فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_دیزاین_هندوانه🍉
🎈
🍩
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و درس عبرت در زندگی 🥀
سلام من ۳۸ سالمه و شوهرم ۴۵ سالشونه ، ۱۴ سال هست باهم زندگی میکنیم میخواستم به دخترخانم هایی که میخوان ازدواج یا عقد کنن بگم که اشتباه منو تکرارنکنن.
من ۲۱ ساله بودم که عقدکردم سنم کم بود و اصلا تجربه نداشتم و اینو بگم خانواده همسرم خیلی خیلی همشون خوبن ، منو خیلی دوست دارن منم همینطور
ولی یه هفته بعد عقد مادرشوهرم بهم گفت که شوهرم گه گاهی الکل مصرف میکنه . من اصلا نمیدونستم و اطلاعی نداشتم که الکل چی به روز زندگی ادم میاره ...
چیزی نگفتم به نامزدم ، اونم اوایل فقط در مجالس عروسی مصرف میکرد . بعد ازدواج کم کم از مجالس شد تو خونه ماهی ، بعد کم کم شد هفته ای و حالا شده یه شب درمیون...
توچندین سال اخیر خیلی بهش گفتم کناربزار ، کم کن ، به حرفم گوش نمیده و فقط میگه تو کار من دخالت نکن ، به من کار نداشته باش
تو دو سال اخیرم قشنگ میفهمم روی اعصابش تاثیر خیلی بد گذاشته ، بعد مصرف بعضی وقتها سر چیز مسخره و کوچیک داد میزنه و منو میزنه فحاشی میکنه.
اخرین بارم زیرکتک هاش دستم شکست حالا دیگه میترسه منو بزنه ، وسایل خونه طرفم پرت میکنه .
خیلی زجرمیکشم بخاطر دوتا پسرام تحمل میکنم. خیلیم دوستم داره ولی بعد مصرف نمیفهمه داره چکار میکنه.
میخوام بگم خانم ها اگر فهمیدین خواستگارتون یا نامزدتون مصرف مواد سیگار یا الکل داره ، نگین تو زندگی درست میشه ، نه بعدا کم کم مصرفشون بیشتر میشه.
خودتونو گول نزنید 😔
✍ همیشه راهی برای نجات وجود داره . میشه سرنوشت رو تغییر داد .
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ورژن_آشتی_کنون #ارسالی_اعضا
💃💃💃
👈سلااااام ب خانمهای قررررری خودممم..
ی ایده اشتی داشتم گفتم بهتون بگممم....😍👇
👈وقتی بین شما و آقاتون یه دلخوری پیش میاد لازم نیست سکوت کنین و ازش فراری شین که اون بیاد نازتون رو بکشه 😉☺️
👈فقط کافیه اونو از پشت بغل کنین 🤗
وقتی که گفت : بالاخره فهمیدی که تقصیر تو بود؟😏
خیلی حق به جانب بگین نه!!! 😌😜
ولی دلیل نمیشه که دوست نداشته باشم...
👈عصبانی هم که باشم بغلت مال خودمه چهار دیواری اختیاری😉 مگه من میگم که تو بغلم نکن وقتی ناراحتی!!!😕
بعدش آقایی با این حرف میاد بغلتون :
اصلا کی میگه ما ناراحت بودیم😁والااا بخداااا
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#شغل
♦️برای کسی که بیکار است این آیه را در روز #جمعه بلافاصله پس از طلوع آفتاب بنویسد و به بازوی راست بندد و هر روز 351 مرتبه این آیه شریفه را بخواند 🔻
📌مداومت به این آیه باعث فتح امور شود
🌸وَ أَنَّ اَلْفَضْلَ بِيَدِ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُوَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِيم🌸
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
باسلام خدمت کانال خوبتون و ممنون از مطالب آموزنده و ایده هاتون.
امروز تولدم بود و شوهرجونم یادش نبود ؛ اولش کلی پیش خودم میگفتم اگه بیاد تیکه میندازم بهش😡 گلایه میکنم😞 دعوامیکنم 👊👊 که چرا تولدم یادت نمونده ؛
تازه میخاستم جشنی که من برای تولدش گرفتم را هم منت بزارم سرش که من جشن به اون خوبی گرفتم اما تو چی😔
درحال پختن شام بودم که متوجه مطلبی شدم که تو کانال گذاشتین در مورد این بود که اگر همسرمون تولدمونو یادش رفت چه برخوردی بکنیم.
منم تصمیم گرفتم که یه جور دیگه برخوردکنم. وقتی اومد خونه با تعجب بهم نگاه کرد و گفت خیر باشه چقدرخوشگل شدی😋
منم همه اش لبخند میزدم.
