eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۹ مهر ۱۴۰۳
یه اتفاق جالب که امسال عید تا اینجا برام افتاده، یه آقایی با شماره ناشناس زنگ زد خیلی گرم سلام و احوالپرسی منم گفتم لابد فامیله من نمیشناسم، متقابلا حال خودش و مامان باباش رو پرسیدم حتی گفتم خدا بیامرزه مادربزرگتون رو ایشونم یکم گریه کردن. خلاصه بعد ده دقیقه صحبت که پیشرفت و کلی به همدیگه تبریک نوروزی گفتیم فهمیدیم اشتباه زنگ زده. الانم با آقای میرزایی دوستیم😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 🍀🍀🍀🍀🍀 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• عموم برای عید رفته بود مسافرت ترکیه، ده روزی نبود قشنگ، به من سپرده بود برم به ما‌هی هاش غذا بدم و بهشون سر بزنم، من احمقم اینقدر سرم شلوغ بود به کلی یادم رفته بود برم جای این بدبختا، روزم دهم عقل به کله‌م اومد رفتم ببینم اینا دارن چیکار می‌کنن، همه‌شون مرده بودن :)) مجبور شدم یک یک برم مدل‌های ماهی‌ها رو توی اون شب و روز عیدی بخرم دوباره بندازم توی آکواریوم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 🍀🍀🍀🍀🍀 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• یه روز پول نداشتم از سرکار که برمی‌گشتم زنگ زدم به مادرم که بیاد دم در پول اسنپ رو حساب کنه. خلاصه مادرم اومد پول اسنپو پرداخت کرد و رفتیم داخل. برعکس همیشه که وقتی از سرکار میومدم گربه‌م میومد خودشو می‌مالوند به پام، دیدم خبری ازش نیست. دو ساعتی دنبالش گشتیم تا این‌که دیدیم صداش از داخل میز دراور میاد😕😂 نگو مادرم وقتی می‌خواسته بیاد پول اسنپ رو بده رفته کشو رو باز کرده که شال برداره، فضول خانم پریده تو کشو‌‌، اینم که عجله داشته متوجه نشده و کشو رو بسته 😂😂😂😂تازه ( گربه‌م) یه ربع نشسته بود رو مبل داشت غر می‌زد 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
۲۹ مهر ۱۴۰۳
🔺✔️🔺 یه توضیحی بدم درمورد بین زن و شوهر ✅قهر (به معنای قطع رابطه از هر لحاظ) کلا ممنوع⛔️ به جاش اگر لازمه یه کم سرسنگین تر باشید؛ 👈و در اسرع وقت حتما حتما درمورد مشکلی که بینتون به وجود اومده باهم کنید و حلش کنید... ❌قهرید؟ باشه... ولی این رعایت کنید: ✅"سلام" و "خداحافظی" را نباید حذف کنید ✅غذا نپختن ✅جدا غذا خوردن ✅جای خوابتون را از همدیگه جدا نکنید ✅همچنان همدیگه را نگه دارید ✅نباید همه ی عالم و آدم بفهمن که شما باهم قهرید. ✅لج کردن به همدیگه مثلا اینکه چون قهرم خونه ی مامانت نمیام... ✅نذارید قهر کردن عادی بشه براتون؛ میدونستید اگر هی قهر کنید کم کم مدت زمان هر قهر نسبت به قهر قبلی طولانی تر میشه؟ 🔺✔️🔺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۹ مهر ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من و همسرم خیلی همو دوس داریم ولی ایشون خیلی مرد ایرادگیر هستند به همه چیز. چون اطلاعاتشون بالاست. من اوایل زندگی خیلی اذیت میشدم. به نظرم خوب نیست مرد همه چیز روبدونه. مثلا همه نوع غذایی بلد بود، خیلیی بهتر از من. حتی تا مدتی ایشون درست میکردن. من خیلی سختم بود چون به غذای من ایراد میگرفتن. یا یه سری پولی گذاشت گف این برا اپیلاسیونت!!! درصورتی که من تا اون روز حتی نمیدونستم اپیلاسیون چجوریه! ایشون کامل اطلاع داشتن. و سر تمام مسائل ... ولی همیشه میگه به نظرمن تو قشنگ ترینی و اگه انتقادی میکنم، فقط میخوام خانمم بهترین باشه. من روزهای اول خیلی اذیت شدم ولی هرچی زمان گذشت دیدم این خوب بودنم تو پوشش به اجبار همسری باعث شده خیلی زندگی بهتری داشته باشیم و روزبه روز عزیزتر بشم. دست پختمم از همه بهتر بشه.