eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام تشکر ویژه از ادمین محترم. منم میخام تجربه ام رو برای شما خواهرای عزیزم بگم. من 29سالمه و آقامون 33سالشونه.6ساله ازدواج کردیم. وقتی بچه دومم رو بودم با آقامون بحث زیاد میکردم از دخالتهای خانوادشون تارفتارهای خودشون. من میدونستم که این اخلاقم توی بارداری به خاطره هست ولی نمیتونستم زیاد خودم رو کنم خیلی حساس و شکننده شده بود روحیه ام. آقامون میکرد ولی یک روز تموم شد ، وقتی داشتم سر یه موضوعی باهاش بحث میکردم بهم گفت دیگه خسته شدم از دست رفتار و گفتارت حالا که بارداری ولی وقتی بچه ام به دنیا اومد طلاقت میدم و خودم دو تا بچه هامو بزرگ میکنم من یک دختر4ساله هم دارم. اون موقع انگار آسمون خراب شد روی سرم با اینکه 6ماهه باردار بودم. شایدخانومایی که تجربه بارداری رو داشتن و مادر شدن حالا که این نوشته رو میخونن درک کنن که چه اوضاع و احوالی من داشتم توی اون لحظه. فقط خدامیدونه.حتی فکرش هم سخته بخواهی بچت رو بعد از به دنیا اومدن رها کنی و بری. میخام به همه آقایونی که این نوشته رو میخونن بگم که قبل از اینکه بخاین اقدام به بچه دارشدن بکنید خوبه که داشته باشین در مورد شرایط خانومها ؛ قبل و بعد و حین بارداری ، تا با حرفهاتون اونارو نرنجونید اینجوری هم به بچه تون هم به خانومتون آسیب روانی شدیدی واردمیکنید. شاید باورتون نشه حالا که پسرم هشت ماهه که به دنیا اومده وقتی یاده اون حرف میوفتم دلم خیلی زیاد میگیره و غصه میخورم.ولی هنوز یکبار هم به روی شوهرم نیاوردم که اون روز چه حرفی زدی. وقتی که من شدیدا به نیاز داشتم حتی اگرموافق رفتار و گفتارمن نبودی😞 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام به همه بانوهای گل سرزمینم. 😍💋 من یک بانوی 32 ساله و همسرعزیزم 38 سالشونه. تو تمام زندگیها بالا و پایین زیاده. و اما تجربه من اینه که عشق دادن بلاعوض و و زبون میتونه زندگی رو زیباکنه. همسرم بیماری داشت و من باصبر، عشق و صد البته اراده شوهرم تونستیم چند ماه این غول رو از زندگیمون بیرون کنیم. شوهرم ادم خوبیه ومن یک زن پرانرژی و شادم و همیشه کنارشم ن مقابلش. بهش امید میدم و از خدا تو تمام مراحل زندگی کمک میگیرم. براش میکنم. به خودم، زندگی و بچه هام میرسم. شیطنتهای کودکانه و زنانه میکنم واونم دوست داره. اینجوری میشه زندگی رو ساخت. زندگی کردن رو همه بلدن اما خوب زندگی کردن رو محدودی. زندگی هنر میخواد و رنگهای زیبا و ما نقاش زندگی خودمونیم. ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام دوستان عزیز. واقعا ممنونم از مدیر گروه که چنین کانالی رو درست کردن برای انتقال تجارب. من خانمی ۴۰ ساله هستم که به دلیل مشکلات خیلی زیادی که تو زندگیم داشتم فوق العاده شدم و رفتار خوبی با همسرم نداشتم اما از زمانی که با این کانال اشنا شدم خیلی تغییر کردم. قبل از هر برخورد و جوابی اول میکنم و از تجارب بقیه دوستان استفاده میکنم. همین امروز قرار بود همسرم بیاد بریم بیرون اما تا عصر منتظر موندم و خبری نشد. بعد گفتن کار براشون پیش امده نتونستن بیان. من اول عصبانی شدم و پیام دادم: بهتر نبود خبر میدادی؟ ایشونم گفتن شرایط طوری نبود که خبر بدم. بعد خودم رو کردم که: باشه! قبول اما برا جبران اول پاستیل میوه ای، بعد در خدمتم.🙈 اقایی هم جواب داد: عاشقتم عشقم. الان از این کانال یاد گرفتم به جا کنم و با ارامش و مهربونی جواب بدم.🌺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 اولش خواستم از کانال خوب که نه، عالیتون تشکر کنم. بعدشم یه تجربه از خودم و یه استفاده از کانالتون در زندگیم رو بگم. شوهرجان قبل ازدواجمون خیلی میکشیدن ولی بعد ازدواج، چون من بشدت مخالف بودم بهم گف سعی میکنم دیگه نکشم. چند بار متوجه شدم که توی جمع دوستانشون میکشن. ازش شاکی شدم وخیلی هم گریه کردم. بازم گف: دیگه نمیکشم. اما من خیلی حساس شدم. لباساشو بو میکردم، سین جیمش میکردم. یعنی بحساب خودم‌ خیلی محدودش کردم. ولی غافل ازینکه هرچی تر شدم ازم دورتر میشد و بهم میگف🙄 تا اینک تو کانالتون خوندم ک مرد رو نباید کرد. تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم. گفتم دیگه برام‌ مهم نیس بکشی یا نه. فقط بهم دروغ نگو. یه تکنیک هم از کانال شما یاد گرفتم استفاده کردم.