🔴تکنیک #بهبودرابطه_همسران
👈نام تکنیک: استقبال و بدرقه
🔴استقبال
✍وقتی مرد آمد، زن به استقبال برد. در جلویش بلند شود. پدر در جلوی پسرها _اینگونه_ بزرگ می شود. چیزی دستش هست بگیرد. فکر کنید مهمان است چطور تحویلش می گیری، همسرت را همینگونه تحویل بگیر، به شوهرت بگو،خوش آمدی.
🙈 همسرت به خانه می آید، نگویید 5 قرار داشتیم چرا حالا آمدی، این را چند دقیقه بعد با کلام خوش به شوهرتان اینگونه بگویید: نگرانت شدم قرار بود ساعت 5 بیایی.
🔴بدرقه
✍وقتی شوهرت بیرون می رود، حتماً به بدرقه اش بروید. بگویید: به سلامت، مواظب خودت باش. نه اینکه از سرجایتان تکان نخورید و بگوید در را هم ببند. زندگی همین شکلی سرد می شود.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
••✾🍀🎗🌹🎗🍀✾•
#بازگشت_گریخته
#بازگشت_غايب
🔰اگر همسر یا فرزند کسی خانه اش را ترک کرده یا گریخته باید در یک سوم از شب گذشته در محلی خلوت پس از خواندن دو رکعت نماز ۱۷بار سوره جن را در حال نشسته بخواند مخاطب یا فرد مورد نظر هرکجا باشد آرام و قرار نگیرد بزودی به خانه برگردد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
این سوتی مال خواهرمه
این خواهر من دانشجوعه و البته شاغل
زنگ میزنه به خواهر بزرگم و میگه انگار حقوق بابا رو ریختن، بیا بریم فروشگاه رفاه یکم وسایل بخریم
این دو تا هم با هم میرن خیلی شیک و باکلاس کلی وسایل میخرن و میارن حساب میکنن و کارگرای فروشگاه که میبینن دوتا خانم اینهمه خرید کردن خودشون همه ی کیسه هارو میذارن تو ماشین
خواهرمم کارت و میده حساب کنه صندوق دار میگه موجودی کمه
اونم میگه ن دو ملیون و خرده ای توش دارم😌
بعد که موجودی میگیرن متوجه میشن
دویست و خرده ای پوله نه دو میلیون که اونم یارانه ریختن اونقد شده 😥
اینا که بدجور ضایع میشن میگه خواهر کوچیکم میگه بیا بقیه پولشونو تا اخر ماه براشون اینجا تی بکشیم😂
ک اخر سر زنگ میزنن دامادمون کارت به کارت میکنه بقیشو
نتیجه اخلاقی :صفرا رو درست بشمارید😆😜
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
داستان ازدواج دوستم جالبه، عاشق همکارمون شد، متاسفانه دختر خانم دچار لکنت زبان بود و خیلی بخاطرش خجالت میکشید، رفیقم باهاش آروم آروم دوست شد، یبار اومد بگه اون لکنتت زیباترین آهنگیه که میشنوم، جای لکنتت گفت لنکنت😐😂 دختره که از خنده منفجر شد، منم از خنده اشک میریختم😂🤦♂ آخر ازدواج کردند😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی شقایق اینطوری گریه نکن آخرش اینه که فرار می کنیم از دستشون دیگه؟! اول با زبون خوش
داستان زندگی
خندید و گفت: چیکار کنم رسیدم دارم وسایلامو جا به جا می کنم..
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: حالت خوبه؟
با صدای مهربونی گفت:بله خوبم
نیم ساعتی حرف زدیم و بعد
از هم خداحافظی کردیم و قرار شد بهم خبر بده که چه طوفانی به راه میشه.
چند روز گذشت خبری از شقایق نشد. چند بار از صبح بهش زنگ زدم ولی جواب نداد.
نگران شده بودم می ترسیدم اتفاقی افتاده باشه.
نتونستم صبر کنم تصمیم گرفتم واسه همیشه یبار باهاشون روبه رو بشم.