😃 چرا این موضوع رو از این دید نگاه نکنم؟ 🌼🌸🌼🌸 همسرم همیشه شبها برامن یک ساعت موقع خواب وقت میذاره و حرف میزنه و به حرفام گوش میده. همشم قربون صدقم میره. این باعث میشه خیلی انرژی میگیرم برا روز بعدش. البته منم هیچی براش کم نذاشتم. هرروز علاوه بر شام، ناهار و صبحونه مفصل، یک ظرف میوه پوست کنده وتزئین شده براش میبرم. هردفعه با رقص دیونش میکنم. 😉 به نظرم هرجوری رفتارکنید عکس العمل همون رفتارو میبینید پس اونجور باشید که میخواهید باهاتون رفتارکنن. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
سلام یکدفعه با اتومبیل نازنینم مالیدم به یک پرایدی. اومدم خونه شوهرم گفت این چیه تو سپرت؟😳 گفتم هیچی🥲 رفتم دیدم پلاک اون یکی ماشینه کنده شده رفته تو سپر ماشینم🙃 ، خوب ماشینشو بد جایی پارک کرده بود مگه نه؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 🤵 سلام به همه خصوصا بانیان این کانال بی نظیر من و خانومم ۵ سال ازدواج کردیم اوایل زندگی من خیلی سرد و بی بودم. راستش فکر می کردم ی زن فقط پول میخاد به همین خاطر کل رو می گذاشتم روی کار و تمام وقت کار می کردم به خودم اومد دیدم که همسر و فرزندم ها از من فاصله گرفتن . ی آدم بودم متوجه بزرگ شدن بچه ام نشدم ‌ متوجه تغییرات همسرم نمی شدم وقتی وارد کانال شدم متوجه شدم خیلی تو بودم و خودم با دست خودم زندگیم رو داشتم خراب می کردم آقایون عزیز به جز پول چیز های مهم ترین هم هست که اگه ازش بشیم باختیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
به جهت دیوانه کردن و بسیار خود را در دل محبوب جای دادن که نتواند دوریش را تحمل کند در ایام سعد و بدون قمر در عقرب با نیت و غسل همرا با وضو آیه شریفه ٣۰ و ٣۱ سوره نمل: {بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُوني‏ مُسْلِمينَ} و بعد آیه ۱۰ سوره قصص: {وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسي‏ فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْلا أَنْ رَبَطْنا عَلي‏ قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ} را با ایمان کامل به طعام و خوردنی بخواند و بدمد و به خورد محبوب دهد بی شک تأثیرش را خواهد دید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
سلام و درود به همه گلهای سوتی لند من توی یه ساختمون، با جاری هام زندگی میکنیم . سر یه سری صحبتا با مادرشوهرم دعوا کردیم و شش سال قطع رابطه کردیم. طی سالهایی که قهر بودیم جاری ها و کل ساختمون با ما قهر کردن. الان که با مادرشوهر اشتی کردیم جاری ها و بقیه به قهرشون ادامه دادن. (مادرشوهرم ازشون خواسته بود که با ما قهر کنن) حالا بگم از اینکه اخلاقهای سمی زیادی هم دارن مثل: بد تربیت کردن بچه ها، پشت سر هر کسی که غایب باشه حرف میزنن، دورو هستن و دخالت میکنن در هر مساله ای .