🟢 روشهای ناکارآمد حل تعارض در اختلاف بین زوجین
☄زمانی که دو نفر در رابطه با یکدیگر دچار مشکل شده و یکی از طرفین یا هر دو به رفتار و گفتار دیگری به شکل ناکارآمد برخورد کند قطعا آن روش ناکارآمد یکی یا چند مورد از 12 مورد زیر خواهد بود :
1- بی اهمیت شمردن
2-کناره گیری / ترک کردن
3- تهدید کردن
4- سرزنش کردن
5- تحقیر کردن
6- القای احساس گناه
7- منحرف کردن
8- محروم کردن
9- انکار مشکل
10- اجتناب از گفتگو
11- تسلیم شدن
12- سلطه جویی
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
یادمه یکیاز همکلاسیهای دوران دبستانم رو که اتفاقا خیلی هم پولدار بود بردم خونمون،
طفلک هیچ درکی از فقر نداشت
هی میگفت چرا تلویزیونتون انقدر کوچیکه، چرا مبل ندارین رو زمین میشینین، چرا دارین جیبامو میگردین؟
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام من دخترم 27 سالمه، من چند وقت پیش امتحان رانندگی عملی داشتم، سه نفر عقب میشینن و یک نفر جلو و سرهنگم ک جلو هست، یه دختره ای کنار من نشسته بود و هی استرس و نگرانی داشت و میگفت دیگ پول ندارم مربی بگیرم و قبول نشم واقعا به چوخ میرم، منم فاز دلداری گرفتم و گفتم بذار ی جمله بگم که اروم بشه، یهو گفتم چه کاریه؟ فکر کن کنارت هیچکس نیست و بی اهمیت باش اصلا حسابش نکن و کلی بدوبیراهه دیگه، حواسم نبود ک افسر داره میشنوه و یهو سرهنگ برگشت گفت چی گفتیییی؟ همون لحظه پروندمو بهم داد و گفتش که تا دو سال از امتحان محرومی، برو کنار همونی بشین که گفتی و بگو برات امضا کنه :)))
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
پیشتر تجربه ای فرستادم که همسرمون باید کنار ما حس خوبی داشته باشه.
و حالا میخوام نکته دیگه ای که امکان #خیانت رو فراهم میکنه:
💠 به جای اینکه همسر شوهری باشم، مادر ایشون میشم!! 😳🤦🏻♀
اینکه بخوام مدام پاپیچ همسرم باشم، گوشیشو چک کنم، کجا میری؟ با کی میری؟؟ کی بود زنگ زد؟ این شماره ناشناس چیه؟ و.. و.. و..
ایشون رو از من و خونه فراری میکنه!
یادمه که در مجردیم مادرم بی دلیل مدااام گیر میداد و من از خونه بدم میومد! حالا همین اتفاق برای همسران مون میوفته اگه بخوایم براشون مامان بازی در بیاریم!
من خودم شکاک بودم و نگران که همسرم خیانت کنه! دچار وسواس فکری بودم! اما به شوهرم بروز ندادم. پیش روانشناس رفتم و مشکلمو درمان کردم. چون وسواس فکری با گذر زمان خوب نمیشه بلکه بدتر میشه. پس حتما باید درمان بشه.
درستش اینه که به جای مادر همسری، معشوقه شون باشیم. وقتی که برای کارآگاه بازی و غصه خوردن میذاریم و بذاریم برای رسیدگی به ظاهر و روحیه مون. به جای #غر زدن و ازار، منبع #آرامش باشیم. اینطوری روان خودمونم سالم تر میمونه و دیر تر پیر میشیم!!
اگر همسرمون نتونه توی خونه خودش و کنار همسرش #آرامش به دست بیاره پس کجا این حس آرامشو داشته باشه؟؟ تو آغوش یه زن دیگه؟؟
مراقب عشق و زندگیمون باشیم.🌹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
چنروز پیش سرظهر داشتیم پیاده با دوستم از کلاس برمیگشتیم خونه .
همینجوری که میرفتیم دیدم یه آقای خیلی قد بلند و هیکلی با اخم داره پشت سرمون راه میاد .
هر چی میگذشت اینم هی نزدیک تر میشد.