من که قرار بود اول آخر این کارو کنم و برم خونشون پس چه بهتر که کار رو همین حالا می کردم.
یکم وسیله برداشتم و به طرف شهرشون راه افتادم.
خوب می دونستم آدرس خونشون کجاست البته با چیزایی که شقایق گفته بود یقین پیدا کردم که هنوزم همون جا زندگی می کنن.
سعی می کردم به خودم مسلط باشم و استرس نگیرم.
من و شقایق کار رو تموم کرده بودیم امکان نداشت از آبروی دخترشون بگذرن.....
و عشقشو نادیده بگیرن. حتی اگه جلوی چشمام می شکستن هم برام مهم نبود.
چون زندگی منو که می تونست خیلی قشنگ تر از این حرفا باشه اونا خراب کرده بودن...
ساعت نه شب بود که به مقصد رسیدم. جلوی درشون که قبلا زمان زندگی با یاسمن یه بار مهمونی اومده بودیم و می شناختم توقف کردم.
در رو عوض کرده بودن. چه عجیب بود که خاطرات گذشته ام هنوزم یادم بود!
از ماشین پیاده شدم زنگ در رو فشردم. نفس عمیقی کشیدم تا به خودم مسلط شم.
من پسربچه ی پرشروشور نبودم که بخوام کار بدی کنم بلکه قصدم ازدواج با شقایق بود.
صدای مردونه ای گوشی رو برداشت و گفت: بله؟..
با جدیت تمام گفتم: منم، فرزاد!.. یکم مکث کرد و گوشی رو کوبید.
می دونستم مثل قدیما زود جوش میاره.
الان میومد و کلی هوچی گری می کرد ولی مهم نبود من واسه عشقم هر کاری می کردم.
در خونه باز شد. یوسف پشت در بود درست همون شکل قدیم فقط با موهای تک و توک سفید و صورت چروک افتاده.
انگار حسابی این سالها عصبی شده بود و دور چشماش پر از خط حرص خوردن بود.
با دیدن من اخماشو کشید تو هم که لبخندی زدم و گفتم: سلام آقا یوسف! مشتاق دیدار! تعارف نمی کنی بیام تو؟..
نگاهی به کوچه انداخت و از یقه ام گرفت و تقریبا منو کشید داخل خونه.
یقه ام رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم: آقا یوسف من واسه دعوا نیومدم.
اگه پای دعوا وسط باشه خودتم میدونی بلدم...
این اواخر باشگاه می رفتم و حسابی هیکلم سرحال بود. با جدیت پرسیدم: شقایق کجاست چرا گوشیش خاموشه؟ نکنه اذیتش کردید؟..
با صدای بلندی گفت: خفه شو اسم دختر منو نیار.
مرتیکه تو همسن منی خجات نکشیدی دختر بچه ی بیست ساله رو گول زدی؟ ازت شکایت می کنم بلایی سرت میارم که...
همون لحظه نگین اومد بیرون.
باورم نمی شد.. انگار اونم از دیدن من حسابی شوکه بود. خیلی افتاده شده بود، اگه نمی دونستم اون نگینه امکان نداشت بشناسمش.
با دیدن من از همون جا جیغ زد: یوسف پرتش کن بیرون مرتیکه ی بی ناموسو! بذار زنگ بزنم به پلیس..
خندیدم و گفتم: بزنید. اتفاقا خیلی خوب میشه تا پلیس بیاد و ببینه گردنبند گرون قیمت همسر مرحومم تو گردن دختر شماست.
