eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
متن زیر را روی آیینه بنویسید. سرورم همین که بودنت سهم من است من خوشبخت ترین زن روی زمینم. 💋 ✍ ایده های متن را می تونید داخل کیف پول ، جیب ، کفش ، پشت در ، داخل آینه ، داخل سفره و .... برای همسرتان بگذارید و منتظر لحظات باشکوه شور و اشتیاق باشید 😍 👇👇👇 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام میخاستم درجواب اون خانمی که گفتن با خانواده شوهرشون تو یک خونه زندگی میکنند و اونا خیلی بهش ظلم میکنند، بگم: خواهرم منم دقیقا شرایط شما رو داشتم. با این تفاوت که من خونه مستقل داشتم ولی چون خونم کنار مادرشوهرم بود همیشه با شوهرم میکردم بخاطر دورویی خانوادش و اشک میریختم. وقتی هم به شوهرم میگفتم حرفای منو باور نمیکرد تا از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم دقیقن مث خودشون رفتار کنم. هرچی بهم میگفتن جوابشونو میدادم و حرف دلمو میزدم اما جلو شوهرم یه جوری باهاشون رفتار میکردم که یعنی خیلی دوستشون دارم. دقیقن مث خودشون... اوناهم که دیدن من کم نمیارم و مث خودشون رفتار میکنم راه زندگیشونو از من جدا کردن... من الان مشکلاتم از 100 درصد به 20 درصد رسیده تو زندگی. شوهرمم الان به رفتار خانوادش پی برده. ✍ اد میگیرید چجور با خانواده همسر برخورد کنید که هم خودتان به آرامش برسید و هم همسرتان دوستتان داشته باشد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اماخاطره تلویزیون دیدن ما... وقتی کوچیک بودم یعنی قبل انقلاب هر خونه ای تلویزیون نداشت..چی میشد تو یه محله یه نفر تلویزیون داشت هم از نظر مالی تهیه اش مشکل بود هم از نظر مذهبی تلویزیون رو جایز نمیدونستن..بعضی مذهبیا تو خونه ای که تلویزیون داشت نماز نمیخوندن ....حالا.....ما هم نداشتیم ...تو کل فامیل پسر عمه مادرم تلویزیون داشت من چند روز گریه کردم که میخوام تلویزیون ببینم دیگه یه روز غروب پدرم منو برد خونه پسرعمه و گفت شب هم بمون فردا میام دنبالت....سیر دل تلویزیون ببین...حالا برنامه ها برا یه کانال و چند ساعت محدود بود ..ما رفتیم اینا سفره شام آوردن من ظرف غذام رو بردم روبروی تلویزیون نشستم غذا بخورم فقط چشمم به صفحه تلویزیون بود مجری خبر اومد گفت سلام منم بلند گفتم سلام🥴🙈 همه بهم خندیدن و هنوز یادشونه....منم خیلی خجالت کشیدم 🙈 و انگار دلم پر بشه بعد شام دلم برا خونمون تنگ شد زدم زیر گریه...با بدبختی منو بردن خونمون قشنگ یادمه اون شب سرد و هوا مه الود بود ☺️☺️☺️ بعدش داییم یه چهارده اینچ توشیبا خرید ...بعدها پدرم یه فیلیپس کمد دار خرید چون ترانزیستوری بود وقتی برق ضعیف بود کار نمیکرد...وقتی روشن میکردیم یه ربع طول میکشید تا تصویر بیاد....تو محل فقط ما تلویزیون داشتیم عصر که میشد همه بچه ها دست و پای نشسته مستقیم از بازی میومدن خونه ما که کارتن ببینن...گاهی پدرم میومد یه دست پشت تلویزیون میذاشت میگفت بابا این داغ کرده الان میسوزه...وسط برنامه خاموشش میکرد ..حالا همین تلویزیون هم به خاطر نوسانات برق تو سال چند بار میسوخت و همش در تعمیرگاه بود😉😁 اونوقتا رسم بود کسی از فامیل یا همسایه ها فوت میکرد تلویزیون رو روشن نمیکردن تا صاحب عزا بیاد عزت بذاره....گاهی خود صاحب عزا برا اطمینان و بخواد خیلی احترام بذاره...خودش تلویزیون رو روشن میکرد و میرفت البته معمولا این افراد یه اکیپ بودن.که میگشتن خونه هایی که تلویزیون داشتن رو عزت میذاشتن روشن میکردن...خدای نکرده اگه مرحوم نزدیک بود که چند ماه این تعطیلی تلویزیون طول میکشید.....خلاصه موقعی کسی میمرد ما از تلویزیون محروم بودیم پدرم درشو قفل میکرد یه کلید زرد داشت میذاشت حیب کتش😏 جرات دار میخواست اسم تلویزیون بیاره...