یدفه زدم به دوستم گفتم ریحانه فکر کنم این آقاهه میخواد اذیتمون کنه من میترسم . تا سه میشمرم بیا بدوئیم .
یهو با یه خنده ی ملیحی گفت بابامه :))))
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی جمعه از صبح زود دورتادور حیاط تختهای چوبی چیدند و فرش کردند .. میوه و شیرینیها رو ت
داستان زندگی
از جا پریدم و گفتم کدوم شربت؟همون زنیکه ی ...؟ اون با ما و خونه ی ما چیکار داشته؟
مامان که از ناراحتی صورتش سرخ شده بود گفت چه بدونم .. گفت از طرف صمد اومده و واسه صنم پیغام آورده ..
بلند شدم و گفتم راه بیفت مادر.. همونطور که به طرف اتومبیلم میرفتیم گفتم غلط کرده مردک .. صنم چی گفت؟ چه کار کرد؟
مادر لباسش رو جمع کرد و روی صندلی اتومبیل جابه جا شد و گفت اینکه چی گفت مگه مهمه؟الان من کم مونده قلبم وایسه که این زن در خونه ی منو زده ..
پام رو گذاشتم رو گاز و با سرعت خودم رو به خونه رسوندم ..
سلطانعلی که در باز کرد با قدمهای بلند وارد حیاط شدم و بلند صنم رو صدا کردم ..
آفت که کنار حوض مشغول شستن لباس بود با سر به اتاقمون اشاره کرد و گفت آقا از اونموقع داره گریه میکنه ..
وارد اتاق شدم .. صنم کز کرده بود گوشه اتاق و سرش رو گذاشته بود روی زانوش و گریه میکرد ..
همون جلوی در با غیض پرسیدم این زنه کی بوده اومده بود؟
صنم سرش رو بلند کرد و با چشمهای اشکی نگاهم کرد .. راستش ته دلم لرزید .. اولین بار بود چشمهاش رو اینطور میدیدم .. دلم طاقت دیدن اشکهاش رو نداشت ..
گفت صمد فرستاده بود ..
نزدیکتر رفتم و گفتم خب؟؟؟
صنم بلند شد و روبه روم ایستاد و گفت نمیدونم صمد چیکار میکرد که کمد افتاده روی پاش .. هم شکسته ، هم زخمی شده هم... هم از کار بیکار شده ..
+چه ربطی داره به این زنه ...
صنم گفت به خدا منم اولین بار بود که میدیدمش .. ولی اونطور که فهمیدم همون زن است که صمد تعریفش رو میکرد .. خیلی زن مهربونیه ..گفت صمد رو برده خونه ی خودش ..
صدام رو بردم بالاتر و گفتم تو نمیفهمی .. این زن مشکل داره .. هر کی با اون بگرده ، دیده بشه هم تو چشم مردم یه آدمه مشکل داره.. این بار آخرش بوده در این خونه رو زده فهمیدی یا نه ..
صنم با سر پایین فقط گریه میکرد .. داد زدم فهمیدی یا نه؟
نگاهم کرد و گفت بله .. فهمیدم ..
مادر که نمیدونم از کی پشت سرم بوده از بازوم گرفت و گفت یوسف فهمید .. دیگه بیشتر از این حرص نخور .. قلبت وایمیسه خدایی نکرده ..
دستم رو کشید و از اتاق بیرونم برد .
هنوز از خشم میلرزیدم به مادر گفتم حواست باشه به صنم .. اون نمیدونه اون زن چطوریه .. اگه یه وقت دوباره اومد در این خونه اصلا نزار صنم رو ببینه .. به سلطانعلی بگو حسابش رو برسه
مادر لبخند زیرکانه ای زد و گفت خیالت راحت همون صبح که اومد بلایی به سرش آوردم که اگه کلاهش هم اینورا بیوفته نمیاد...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رولت گوشت و پنیر
قارچ🍄🟫
پیاز🧅
فلفل دلمه🫑
گوشت چرخکرده
پودرسیر
زردچوبه
فلفل سیاه
آویشن
نمک🧂
رب🥫
خمیر هزارلا
پنیر پیتزا
#رولت
#رولت_گوشت_و_پنیر
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
چندروز پیش بخاطر یه بیماری که نیاز به جراحی داشت بیمارستان بستری بودم پرستاراشونم همه مرد بودن🫠شیفت هم که تغییر میکرد ،پرستار منم عوض میشد و خلاصه توی اون دو روز هر کی پرستارم میشد می پرسید بیماری ای چیزی نداری؟
منم هی میخواستم بگم نرمی دریچه میترال دارم
پشت سر هم میگفتم درمی نریچه میترال دارم🫤😂لکنتِ بیقرار گرفته بودم از رو هم نمیرفتم هی تکرار میکردم😭😂 اونام نگاه میکردن فک میکردن دیوونم ، با سکوت میرفتن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️ "کوری عاطفـی چیسـت؟"
کوری عاطفی یعنی اینکه؛
زن و مرد در زندگی زناشویی حرفی برای گفتن ندارند و هرکدام از آنها در عین اینکه در خانه هستند اما هرکدام در اتاق خودشان و یا مشغول کار خودشان هستند....