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خانمی که گفتن تو مراسم شوهر عمشون گفتن زلزله اومده و مراسمو بهم زدن😂😂😂😂😂اونقد خندیدم،اشکال نداره جونم ناراحت نباش پیش میاد
من تو مراسم سوم شوهر عمم که سال ۸۹بود منم اونموقع ۱۱یا۱۲سالم بود همه تو خونه مرحوم ناهار خورده بودن و منتظر بودن اتوبوسا بیان تا بریم سرخاک تو خونه هم خانم مداح داشت روضه میخوند منم به همراه چنتا بچه ها جلو دره خونه بودیم که من یه اتوبوس دیدم داره میاد فوری رفتم به همه گفتم اتوبوسا اومدن بیاین زووباشین یه ساعته منتظرن خودمم رفتم واااای دیدم هیچ اتوبوسی نیس از یکی از بچه ها پرسیدم پس کو اتوبوس گفت اتوبوسی نیومده یکیش اومد رد شد از اینجا رفت
برگشتم دیدم همه خانما تو حیاطنو دارن کفش میپوشن که برن سوار اتوبوس شن😵مونده بودم کجا خودمو قایم کنم که دیدم داییم اینا اومدن برای فاتحه خونی فوری پریدم تو ماشین داییم،همه خانماهم داشتن دنبال اتوبوسا میگشتن و منم پناهنده بودم به ماشین داییم و نمیزاشتم جایی بره😂میگفتن الان تو بری من باید برو اونجا واحتمال تیکه تیکه شدنم هست🥴که همه هم داشتم دنبالم میگشتن که لیلا کجاس😂میخواستن ادبم کنن😂بالاخره اتوبوس با یه ساعت تاخیر اومد و خانما رفتن سرخاک و برگشتن و خرابکاری من یادشون رفت😁
قوربون شما لیلون(آ.شرقی)
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بین بردن جوشهای سرسیاه
با کمک این ساده و طبیعی
❌با پزشک هم مشورت شود
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اقا هر وقت ما خواستیم بریم عروسی این مامان من دیر حاضر میشد چون تو روستا بودیم بیشتر عروسیا تو حیاط خونه بود
حالا اگه دیر میرفتی که دیگه جا نبود من هم غصه میخوردم😢یه شب رفتیم عروسی تو این عروسی ما دم در وایساده بودیم جا نبود بریم تو یهو دیدم هرچی زن تو عروسیه بلند شد شروع کردن جیغ جیغ کردن فرار کردن🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀💃💃💃 منم خوشحال که جا باز شد برام رفتم یه جای خوب پیدا کردم نشستم حدس میزنید فرار زنا واسه چی بود
بله دوستان بنده یه 🐭کوچولو رو انداختن وسط زنا این تکنیک رو همیشه داشتن یا موش دنبال خودشون داشتن یامارمولک🦎🐭 این دو دوستای من تو عروسی بودن اخرم کسی نفهمید که این کار کی بوده😛
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام خسته نباشید من پنج سال از شوهرم بزرگترم
هشت سال هست ازدواج کردیم الان دوتا دختر دارم
خیلی زندگی سختی داشتم خیلی جاهای زندگی کارم به طلاق کشیده شد خودم خیلی آدم عصبی و بد اخلاقی بودم هر چیزی که میشد تو زندگیم هر دعوای که میکردیم با شوهرم فکر میکردم به خاطر سن من هست
ولی به خدا خانومها باورتون بشه خوشبختی به سن سال نیست به زیبایی نیست فقط به اخلاق خوب به آرامشه
فقط زن میتونه یه زندگی خوب خوش درست کنه ، من خودمو اصلاح کردم اخلاقمو رفتارمو دیگه بد بین نیستم و خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که الان اون آرامشی که میخواستم رو تو زندگیم دارم و حرفهای که هیچ وقت از آقایی نمیشنیدم حالا میشنوم و خیلی خوشحال هستم و خیلی خوشحال هستم که با کانالتون آشنا شدم امیدوارم که همتون به آرامشی که میخواهین برسین ممنون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام
من به همسرم توجهی نداشتم و همچنین وضع مالیشون ، و همیشه به خاطر خوشگلی خودم و جلب توجه ایشون هر دفعه که میرفتم آرایشگاه موهامو رنگ میکردم باهزینه ای خیلی زیاد و به همسری و وضعیت مالی هم توجهی نداشتم
و هر موقع که درخواسته انتقاد از ایشون رو داشتم در مورد موهام و رنگش ایشون میگفتن خوبه ولی میفهمیدم که ناراحتن و وقتی هم دلیلش رو میپرسیدم میگفتن چرا انقدر هزینه کردی ومن از رفتار وحرفشون ناراحت میشدم و یه جور دیگه برداشت میکردم و بخاطره لج باری به کارم ادامه میدادم .