و ... الان جاری ها قهرن ولی به پسرش که ۱۰ سالشه یاد داده به عمو و بچه ها سلام کن به زنعمو سلام نکن .😐😐 کلا وقتی که اشتی هم بودیم حس خوبی نداشتم بهشون .مثلا میاییم بریم بیرون (کل این شش سال)برادرشوهرم وقتی ما رو میبینه در خونشونو محکم میزنه به هم . و همشون عادت کردن دق دلیشونو سر درهای ساختمون در میارن. وقتی بچه هاشون گریه میکنن میفرستنشون داخل پله ها و در رو میبندن . حالا این حرفا رو گفتم که بگم من بعضی مواقع احساس تنهایی میکنم و میگم کاش قهر نبودیم .کلا از قهر بودن بدم میاد . ولی بازم پیش خودم میگم ،اگر اشتی هم بودیم ارامشمونو بدتر میگرفتن. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی صاف در خونه رو زدم، اتفاقا خود مامانم درو باز کرد بهش دست دادم دستشو بوسیدم و گفتم د
داستان زندگی دوتا آبمیوه خریدم و منتظر نشستم تا بیاد، از اونجایی که روزای ملاقات منتظر کسی نبود چند دقیقه اول نیومد تا اینکه صداش زدن وقتی روبه روم نشست اصلا باورم نمیشد این حمید باشه.. ریشش تا روی گردنش بلند شده بود.. دوتا موی سفید دیده میشد..!! یه نگاه به من یه نگاه به امیر انداخت و تلفنو برداشت سرش پایین بود سلام کرد نمیدونم فهمیده بود یا نه که من لوش دادم، به هر حال از اینکارم پشیمون نبودم فهمیدم اون دوستش که اون روز باهاش بوده توی خونش چند کیلو مواد پیدا کردن و حکم اعدامش اومده، حمیدم که یجورایی شریک و همدست بوده ۴ سال بهش خورده از تو حرفاش فهمیدم نمیدونه که من اینکارو کردم یعنی خب باور نمیکنه که بخوام من اینکارو بکنم و لوش داده باشم بهم گفت کجایی چیکار میکنی؟ ماجرای عشرتو گفتم، آوارگیم، در به دریم... سرشو انداخت پایین و گفت شرمندم.. گفتم الان که تو زندانی که نمیخوای بندازیش گردن من؟ میخوای؟ نمیخوای بگی چون زود زن گرفتم نشد خوشی کنم؟ سرشو انداخت پایین و حالا که فهمیده بودم نمیدونه تقصیر منه گفتم حسابی بهش عذاب وجدان بدم.. گفتم ببین تو و خانوادت خوشی کردنتون این شکلیه، انقد از حد میگذرونید که میایید پشت میله ها.. باز خداروشکر زن داشتی وگرنه الان جای اون رفیقت تو پای چوبه دار بودی.. مدام میگفت که شرمندمه و بیاد بیرون حتما جبران میکنه کارامو میدونستم مرد جبران نیست، داره الکی این حرفا رو میزنه ولی بخشیدمش، بخاطر خودم، بخاطر اینکه شب سرمو راحت روی بالشت بذارم بهش گفتم ببین دستامو ببین ریخت این بچه رو، این همون بچه ایه که پول شیرخشکشو میدادی مادرت، ببین چقد لاغره.. انقد بهش حس بد دادم که اشکشو دراوردم، شاید بگید عقده ایم ولی واقعا از این کارم لذت میبردم خلاصه که از اونجا زدم بیرون، برگشتم خونه و گفتم حالا که حمید چهارسال قراره اون تو باشه من که نباید بمیرم از فرداش کارایی که دوست داشتم رو انجام میدادم مثلا یه کلاس قرآن تو مسجد محلمون بود، عصرا ساعت پنج میرفتم اونجا، روحیم کلی باز میشد خانمای مختلف میدیدم بدبختیای مختلف و میفهمیدم من تنها زن بدبخت روی زمین نیستم اونجا میبردم ترشی و کیسه لیفایی که میبافتمو میفروختم و خیلی با قیمت بهتر از چیزی که به مغازه میدادم ازم برمیداشتن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۹ مهر ۱۴۰۳
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۹ مهر ۱۴۰۳