اما به محض رسیدن به دوست و قوم خویش زبان باز میکنند و کلی حرف نگفته دارند؛ حتی در بارهی همسرشان....!
+ اگر به این مرحله رسیدید؛ دچار کوری عاطفی شدید و خیلی زود باید به فکر چاره باشید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
بخشی از سخنان دکتر فرهنگ در همایش همسر داری:
🔸 لباس های کهنه خود را دور بریزید.
🔸 غذای کودکانتان را نخورید.
🔸گوشت بزرگتر را برای همسر و کودکتان نگذارید. همه به اندازه هم!
همسر شما وقتی خوشحال است که به خودتان اهمیت دهید. زنها در زندگی باید خانم و ملکه خونه باشند.
🔸 موقع ظرف و لباس شستن از دستکش استفاده کنین.
🔸 گاهی که همسرتان در موقعیت مناسبی است از وی بخواهید که برایتان آب بیاورد یا به او بگویید میوه بیاور با هم بخوریم. قید کنید باهم بخوریم. بعد از او #تشکر کنید.
🔸 بدون توجه به همسرتان، هر روز دوش بگیرید و معطر کنید. من از عطرهای میلیونی صحبت نمیکنم، یه رایحه ملایم کافیست.
بگذارید همسرتان بفهمد که شما برای خودتان ارزش قائلید. بگذارید بفهمد که شما #تغییر کردید.
🔸 اگر منزل و خودتان هر دو نامرتبید، خودتان را در اولویت قرار دهید، بعد منزل.
🔸 #آرایش کنید. من از آرایش غلیظ حرف نمیزنم. آرایشی که شما را سرحال نشان دهد. آرایشی که نشان دهد به فکر خود بوده اید.
قرار نیست برای همسرتان آرایش کنید، بلکه قرار است شما ارزشمندی خود و ظاهرتان را نشان دهید.
📣 در یک جمله بگویم در هر کاری اول خودتان. شما زیاد از حد خودتان را نادیده گرفته اید.
این کارها نیاز به تمرین دارد. نیاز به فکر دارد. این بار که خواستید ته دیگ بهتر را به همسرتان دهید، برای خودتان بردارید.
در لحظه لحظه زندگی خودتان را دوست داشته باشید. این رمز موفقیت است.🌹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من چندروز پیش که هوا سرد بود، شب تو خونه هوس بستنی کردم. چند بار به اقایی گفتم: بریم بستنی بخوریم؟ همش #غر میزد که تواین هوا مگه بستنی میشه؟!😒 یهو یاد صوت های استاد افتادم😏
بعد از بیس دقیقه یهو گفتم: انقددده دلم بستنی میخواد😅 آقایی هم گفت پاشو بریم بستنی شیطون خانوم😋 ینی تو دلم عروسی بودا💃
رفتیم هم بستنی خوریم، هم باقالی مهمونم کرد.💋
✍ خواسته تان را با جمله "من دلم میخواااد..." شروع کنید تا معجزه را تماشا کنید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
اقا امروز رفتم مغازه خوراکی بگیرم ، میخواستم بگم وقتتون بخیر خسته نباشید گفتم خستتون بخیر وقته نباشید:))))
مغازه هم شلوغ بود:)))))))))))))))
حالا اومدم برم بیرون خودمو نجات بدم ، زمین خیس بود با مغز خوردم زمین ، تا خونه فقط مثل اسب میدوییدم و شیهه میکشیدم😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•