلی خوب بود هیچ اثری از فکرو خیال های بد نبود و واقعا خوش میگذشت، ۳ روز مونده بود به عید.... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیک قهوه با موز امروز این شیک دلمو برد🥹 مواد لازم اینجاست👇 موز🍌 شیر🥛 یخ قهوه قهوه خامه قنادی برای غلظت بیشتر(اختیاری) سس شکلات •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ســلــام دوســتــاے گــلــم پــیــرو خــاطــره دوســتــمــون ڪ ڪــلــیــد شــوهرشــو انــداخــتــه بــود دور دو مــاه پــیــش همــســرم تــصــمــیــم گــرفــت ڪ پــارڪــیــنــگ خــونــه رو تــمــیــز ڪــنــه و مــن بــوفــه قــدیــمــے رو گــذاشــتــم اونــجــا تــا وســایــل اضــافــے رو بــزاریــم تــوش حــالــا همــســرم هرچــے وســایــل بــدرد بــخــور و بــدرد نــخــور بــود رو ریــخــت تــو حــیــاط ے وضــعــے بــود ڪ نــگــووو آدم راهشــو گــم مــیــڪــرد 🙃 مــنــم دوتــا بــوت چــرم ســاق بــلــنــد و ســاق ڪــوتــاه داشــتــم ڪ قــشــنــگ اوردم تــمــیــزش ڪــردم و گــذاشــتــم تــوے ڪــارتــن و گــذاشــتــم قــاطــے وســایــل ڪ وقــتــے پــارڪــیــنــگ رو مــرتــب ڪــرد اونــارو هم بــزاره اونــجــا جــاڪــفــشــے جــا نــداشــتــم گــذاشــتــم تــو پــارڪــیــنــگ ڪ زمــســتــون اســتــفــاده ڪــنــم عــصــرے ڪ دســت از پــا درازتــر نــشــســتــه بــودیــم ڪــنــار ات واشــغــالــا ڪ تــصــمــیــم بــگــیــریــم ڪــدومــو بــریــزیــم دور یــهویــے ڪــارتــن خــالــے ڪــفــشــا رو دیــدم گــفــتــم اِ از ایــن ڪــارتــن دوتــا داریــم اونــیــڪــے رو مــن ڪــفــشــاے چــرمــم رو گــذاشــتــم ڪ بــزارے تــو ڪــمــد یــهویــے همــســرم گــفــت ولــے مــن اونــا رو انــداخــتــم دور اولــش فــڪــر ڪــردم شــوخــے مــیــڪــنــه گــفــتــم اذیــت نــڪــن بــگــو ڪــجــا گــذاشــتــے شــون گــفــت بــخــدا دم ظــهر بــا چــنــد تــا از خــرت وپــرتــا ریــخــتــم ســطــل آشــغــال ســرڪــوچــه 😱 چــنــان مــحــڪــم زدم تــو صــورتــم ڪ صــورتــم قــرمــز شــد گــفــتــم بــایــد بــرے پــیــداش ڪــنــے بــیــارے 😫😫 رفــت همــه آشــغــالــا رو گــشــت ولــے خــب بــرده بــودنــشــون تــا چــنــد روز اعــصــابــم خــورد بــود 😑 آخــه مــیــون اونــهمــه وســایــل چــرا ڪــفــشــاے مــنــو انــداخــتــے دور😬😬 الــانــم ڪ یــادم افــتــاد بــازم عــصــبــے شــدم اخــه ســاق بــلــنــد رو یــڪــے دوبــار بــیــشــتــر نــپــوشــیــدم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بازم سلام یه صوتی بگم برای امروز ازجناب همسر😂برادر شوهرم همسر اولش جدا شدن از هم دوباره ازدواج کرده خدا روشکر داره زندگی میکنه چند ساله. حالا دیشب خواهر شوهرم چند تا عکس از عقد کنون داداش که همسر سابق دختر خواهر شوهرش هست فرستاده برای همسرم چون عکس مادرش بود😔امروز همسرم داداش رو دیده عکس ها رو نشونش میده بعد اونم میگفته اینا کین خودشم نمیشناخته😳😳 حالا به من میگه داداشم خودش نمیشناخت گفتم الزایمر نداره نمیخواسته بشناسه😂😂 اخی خیلی دوست داشت همسرشو 😔 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام حرف تلویزیون شد که یه خانمی گفته بودن مادربزرگ عمه اش فکر کرده کوه ریزش کرده تلویزیون میشکنه شوهرم می‌گفت یه بار وقتی مجرد بوده با دوستاش یه لحظه میرن خونه مادربزرگ دوست شون بعد اون موقع اون خانمه تازه تلویزیون خریده بوده میگه ما وایساده بودیم تا دوستم وسایلش رو برداره بیاد دیدیم تو تلویزیون داره تکواندو پخش میکنه یهو دیدیم شروع کرد بگه ننه بیاید اینا رو از هم جدا کنید