تااینکه یه بار که همین کارو کردم ایشون وقتی از آرایشگاه اومدم انتقاد کردن وگفتن :
خیلی خوشگل بودی والانم خوشگلتر شدی تو نمیدونی با من امشب چه میکنی😜😜🙈 و تعریف کردن و من تعجب کردم.
تااینکه #وقتی_دلمو_بدست_آوردن گفتن : عزیزم من دوس دارم همیشه خوشگل کنی و بیای پیشم ولی با این هزینه ها و با توجه به وضعیت مالیمون خودت صلاح میدونی دوتاییمون در آینده اذیت بشیم ، خانومم تو همینجوری خوشگلی .
بعد حرفه ایشون من شرمنده از کارم شدم و این دفعه لج بازی نکردم و مناسبه اوضاع زندگیمون به خودم میرسیدم .
ممنونم از همسره فهمیده وخوبم که اینجوری روشنم کرد در مورده کاره زشتم 🙈
خانوما هوای زندگیتون رو داشته باشین لج بازی رو کنار بذارین .
✍ شوهر این خانم همون حرف را به خانمش زد ولی در زمان مناسب و به شکل بهتری 👌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
◀️نکاتی دخترانه برای #جذب_مردان در نامزدی ؛
1. مردها مبارزه و چالش را دوست دارند، کار را برای آنها آسان نکنید و به قول معروف هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد.
2. به خودتان بگویید: «هرکس من را بدست بیاورد خوش شانس است».
3. اسرارآمیز باشید. پسر رو تشنه نگه دارید البته تشنه برای محبت بیشتر نه برای اینکه خستهاش کنید. ظلم نکنید.
4. طوری رفتار کنید که انگار مادرزاد شاد به دنیا آمدهاید.
5. مثل یک خانم واقعی، زنانه لباس بپوشید و یادتان باشد شما برای دوستان خود در یک مهمانی لباس نپوشیدهاید. خود را بپوشانید این جذابیت بیشتری دارد.
6. عطر خوبی به خود بزنید که نامزدتان بپسندد.
7. مانند مردان رفتار نکنید حتی اگر رییس شرکت هستید.
8. دستپاچه و عصبی نباشید و نرم و راحت قدم بردارید.
9. اگر طرف مقابل شما میخواهد هر روز هفته شما را ببیند، خب باید با شما ازدواج کند. پس در تعداد قرار ملاقات دقت کنید.
10. زیاد به طرف مقابل زنگ نزنید و گاهی جواب تلفنهای او را ندهید.
11. مردها موق عی که سعی زیادی میکنند تا نامزدشان را ببینند احساس خوبی پیدا میکنند پس بگذارید سعی کنند.
12. در اولین قرار ساکت و خوددار باشید. این کار شما را در چشم او جالب و اسرارآمیز جلوه میدهد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾🍀🎗🌹🎗🍀✾••┈┈•
#دفع_کابوس
💫اگر آنها که شب ها دچار کابوس میشوند دعای زیر را نوشته همراه داشته باشند، در امان خواهند بود.
" بسم اللّه الرحمن الرحیم یرسل علیکما شواظ من نار ونحاس فلا تنصران فبای آلاء ربکما تکذبان یا حنان یا منان یا سلطان یا برهان یا قدیم احسان ادعوک باللّه بهذه الاسماء العظام وبآیة شریفة من الفرقان تحفظ یا اللّه فلان ابن فلان عن ریح الاحر و ظلّ السوء وعین فاسد برحمتک یا ارحم الراحمین ولا حول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم ."
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•