سرسفره گفتم تو چقدر خوش شانسی عشقم😊با تعجب پرسید مگه چیشده🤔
گفتم آخه خدا جون ۲۰سال پیش منو به دنیا آورده تا زن توبشم و تو هم خوشبخت بشی😌
بیچاره از اینکه تولدم یادش نبود کلی غصه خورد. ولی ۶ تا تراول 💵 بهم داد و گفت ببخشید وگرنه کادو میخریدم و قول داد که فردا برام کیک میخره 😍
ازینکه به خاطر این موضوع آرامش زندگیمو بهم نزدم واقعا خوشحالم
ممنونم ازکانال خوبتون💋💋💋
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی خواستم استراحت کنم و بخوابم که دیدم صدای پیام گوشیم بلند شد. لبخندی زدم می دونستم
داستان زندگی
دل تو دلم نبود حالا دیگه اوضاع فرق می کرد تا قبل این مثل دو تا دوست با هم حرف میزدیم
اما حالا بینمون یه رابطه ی عاشقانه داشت شکل می گرفت.
دوست نداشتم اصلا به این فکر کنم که اون تک دختر یه خانواده است و شاید خانوادش به هیچ وجه قبول نکنن که با یه مرد ۴۰ ساله ی زن مرده ازدواج کنه.
فقط دوست داشتم به این فکر کنم که شقایق منو دوست داره و من هم حاضرم تمام عمرم رو به پاش بریزم تا خوشبخت بشه.
تصمیم گرفته بودم حداقل وضع مالیم انقدر خوب بشه تا خانوادهاش بخاطر این مورد هم شده کمتر مخالفت کنن.
بیخیال این چیزا رفتم سرکار اما نگاهم یکسره به گوشیم بود تا ازش پیامی برسه.
نزدیکای ساعت ۱۰ صبح بود که پیام اومده بود روی گوشیم.
همین که باز کردم دیدم شقایق نوشته ساعت ۵ غروب بیا همدیگه رو ببینیم..
با ذوق نوشتم: سلام عزیزم باشه حتما...
تا ساعت ۵ رفتم خونه یه کم به خودم رسیدم درسته اولین قرارمون نبود اما تا قبل از این فکر نمیکردم به هم ابراز علاقه کنیم
حالا وقتش بود که بهتر جلوش ظاهر بشم.
اون دیگه عشقم بود و به خاطرش حاضر بودم هر کاری انجام بدم اما محتاط تر و بهتر از رابطه با یاسمن.
ساعت ۵ شد رفتم سر قرار شقایق کنار خیابون ایستاده بود و لبخند میزد.
از دور برام دست تکون داد
رفتم جلو در رو از داخل ماشین براش باز کردم و گفتم: بفرمایید بالا خانم!..
همین که نشست گفت: سلام خوبی؟..
لبخند زدم و گفتم: خوبم تو چطوری؟
امروز حالم خیلی خوبه اصلا احساس می کنم تو کل زندگیم به خوبی امروز نبودم!..
خندید و سرشو تکون داد و گفت: منم خوبم اصلا نمیدونم چه بلایی سرم اومده
باورم نمیشه این حرفها رو من بهت گفته باشم!..
خنده ی بلندی سر دادم و گفتم: چرا یعنی پشیمون شدی؟..
گفت: نمیدونم.
حتی قبل از این هم با کسی رابطه عاشقانه داشتم ولی اینطور درگیر نشده بودم
به هر حال تبریک میگم موفق شدی دلمو ببری اونم چه جور!..
خندیدم و عاشقانه نگاهش کردم و گفتم: از همون روزی که تو بلوار دیدمت بدجور عاشقت شدم
منتها میترسیدم بهت بگم فکر کنی دارم سوء استفاده میکنم..
خندید و گفت: یعنی میخوای بگی من اشاره نمیکردم اعتراف نمیکردی؟..
مظلومانه گفتم: نه حاضر بودم بدون هیچی باشم اما از دستت ندم..
همونطور بهم زل زد و چیزی نگفت.
مثل دفعه های قبل رفتیم با هم شام خوردیم اما این بار فرق می کرد.
این بار دیگه ببینمون عشق بود و شامو بیرون رفتن و ماشین سواری همه و همه یه حس و حال دیگه ای داشت.
عید از راه رسیده بود و شقایق میخواست برگرده شهرشون.