زدند همدیگه رو تیکه و پاره کردند بیاید دیگه نزارید دعوا کنند🤣🤣🤣😂😂😂میگه از خنده پخش زمین شدیم🤣🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من همیشه بعد از نماز این ذکرها رو میگم و اثر فوق العادش رو توی زندگیم دیدم. شما هم بگید و معجزاتش رو ببینید🙏 حاج آقا نخودکی فرمودند: ☘میخواهم چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالاتر باشد. بعد از هر نماز اینها رو بخوانید: 1⃣ تسبیحات حضرت زهرا 2⃣ آیت الکرسی تا و هوالعلی العظیم 3⃣ ۳ تا قل هوالله 4⃣ ۳ تا صلوات 5⃣ آخر آیه ۲ سوره طلاق👇 و مَن یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (۳مرتبه) و آیه ۳ همان سوره طلاق👇 وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا (۳مرتبه)✨ ایشون فرمودند: هرچه من دارم از عمل کردن به این مورد بعد از هر نماز دارم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 حرف من تلنگری هست برای همه خانم های متاهل. تو این کانال دخترهای مجرد زیادی عضون. دخترهایی که شاید آرزوشون باشه که شن و عشقی داشته باشند ک بخاطر اون خیلی کارها کنن... معلوم نیست چندنفر از شما الان بجای اونها هستین و دارین روزگارتون رو سخت میکنین. فقط میخوام ب تک تک شما بگم: اگه امروز تو خونه ای هستی و مستقلی، اگر مادری...‌ اگر پدری... قدر لحظات خودتون رو بدونین. مفت و ارزون از دستش ندین. خیلی از پسرا و دخترا شبشون با خیال عشقشون میگذره که یا از دستش دادن یا راه رسیدن نیست. ❤️ دست از داشته های خونه دیگران بردارین و به داشته های خودتون ببالین. یک چای داغ و لبخند موقع خستگی همسر هیچی از شما کم نمیکنه. فقط بهتون عشق هدیه میده. بی بهانه مهر بورزید و دوستت دارم رو بگین. ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️ با نام خدا و ایمان و اعتقاد قلبی و با توجه به معنی به نیت مطیع شدن فرزندان، اگر شخصی به تعداد ۱۰۷ بار ☀️سوره صف☀️را قرائت کند فرزندانش از او اطاعت کرده و فرمانبردارش میشوند♦️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بار هم دسته جمعی با همین خاله ها رفتیم شهرستان ,با دختر خاله هام رفته بودم بیرون موقع برگشت دیدم یه نفر با سمند افتاده بود دنبالشون منم یه میله کلفت برداشتم زدم شیشه عقب رو کامل خووووورد کردم طرف هم در رفت ما چقد احساس غرور کردیم کلی بهم حال داد . هیچی خلاصه با دختر خاله برگشتیم خونه مادر بزرگ دیدم اه همون ماشینه جلو در خونه پارک شده زدم چرخها رو پنچر کردم اینه بقل هم شکستم رفتیم تو خونه دیدم یاخدااااااا همون یارو نشسته خونه مادر بزرگم داره میخنده بهم (فهمیدم آشناست …..) بعد فهمیدم دایی مادرمه جاتون خالی کلی ضااااایع شدم تازه این خوبش بود خبر نداشتن چه بلایی سر ماشینش اوردم خلاصه رفته بود ماشینو دیده بود در آستانه جنگ خانوادگی بودیم بهش خسارتشو دادم دست از سرم برداشت خلاصه حسابی ضایع شدم + ابروم رفت + کلی پول هم پیاده شدم  •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️🍃❤️🍃❤️🍃 ❤️🍃❤️🍃 ❤️🍃 💃💃💃 وقتی شوهرتون میره مسافرتی ماموریتی جایی که از خونه دوره اینو واسش بفرستید: دوریت دوری یک شاه،ز یک مملکت است...😍😍🙈 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ❤️🍃 ❤️🍃❤️🍃 ❤️🍃❤️🍃❤️🍃
❀°🌸°❀°‌🌸°❀° °🌸°❀° °❀° ‍ زنم ازم پرسید کیو بیشتر از همه دوست داری؟ گفتم: مامانم گفت: بعدش گفتم: بابام گفت: بعدش گفتم: دخترم گفت: بعدش گفتم: خواهرم بغض گلوشو گرفت. گفت: پس من چی؟ گفتم: تو گفتی بگو کیو بیشتر دوست داری نگفتی بگو عشقت کیه! کلی ذوق زده شد گفت خب بگو عشقت کیه؟؟؟؟؟ گفتم: بارسلونا قهر کرد از خونه رفت بیرون... فکر کنم رئالیه...😕😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•