eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی بالاخره نخ درو کشیدم و با ترس رفتم توی حیاط، از اینکه قدم از قدم بردارم میترسیدم.. گ
داستان زندگی درسته حمید هم کم بهم بدی نکرده بود اما بودنش برای من از نبودنش توی اون خونه بهتر بود.. خلاصه اون شب حمید بالاخره آموزشیش تموم شده بود و برگشته بود. تا صبح نخوابیدم و به حرفاش گوش دادم، به اتفاقایی که افتاده.. یکجوری حرف میزد که انگار فرماندهی ارتشی چیزی رو داده بودن دستش..! خیلی سعی کردم از اتفاقایی که برام افتاده بود... از بلایی که نزدیک بود سعید سرم بیاره و از این حرفا بزنم ولی میترسیدم باور نکنه و برای خودم شر بشه.. بعد از اون حمید شهر نزدیک تر افتاده بود و اخر هفته خونه بود، که برای من دلگرمی بزرگی بود.. بدترین اتفاقی که توی اون مدت افتاده بود، نامزد شدن سمیه با یه پسر کرجی بود.. این یعنی از این خونه دور میشد و تنها کمک کننده و حمایت کننده ی زندگیمو از دست میدادم برای مراسماتش لباسایی رو پوشیدم که از خونه ی پدریم بود، یاد حرف نریمان و مامان افتادم که گفت لباسا رو ببر که این اخرین خریدای زندگیتن.. ولی عشقمو نسبت به حمید از دست نداده بودم، با وجود تمام بچه ننه بازیاش بعد از مدتی فهمیدم که خاک به سر شدم... بچه دوست داشتم ولی نه اینکه توی این فلاکت و بدبختی بخوام بچه دار شم.. رفتم آزمایش دادم و مطمئن شدم که نتیجه مثبته! همه خوشحال بودن، حمی، سمیه و حتی عشرت، همه غیر از من.. از صبح مینشستم روی قالی تا زودتر بتونم تمومش کنم و خرج زایمانمو لااقل بتونم درارم..! روی قالی نشسته بودم، سر ظهر بود و دفتین میزدم، عشرت از اتاق بغلی داد زد ول کن دختر میخوایم کپه مرگمونو بزاریم.. بدون توجه به حرفش محکم تر به کارم ادامه دادم، بلند گفتم این بچه خرج داره، تو میدی عشرت خانم؟ پشت سرمو نگاه کردم، بهم گفت حالا که اینجوری دفتین میزنی براش وای به حالت اگه دختر باشه... وای به حالت اگه پسر نباشه.. از تخت قالی پایین اومدم، میدونستم جرات نمیکنه آسیبی بهم برسونه با این وضعیتم، تو چشماش زل زدم و دست گذاشتم روی نقطه ضعفش.. گفتم اتفاقا اگه قراره یکی مثل سعید باشه میخوام صد سال سیاه نیاد...! یقمو گرفت که بهش گفتم فکر نکنم انقد جرات داشته باشی که با بچه توی شکمم بخوای بلایی سرم بیاری.. یقمو ول کرد و هولم داد عقب... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 👈به این مثال توجه کنید: ❌خانوم یه کم اضافه وزن داره و به خاطر همین دائم الرژیمه! یه روز سر سفره آقا بهش میگه بسه دیگه نخور... 😔خانوم خییییلی ناراحت میشه و بهش برمیخوره و دلش میشکنه... بیاید ریشه ی این موضوعو پیدا کنیم🤔 🔵خب خانوم گلم شما از بس خودت هی گفتی: من رژیم دارم من چیزی نمیخورم چاق میشم وای من چقدر چاق شدم... 👈باعث این رفتار شوهرت شدی... رژیم داری باشه،👈ولی لازم نیست هی بگی... رژیمتو برای نگه دار... دلیلی نداره همه بفهمن... از طرفی هی پیش شوهرت که میگی،فکر میکنه اوضاعت خیلی وخیمه ... پیش دیگران هم که بگی اونا به خودشون اجازه ی اظهار نظر و قضاوت درموردتو میدن ✅ پس هر که داری هی تو بوق و کرنا نکن📢⛔️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💃💃💃💃 ایده معنوی برای خانمای قری 👇👇👇👇👇 خواندن سوره طلاق برای محبت همسر خوبه و تجربه شدس 👈خواندن41مرتبه سوره یس به تمام انچه که دارید باعث برکت ان میشود اینو خانمایی که پول کمی برای جهیزیه یا خریدهای دیگه دارن میتونن استفاده کنن 👈خواندن سوره طلاق برای کسایی که همسرشون قهر کرده خوبه❤️❤️❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دو تا تصمیم تو زندگی سرنوشت ساز هست، اول، ازدواج دومی، انتخاب شغل انتخاب صحیح در هر دو این تصمیمات می‌تواند هر شخصی را از فرش به عرش یا برعکس برساند. سلام عرض شد خدمت و ،و دوستان گلم❤️❤️❤️ ماجراهای پسری و همسری😂 یک شب نشسته بودیم دور هم،فیلم میدیدیم . پسرم مشغول گوشیش بود همسرم گفت چیکار میکنی فیلمو ببین ،اونم گفت با دوستم میحرفم. بعد چن دیقه یهویی شوهرم گوشیو از دست پسرم گرفت .