😜 بهش گفتم اگه تا الانم مخالف بودم بخاطر اینک تو اینقد آقایی ک قلیون در شان تو نیس. کلی تو خودش ذوق مرگ شد ک‌اینو بهش گفتم😂😝 ✍ کنترل کردن مرد نتیجه ای جز پنهان کاری و دروغ نداره. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام. ممنون از کانال خوبتون. من ۳۲ و آقایی ۳۶ سالشونه. ۱۳ ساله ازدواج کردیم و حاصلش سه تا گل پسره. بچه اولم ۹ و دومی ۳ ساله بود که دوباره شدم. برام سخت بود که بتونم سه تا بچه رو کنم. اونم پسر😊 اصلا نمیفهمیدم چطور روزام شب میشد.😆 روز ۴ رمضون ۹۵ شوهرم پیام داد که: میخوام یه چیزی بهت بگم تا پیامهام تموم نشده. اصلا پیام نده. گفت: من قبل از تو به یه دخترخانمی علاقمند بودم ولی مادرم قبول نکرد که بره جلو . اومدم پیش تو، قبول کردی و ازدواج کردیم. ولی الان مادر این دختر، ساختمون بغلی خودمون میشینن و این دختر از شوهرش گرفته و اومده خونه مادرش، من بخاطر شناخت و داستان قدیمی ... باهاش ازدواج کردم. وقتی پیاماشو خوندم، دیگه حال خودمو نداشتم، بعنوان زنگ زدم به خواهر شوهرم که میخوام بیام همدان. گفت: اصلا تنها نیا. چون داداشم الان اعصابش خورده، دنبال یه نفره که آرومش کنه. میره سراغ دختره. تنها خونه رو ول نکن بیا. با هم بیاین. شوهرمم ابراز کرد و گفت: مردا تنوع طلبن ولی نمیدونن زنا فقط از نظر فرق دارن. می‌خوام طلاقش بدم... تصمیم گرفتم برم که خیلی بدردم خورد. بالاخره بعد از روحی تصمیم گرفتم با زندگیمو از نو بسازم و جای خالی نذارم برای یه مهمون ناخوانده. سعی کردم دوباره به شوهرم کنم هر چند بعد از یک سال هنوز نتونستم ولی تلاش شوهرمو میبینم برای جلب اعتمادم و به زندگیم امیدوار میشم. ✍ خانمها : قبل از اینکه دیر بشه ، بیشتر به زندگیتون بچسبید ✍ آقایون : واقعا شرم آور است که به جای کمک و صبر در شرایط سخت ، خانمتان را تنها بزارید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 با سلام خدمت خانمای گل. میخواستم تشکر کنم از بانیان این کانال خوب و تجربه ای دارم که میخوام در اختیارتون بذارم. خدارو شکر همسرم خوبه، مهربونه و منو خیلی دوست داره. یکی از همسر من این بود که گاهی اوقات بطرز عجیبی میشد. شروع به و بیداد میکرد. زنی میکرد. بارها و بارها سر چیزای خیلی کوچیک مثل جن زده ها میشد. من هر بار کوتاه میومدم و باهاش منطقی می کردم. سر یه فرصت مناسب که اروم بود سعی میکردم متوجه اشتباهی کارش بکنم. اما از خواهی طفره میرفت و بیشتر ناراحت میشد. 😔 یک روز ک عصبانی شد من اصلا باهاش حرف نزدم و نکردم. بعدم چند بار عصبانی شد و من بازم بی محلی کردم. تا اینکه خودش از من خواست.☺️ الان عصبانی که میشه میتونه خودش رو کنه. خواستم بگم خانمای عزیز مردها بچه هایی هستن ک ریش و سبیل دارن. من از شیوه و استفاده کردم. وقتی من تو کار بدش بهش میکردم اونم واسه این توجه بیشتر این کار رو انجام میداد. خانمای عزیز همیشه کارای خوب شوهرتونو به روش بیارین و ازش کنین تا اینجوری بیشتر و بهتر اون کارو انجام بده. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام خدمت همه دوستان عزیز و تشکر از کانال، ایده وتجربه های خوبتون😍 من ۳۳ و آقاییم۳۴سالشه. ۱۱ سال خونه خودمونیم و یه پسر ۸ ساله داریم. آقایی من خیلی خونسرده یا خیلی اهل بازی و هست و من مثلا میخواستم درستش کنم ولی با کردن، پرس و جو و زدن اوضاع بدتر شد تا اینکه همین چن وقت پیش کار اشتباهی کردم. گوشیشو نگاه کردم دیدم میخواد بره سر قرار. شد، منم رفتم خونه مامانم. بعد چند روز برگشتم ولی فقط من ضربه خوردم. تجربیات شما به دردم خورده واقعا و منم میخوام چون بچه و زندگیمو دوست دارم از صفر کنم. گفتن غوغا میکنه تو زندگی خوندن سوره هر روز صبببببببببر بهترین راه، کار اشتباه که من کردم اصلا گوشی آقایی رو نگاه نکنین. کلمه کجایی و کی میای رو از تو حرفاتون حذف کنید. ویه تجربه خودم که واقعا تو مهر و محبت تاثیر بسزایی داره،خوندن ذکر (یا ودود) ۱۰۰۱ بار بدون اینکه حرفی بزنید. 