خلاصه یا داغ میکرد یا میسوخت یا به خاطر عزا قفل میشد😂😂 ای بابا یادش بخیر 😔 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لوبیا پلو مخصوص😍😋 مواد لازم: گوشت تکه ای یا چرخ کرده🥩 ۴۰۰گرم لوبیا پخته شده 🫘برای هر پیمانه برنج یک لیوان لوبیا رب گوجه🥫 سه ق غ نمک فلفل🌶🧂 مقدارلازم زردچوبه🟡 تخم گشنیز گل محمدی زنجبیل🫚 از هرکدام یک ق غ پیاز 🧅دو عدد ادویه های مخصوص پلو گل محمدی 🌺دارچین🪵 تخم گشنیز 🍀 از هر کدام یک ق چایخوری زیره سبز یک ق غذاخوری اصلا بوی زیره احساس نمیشه اصلا حذف نکنین زعفران 💛به مقدار لازم ته دیگ تهچینی ماست🍶 پنج قاشق غذاخوری روغن🥃 نصف فنجون زعفران💛 کمی به دلخواه گلاب 🌺 حتما از لوبیا بدون دانه استفاده کنین که لذیذ تر باشه میتونین پوره گوجه هم اضافه کنین خیلی خوشمزه ترش میکنه برنج باید حتما زنده تر ابکش بشه تا شفته نشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دخترم 25 سالمه اعتراف میکنم هیچ کدوم از خواستگارام به دلم نمیشینه امشب هم به یکی گفتم نه همه هم سرزنشم میکنن چرا داری خوب و بد میکنی الانم حالم گرفته اس یعنی نمیشه یکی پیدا شه که باب دل منم باشم 🫠🥹 همیشه هم دوست داشتم شوهرم کادر درمان باشه مثل فوریت پزشکی که هیچوقت خواستگارشم نداشتم🫠 همش میترسم که بعدا از اینکه به این آخری گفتم نه پشیمون شم 🤦‍♀️😢 ادمین: ناموسا دیگه کسی بگیر نیست مردم دنبال شوهرن این گزینه انتخابی میخواد:/ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من 25 و همسرجان 28 سالشونه. 4 ساله ازدواج کردم و خیلی تجارب کسب کردم. خداروشکر الان زندگیمون خیلی بهتر شده. ما با هم تا قبل این کانال خیلی بحث داشتیم. آقایی من خیلی رو خانوادش حساسه. طوریکه اگه من چیزی بگم باهام دعوا میکنه ولی اگه خونوادش بگن میگه باهات شوخی کردن! اوایل خیلی باهاش کل کل داشتم و حتی کار به کاری رسید ولی کم کم تصمیم گرفتم شوهرمو وسط خودم و خانوادش قرار ندم چون هردو طرف براش عزیزن و خودم مشکلمو باهاشون حل کنم. 😎 سکوت کردم. بدشونو به شوهرم نمیگم. گاهی خودم بهش پیشنهادمیدم بریم پیششون. دیگه از اون موقع خیلی رابطمون بهتر شده. تا جایی که الان اگه خانواده شوهرم به من چیزی بگن خود شوهرمم ناراحت میشه و با رفتارش نشون میده. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیر داغ😍😋 مواد لازم: سیر🧄 ۲ کیلو روغن🥃 به مقدار لازم نمک🧂 زردچوبه من از دو کیلو حبه سیر یک کیلو‌سیرداغ گرفتم. حبه های سیرو بعد از اینکه شستیم و یک روز در هوای آزاد خشک شد، با میکسر چند پالس میزنیم تا خورد بشه، تو پارچه نازک آبشو میگیریم و تو تابه از قبل گرم شده کمی روغن میریزیم، سیر ها رو اضافه و بلافاصله نمک میزنیم، کف تابه پهن میکنیم با حرارت ملایم، هر از گاهی هم میزنیم، کم کم تغییر رنگ میده و خشک و ترد میشه، اواخر پخت زردچوبه اضافه میکنیم و وقتی کاملا خشک شد و به رنگ دلخواه رسید روی دستمال حوله ای پهن میکنیم. من برای اینکه کارم زودتر پیش بره، سه تا تابه رو گاز گذاشتم و همزمان همه ش رو درست کردم. نکته ش حرارت ملایم و هر از گاهی هم زدنه که یکدست رنگ بگیره. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام 🙋‍♀️🙋‍♀️🙋‍♀️ اول از سوتیه آقا رضا تشکر کنم خیلی خندیدم فکر کن قبل از اینکه برید مامانتون داشته میگفته که یه پسر دارم خیلی سر به زیر و آقاست بعد یهو شما با اون وضعیت رفتی جلوشون 🤣🤣🤣🤣 بعد اون خانومی که گفتن همه چی رو با شوهرشون نصف میکنن خواستم بگم تنها نیستی تو شهرمون سوخاری کیلویی هست وقتی میخریم حتی قارچ سوخاریهاشو به دو قسمت مساوی نقسیم میکنم که دعوامون نشه و یا پفک و چیبس هم باید به صورته زوج بخریم که هرکی سهمه خودشو داشته باشه حتی پسته ی بو داده هم که میخره تو دو تاظرف مثله هم به صورته مساوی تقسیم میکنم یعنی اگه اینکارو نکنم به ضرر منه چون شوهرم اصلا ملاحظه نمیکنه بزاری جلوش همشو خودش میخوره اینجوری لااقل سهمیه خودشو میدونه بچمون هم که گفتم به خاطر معلولیتش هر چیزی نمیتونه بخوره و غذای مخصوصه خودشو داره 😊😊 دختر اردکانی 🙋‍♀️🌹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