دیدم داره چتاشو میخونه،پسرمم هی میگفت گوشیمو بده واز این حرفا.میدونم شوهرم کارش درست نبود ولی خیلی رو پسرم و دخترم حساسه،خیلی نگرانشونه به راه بد کشیده نشن.🌷 بعد شوهرم عصبانی شد گفت ببین خانوم با دوستش چطوری حرف زده،خلاصه بازم کلی غرولند و به درو دیوار فش دادن،پسرم این وسط هی میگفت منکه حرف زشتی نزدم ،اونم هی میگفت نزدی ها نزدی پس این چیه😕😕اگع گفتین پسرم چی گفته بود؟؟ به دوستش گفته بود، به زبان کوردی سورانی(هه تیوه) به کسی که پدر نداره،بیشتر در زبان کوردی ما جنبه ی شوخی داره. پسرم گفت کجای این حرف زشته اخه ،دوستمه شوخی داریم باهم😐😐 نتیجه گیری:همسرم خودش یه پا بچه مثبته و خیلی جذبه داره تو فامیل و دوست و آشنا.نماز خون ،از نه سالگی روزه هاشو مرتب گرفته،خیلیم چشم ودل پاکه،همه‌به‌سرش قسم میخورن ❤️❤️ بفرین ❤️❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من وقتی همسرم از سرکار میومد، خونه ساکت بود یا میرفت سراغ گوشی یا تلویزیون و از کار هاش به من نمیگفت و مشورت نمیکرد. منم گاهی میزدم. بعد مدتی دیدم فایده نداره. شروع کردم وقتی از سرکار میومد و خستگیش در میرفت از کار هایی که در طول روز انجام دادم، میگفتم. ازش میپرسیدم که چه کار هایی انجام داده و تو کار هایی ک به هر دومون مربوط میشد یواش یواش نظر دادم. وقتی میدید که من با اشتیاق گوش میدم و تشویقش میکنم، بیشتر ترغیب میشد به گرفتن. 😍😁 ✍خواسته هایتان را در عمل آموزش دهید، نه با غر زدن! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خسته نباشید ممنون از کانال خوبتون خیلی کمک میکنه به بهتر زندگی کردن من 20 سالمه وقتی 17 سالم شد پدرم از خیلی چیزا میکرد منو ، حتی از مدرسه . من به زور و التماس میتونستم برم مدرسه ، بابام یه کارمنده ساده بود و وقتی از کار بر میگشت خیلی خسته میشد و ناراحت و ناراحتیشو سره من خالی میکرد سره چیزای الکی دعوا راه مینداخت منو میزد مادرم هم که هیچی ... میرفت کتابام رو برمیداشت که پاره کنه به زور ازش میگرفتم خلاصه انقد اذیت میشدم که دنبال میگشتم برای همین به اولین خواستگارم که هیچ شناختی ازش نداشتم بله گفتم بماند که پدرم چقدر خوشحال بود از رفتنم فک کنم اضافی بودم ، الان زندگیم خوبه ولی یه تو دلمه میگم اگه بابام اونجوری رفتار نمیکرد شاید میتونستم درسمو ادامه بدم موفق شم روی حرفم با پدر مادراست خواهشا بچه تون رو نرنجونید اونا به شما و احتیاج دارن مثل بابای من نباشید که فرداها بچتون به روتون هم نگاه نکنه 😑 من بابامو هیچ وقت نمیبخشم 😕 باتشکر😊 ✍ دیگران را ببخشید نه به خاطر اینکه لایق بخشش هستند به خاطر اینکه شما سزاوار آرامش هستید ✍ سرنوشت انسان دست خودش است پس تلاش کن و به خدا توکل کن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
شود 🔹بـه جهت مالی که فروختـه نشود باید این دعا را سـه مرتبـه باید خواند و بـه آب بددمد و اب را بـه متاع بپاشد به اذن اللـه تعالی فروخته میشود 🌛ومَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 🌜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من یه گرفتم و هر کار خوبی که آقایی انجام میده با تاریخ توش مینویسم. حتی کارای خیلی کوچیک. مثلا: مرسی که امروز از دستپختم تعریف کردی. یا مرسی که صبر کردی با هم ناهار بخوریم، یا برام گل خریدی و... و جالبه بدونید هر روز این دفترچه رو باز میکنم و فکر میکنم که چه کار خوبی انجام داده! این کارم باعث شده همه ی خوبیهاش به چشمم بیاد و یادم نره. اولش فقط به این نیت این دفترچه رو گرفتم که روز تولدش بهش بدم. اما واسه خودمم خیلی مفید بوده. 😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه سوتی دیگه یادم اومد 😑😐 2 سال پیش رفته بودیم کلینیک برای درمان شوهرم🥲 منم باردار بودم🤰 کلینیک هم