🌺 ان شاالله تو هیچ خونه ای غم نباشه ✍ وقتی میکند که باوری قوی وجود داشته باشد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم. وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند. همسرم و دخترخاله اش داشتن گپ میزدن بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت ، دخترخاله همسرم بدلیل نداشتن تفاهم ، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!! تمام که در درونم برپا شده بود را کردم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند. مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار. حالا بقیه داستان از قول آقا : اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم. هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده. جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد. هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!! پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم. دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ... شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ... همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که او را از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ... رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ... اما من مغرور، مرد بودم ! مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند. شبهازودتر و زودتر بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم. یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی! تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بهم میکنی که چی؟ همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین! خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا... بعد از آن شب دیگر دخترخاله ای تو ذهنم نبود و ازو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه او را با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و ... همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن ، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید. خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش نمیکنند! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با سلام و خسته نباشید خدمت شما من و همسرم تقریبا یکساله ک ازدواج کردیم خواستم در مورد خانمهاییکه مثل بنده بسیار و هستند صحبت کنم. وقتی از دست همسرم سر حرفهایی که بیشتر اوقات بدون قصد بهم میگه ناراحت میشم نباید ازش بگیرم چون وقتی کنارم نیست حرفهاش بیشتر و بیشتر توی میشن و مرتب باخودم میگم نکنه منظورش از اون حرف این بوده نکنه ترجیح میداد همسرش فلان داشته باشه نکنه بنظرش فلانی و خلاصه انقدر فکرای جور واجور میاد توی ذهنم ک گاهی اوقات واقعا میشم و ازپس کردنشون برنمیام ولی جدیدی که یادگرفتم اینه که یا در همسرم باشم تا با ، حرفای ناراحت کنندش از ذهنم بشه یا اینکه حداقل خودم رو با با چیز دیگه ای مشغول کنم تا اجازه ورود ب ذهنم رو پیدا نکنن ++++++++++++++++++++++ دیگه این هست معمولا خانمهایی که حساس و زودرنج هستن بیشتر اوقات خطاب میشن و این اصلا برای مردها نیس که مدام مورد واقع بشن یا مرتب از حرف زدنشون بگیرین این باعث میشه مرد به مرور بنفسش رو از دست بده و کلامی و با خانمش بشه راه حلی که کردم اینه که در هفته حق دارم مثلا فقط سر ۵ تا چیز با شوهرم بحث کنم . این باعث میشه که سر پوشی کنم تا نوبت هام نسوزه و هم میزان کردن و کردنامو در طول هفته در دست بگیرم و خوب بعد از چند هفته این تعداد کم میشه البته این نکته روهم بگم که من اصولا بحث میکنم گریه میکنم سر سنگین میشم ولی نمیکنم. کردن یعنی اینکه شما خوابت رو جدا کنی . غذا کنی . هیچ حرفی با نزنی و.... برای کسیکه مثل من و زودجوش میاره و زودهم فروکش میکنه این لازمه ... و راه دیگه ای وجود نداره ... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با عرض سلام و خسته نباشید خدمت خانومای گل کانال. من میخواستم تجربه ی تلخی که به خاطر بی تجربگیم داشتم رو بگم که به امید خدا برای هیچکس اتفاق نیفته. خانومای عزیز من به خاطر سن کمم روش برخورد با خانواده همسر رو نبودم وقتا جوری سر به زیر و آروم بودم که از مظلوم بودنم سواستفاده میشد😔😔😔 و انقدر تند میرفتم که باعث بی احترامی به خانواده همسرم میشد😢😢😢 اصلا روی رفتار و گفتارم نداشتم و بدون حرف میزدم که باعث میشد اگر هم حق با من باشه با شیوه ی نادرست رفتارم همه حق رو به طرف مقابل میدادن😭😭😭 همسر عزیزم خیلی آقا و مهربونه و خییییلیی منو تحمل کرد با اینکه رفتارم افتضاح بود باز به من فرصت داد تا جبران کنم آخه خیلی منو دوس دارن. ایشون باعث شد من بشم و تصمیم بگیرم به این وضع پایان بدم. الان خدا رو شکر به لطف الهی بهتر شدم و قبل از حرف زدن همه چیز رو سبک و سنگین میکنم. خانومای گل اگه حرفی گفتنش نقره باشه ممکنه نگفتنش طلا باشه. سعی کنید توی تمام مراحل زندگی رو و بر اعمال خودتون بدونید. امیدوارم زندگی هاتون شیرین باشه. در پناه حق😍😍😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام ‌ممنون از کانال خوبتون و ایده های عالی که ارائه میدین 👍 واقعا این کارها تاثیر گذاری زیادی داره و واقعا آقایون که بیرون از منزل با هزار جور سرو کار دارن توی منزلشون به نیاز دارن به نظر من و ی ای که داشتم علاوه بر این ها و ها پایه و اساس زندگی بر اساس توی مسائل شکل میگیره و اینکه طرف مقابل رو به دست بیاری و قدر دان همسرت باشی در عین حال که به همسرت وابسته ای و وابستگی تو بهش نشون میدی داشته باشی و از پس خودت بر بیای مردا واقعا خوششون میاد که وقتی نیستن سفر کاری یا چیز دیگه ای همسرشون بتونه زندگی و بچه ها رو به خوبی کنه و اینکه به نظر من زن اگه بتونه یک داشته باشه یا یک کاری بلد باشه برای روز مبادا خیلی خوبه بالاخره زندگی بالا و پایین داره و نکته ی دیگه که من همیشه پول جمع میکنم و از هر خرجی که دارم کمی نگه میدارم اونموقع اگه یکروزی همسرم دستش خالی باشه لنگ نمیشم و اینکه گاهی وقتا پول هام و‌جمع میکنم و به یه مناسبت یه سکه برای همسرم میگیرم اون واقعا میشه و میکنه که من با همین پولهای کم که خورد خورد جمع کردم براش گرفتم و همیشه به من میگه تو خیلی من و کردی و اگه نبودی من الان نه داشتم نه و همیشه میگه من به تو میکنم،☺️ که انقدر خوب زندگی رو مدیریت میکنی و خرج هارو میکنی و اینطوری در اصل برای خود زندگی خوبه ✍ مردانی که باعث شکوفایی علم و پیشرفت در جوامع میشوند مدیون زنانی هستند که با ایجاد آرامش و هنر عشوه ، استعدادهای مرد رو شکوفا میکنند •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خدمت خانومای گل کانال من ۲۰سالمه و اقایی ۲۲ سال حدودا ی ماه نیمه عقد کردیم با مخالفت شدید خانواده ها باهم همکار بودیم و در نهایت فهمیدن ما واقعا براهمیم و راضی شدن . فامیل همسر من متاسفانه خیلی راحت هستن ینی محدودیت ندارن از لحاظ پوشش و دست دادن با نامحرم و این برا من ناراحت کنندس ک با همسرم دست بدن یا دخترا مجرد بهش پیام بدن . چن روز پیش روز عید قرار شد از صب بریم باغ و تفریح اتفاقی تو گوشیش پیام یکی از دخترای فامیل رو دیدم ک نوشته بود ببخشید شما زن دارین؟😳😳 خیلی تعجب کردم و ناراحت شدم اما هیچی نگفتم .چن بار هی میخاستم بگم ولی خودمو کردم. شب ک برگشتیم خونه همسرم گف میخام یچیزی بهت بگم ولی ناراحت نشی گفتم جونم عزیز دلم بگو ؛ گف فلانی بهم این پیام رو داده ولی جواب ندادم منم گفتم من اون پیام رو اتفاقی دیدم تو گوشیت ولی چیزی نگفتم چون میدونم ما مال همیم و کسی نمیتونه جدامون کنه یا ناراحتمون کنه خیلی تعجب کرد و خوشحال شد ک مثل قبل نشدم و نکردم . خانوما همیشه حرف زور زدن و دعوا کارساز نیس من ب این نتیجه رسیدم نرم نرم حرفمو بزنم بیشتر برو داره تا با صدای بلند و خشم ❤️زندگی ب کامتون ❤️ ✍ اگه میخوای حرفت تاثیر داشته باشه صدات رو بلند نکن ؛ بلکه قدرت کلمات رو بالا ببر •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•