برای افزایش مشتری و پیشرفت در کسب و کار و بطور کلی زیاد شدن رزق و روزی ، دعای شریف ذیل را هنگام شروع کار بخواند یاالله یا رَبِ یاحیُّ یاقَیوم یاذَالجلالِ والإکرام اَسئلُکَ بِاسمکَ اَلعَظیم اَلاعظَم اَن تَرزُقَنی رَزقاً حلالاً طَیِّباً  📚جامع الفوائد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دیشب دزد زده به ماشین عموم🤦‍♀ ضبط و باند همه چیو برده بعد‌ دوربین‌های مغازه کناری رو نگاه کردن شاید بتونن دزدو شناسایی کنن، دزد رو که نتونستن شناسایی کن هیچ پسر عمومم لو رفته که داره اونجا پشت سر هم سیگار میکشه😐😂 خدا رحمتش کنه فقط😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
‌ مردها زنی پر نشاط میخواهند❗️ اینکه همش بشینید کتاب بخونید فیلم ببینید، اینکه همش، بنالید،غربزنید اینکه همش بگید ولش کن حوصله ندارم کم کم مردتان را ازدست میدهید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی توی این فکرا بودم که صدای حرف از توی کوچه شنیدم از پنجره نگاه کردم و خاله و عمو و ع
داستان زندگی خلاصه خانواده من عارشون میشد به اینا سلام کنن چه برسه به اینکه بخوان دخترشونو بدن بهشون هیچ کدوم از کتک ها و زخم ها دردناک تر از شبی نبود که مادرم اومد اومد کنارم نشست، اول خودمو جمع کردم فکر کردم با یه شکنجه دیگه اومده ولی گفت کاریت ندارم راحت باش نازی بعد اشک ریخت و اشک ریخت منم باهاش گریه کردم، تو هق هقاش گفت تو لیاقتت بیشتر از حمید بود نازی، من برات هزار آرزو داشتم، دوست داشتیم لباس عروس بپوشی، دوست داشتیم توی باغ یه عروسی چشم درار برات بگیریم، با شکوه و جبروت بیان ببرنت، طبق طبق برات هدیه بیارن، ولی حالا چی؟ حالا مثل این زنای هزاربار شوهر کرده باید بدون ساز و دهل تو خفا و خفت بری خونه بخت، که خونه نگون بختیه... نه بخت... میخواستم با عزت و احترام ببرنت، نه که خانواده حمید توی دادگاه به اقاجونت بگن خوب داری دختر خرابتو میندازی به ما، خیر نبینی نازی... انگار که داشت روضه میخوند و دوتامون اشک میریختیم اخر گفت پاشو صورتتو بشور که صبح باید بری عقد کنی... داشتم راستی راستی به آرزوم که حمید بود میرسیدم ولی چه رسیدنی.... اون شب بعد مدت ها رفتم دوش گرفتم و آروم آروم زخم هامو که خشک شده بود از روی پوستم برداشتم، هر چی که بود فردا عروسیم بود و حمید هم عشقم... کسی که آرزو و حسرتش رو داشتم... بعدم اومدم یه گوشه کز کردم و به این فکر کردم دیگه از فردا نمیتونم توی این خونه باشم توی این خونه بخوابم... توی همین فکرا بودم که نریمان وارد اتاق شد، بیشتر خودمو جمع کردم.. انگار همه اومده بودن دلم رو بسوزونن.. نریمان گفت نیومدم که بزنمت راحت باش، بهش چشم دوختم و بعد نشستم گفت فردا از این خونه میری نازی، و دیگه هیچ وقت برنمیگردی، اونجایی که داری میری مثل اینجا نیست که یه وعده سیر غذا بخوری، کسی نازتو نمیکشه، و قراره با آدمایی زندگی کنی که هرگز مثلشون رو ندیدی، قراره برای اولین بار معتادا رو از نزدیک ببینی، برای اولین بار کثافت ببینی، برای اولین بار حرکات و رفتارایی ببینی که به عمرت ندیدی، ولی حق نداری برگردی... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•