خصوصی بود و اصلا به خون و خونریزی مربوط نمیشد ینی تمیز بود که آدم دلش می‌خواست همونجا بخوابه😴🤤 (اصطلاح بود از تمیزی) منم بشدت هوس ترشی و لواشک داشتم جوری که خریده بودیم و وارد که شدیم آلوچه دستم بود و بدون اینکه من بفهمم ظرف الوچه سوراخ داشت و چک چک ازش میریخت🙄🤫 همینک رفتم نشستم دیدم رد پا برای خودم با لواشک ایجاد کردم و مریض ها هم فکر میکردن که خون هس😂🤦‍♀ همه ترسیده بودن میگفتن اینجا که دکتراش مربوط به خون نمیشه و زنگ زدن نگهبانی که اومد با دقت نگاه می‌کرد تا ببینه این خون برای چی هس😂🤦‍♀ خلاصه که ترسیده بودن و ماهم هیچی نگفتیم که خون نیست و لواشکه😕😩😱 🐸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش یه ایده خیلی جالب 😌👆 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ای خواهر بحث دور انداختن وسایل شد داغ دلم تازه شد...کلا این همسر ما هر چی رو جلو دستش بیاد دور میندازه...خوراکی ..لباس...ظروف...وسایل ...کتاب..دبه ترشی...شیشه......فرقی نداره فقط وقتی بره بیرون باید یه چیزی دور بندازه ....بیش از صد بار دعوا کردیم ولی کو گوش شنوا 😞 کتابها و جزوه های بچه ها رو میندازه بارها دعوا کردن روی وسایلشون مینویسن بابا تو رو خدا اینا رو دور ننداز لازممون میشه...بعد کم کم ازشون کش میره که مثلا متوجه نشن....اگه سبزی پاک کنم با پلاستیک بالا سرم میمونه هی تکه تکه آشغال سبزیها رو میبره بیرون میگم بذار یه جا بشن قول میدم به کسی ندمشون مال خودت .......وسایل قدیمی رو میگم کار نداشته باش ...یه دفعه میرم می بینم جا تره و بچه نیست...از چرخ خیاطی تا چراغ های قدیمی..هیتر برقی...لباسهای نوزادی و کودکی بچه ها...مثلا دفتر املا و نقاشی بچه ها رو من یادگاری برداشته بودم ...نمیدونم چطور دور انداخته...چند سال پیش اسباب کشی داشتیم وقتی اومدم اسبابا رو بچینم باور کنید به اندازه یه وانت از وسایل نبود از کفشها و گلدونهای بزرگ با گل دیفن و یوکا و ....خلاصه هر چیزی تو خونه نباشه بهش میگم دور انداختی اول حاشا میکنه بعد میگه بابا جا تنگ کن برا چیته بهترشو برات میگیرم که البته نمیگیره😒 یه بار یکی از همسایه ها بهم گفت حاجی رو دیدم یه گونی از خونه درآورده بدو میرفته سر کوچه نگران شدم دنبالش رفتم انداخته تو سطل سر خیابون و بعد ارام به راهش ادامه داده ...که فقط خدا میدونه چی بوده🥴یه وسیله سفالی داریم برا کشک سابیدن چند وقت پیش که انباری رو مرتب کردم هرچه نگاه کردم دیدم نیست ...گفتم کشک ساب رو نیست گفت بابا کی دیکه کشک میسابه....گفتم انداختی دور گفت شکسته بود گفتم والا سالم بود ...یه بار لباسهای بچه ها رو گذاشتم بدم تعمیر برا بازی تو کوچه..‌نمیدونم چطور برده بود انداخته بود آشغالی...حالا چند بار میوه و مرغ گرفته تو پلاستیک سیاه بوده من دیر تمیز کردم فک کرده وسیله دیگه ان اونا رو هم برده بود ...بعد میگفت میوه گرفتم یا مرغ گرفتم میگفتم نه والا ندیدم بعد کاشف بعمل میومد که بله دور انداخته😭 بخوام بگم خیلی زیاده ...خلاصه روزی صدبار میره بیرون و هر بار یه چیزی با خودش میبره...الانم که چند ساله بازنشسته شده که دیگه نگم 😭 اگه تنها جایی برم همش دلم شور میزنه که الان داره تو اتاقا میگرده چی رو بندازه ..... فقط تا حالا حریف نشده منو بندازه دور ..والا الان اینجا نبودم دیگه بازیافت شده بودم🥴🥴🥴 اینم بگم پدرشون هم اینطوری هستن ...شانس من این یکی به باباش کشیده😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
میخواستم برا اولین بار پشت لبمو بزنم چون خیلی مشخص بود دیگ مامانم اصلاح کرد برام... همون روز مهمون غریب اومد خونمون مامانم گف بدو بدو برو پشت لبتو یکم سورمه بکش سیاه شه نفهمه ک برات اصلاح کردم منم عین دیوونه ها رفتم همین کارو کردم اخه بگو عقل کل چرا اینکارو کردی اون ک نمیفهمیده تو سیبیل داشتی یانه 🤣🤣قربون همه مادرای ساده❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•