خودم بردم گذاشتمش ترمینال. حال هردومون حسابی گرفته بود....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ما یه عروسی رفتیم مادر داماد با اعتماد بنفس مونده بود وسط سالن هرکی میرقصید بهش شاباش میداد
ب منم دادن 😄
بعد که اومدیم نشستیم دیدم پوله تقلبیه از اینا ک تو فیلما هست ،بعد نگا کردم دیدم همه مهمونا ب نشانه اعتراض پولا رو همونجا انداختن کف سالن 😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام سلام سوتی تازه ازتنور دراومده اوردم. جاری خونم بود وب برادرشوهرگفته بود برای پسرش جدول ضرب بگیره از لوازم تحریر خلاصه برادرشوهرم رفت گرفت داد دست جاری. این جاری خانمم نگاه زد گف واااا این چ جدول ضربیه 1داره 2نداره 6داره7نداره😱🤔🤔🤔🤔🤔ببین چ مدلی خریدی زودببر پسش بده بگو اشتباه دادن بعدمن بلندشدم رفتم نگاه زدم ب جدول ضرب نگو پشت رو نوشته ی طرف1 طرف بعدی 2 وجاری خانوم فقط ی طرف نگاه زده😐😐😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. وای غش کردم ازخنده گفتم ببین نگاه کن درسته توی طرفشو خوندی. بعد برادرشوهرم میگه ا 1داره 2نداره 7داره😂😂😂😂😂😂🤣🤣فقط اداشو درمیاورد. حالا جاری بای غرور تندی گف این چ جدول ضربیه😂😂😂😂😂😂😂😂.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام دوستای گلم
ی تجربه تلخ و شیرین زندگیمو میخوام براتون تعریف کنم
همسرم ی مدتی بود ک ب خاطر مشغله کاریش فکرش مشغول بود منم ک بعد ی مدت حسابی کلافه شدم بودم
ی روز سر ی موضوع کوچولو بحثمون شد و همسرم ناخواسته گفت
"زنگ میزنم کس و کارت بیان ببرنت "
من اون لحظه خیلی خیلی ناراحت شدم و دیگه حرفی نزدم حتی بحثمونم ادامه ندادم اما ناراحتی تو صورتم موج میزد و همسرم چند ساعت بعد فقط ی معذرت خواهی کوچولو کرد و من بخشیدمش
اما همون لحظه اسمشو تو گوشیم کس و کارم سیو کردم و بعدش ب جای عشقم و جونم همیشگیم تو پیامام و حرفام بهش میگفتم کس و کارم و حتی تو قربون صدقه هم بهش میگفتم تو همه کس منی
چند روز این موضوع گذشت ی روز صدام کرد و من گفتم : جانم ، کس و کار من ،
همسرم بغلم کرد و بوسم کرد و گفت ببخشید بابت حرفم خیلی پشیمونم و تو همه کس منی منم همه کس تو
اگه همون روز سر این موضوع بحث میکردم همسرم اظهار پشیمونی نمیکرد ک هیچ حتی میدونستم تو بحث های بعدیمونم باز میخواد این جمله رو ب کار ببره 😘
Mahsa
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
مراسم پدربزرگم بود بعد زن عموم و.. همه بودن زن این عمومم دست کجه🙂😑بعد خانوادتن دست کجن بگم که زنش غریبس ینی فامیل نیس خلاصه بابام یه کارتون ابمیوه داد دست داداش زن عموم که بده بمن من پخش کنم بین خانوما خلاصه من از بالای پله ها که دید میزدم دیدم هول هولی لباسشو کرد تو شلوار و ابمیوه میکرد تو یقش😐
من😐😐😐😐😐
و همچنان من😐😐😐😐😐😐
در نهایت من😑😑😑😑
خب دیگه بسه😐😂
اقا خیلی خاک بر سرن بعد منم کارتون گرفتم و پخش کردم و..
بعد رفتم که به مامانم بگم چی دیدم اقا مامانم بود و زن عمومو خالم و هزاران زن دیگه که سر دیگ بودن
یکی ظرف یبار مصرف میداد دست اون یکی یکی برنج میریخت میداد بعدی خورشت میریخت و... خلاصه جمعشون جم بود منم جوگیییر زن عمومو ندیدم و گفتم خو همه خودین😐
برگشتم گفتم مامان حمید(داداش زن عموم) یه کلییی ابمیوه دزدید 😐😐😐😐😐😐
مامانم😑🤦♀😐😳😑گف نه دخترم بروو چه حرفیه زحمت کشید سهم خودشو زنو بچشو برداشت😐(مامانم خواست خوبش کنه)
من باز گفتممم نههه قایمکی داشت میکرد تو همه جاش😐🤦♀😂
زن عمومم گف چیییییی با داداش منی
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اینم نمیشه سوتی ولی بزارید بگم. من شوهرم رفته شهرستان منم تنهابودم جاری اومدخونمون گفتم بمون باهم خونه ی مابخوابیم منو بچه هام تنهاییم. خلاصه قرار براین شد جاری بمونه.. بعد تصمیم گرفتیم مجردی غذا ازبیرون سفارش بدیم اول بنا ب پیتزا بعدگفتم ن کوبیده خلاصه پول اوردیم شمردیم شماره رستوران گرفتیم. جاریم ب شوهرش زنگ زد گف شب بمونم گفت راحت باش. چقدربرنامه ریزی کردیما حسابی. بچه هارو گفتیم بخوابید. دیگه خلاصه همه چی مهیا برای ی شب مجردی.تااینکه برادرشوهرم اومد و ب جاری گف حاصرشو بریم🥲🥲🥲مام شام نخورده ک بیرون سفارش بدیم اخرمجبورشدیم ناهارظهرک مونده بودبخوریم وجاری رفت خونش. من موندم تنها☹️☹️☹️😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سیاست_های_همسرداری
#جادوی_کلمات
شنیدن جمله ی دوستت دارم برای زنها کولاک میکنه ولی این جمله اونقدرها یه مرد رو خوشحال نمیکنه
به جاش جمله ای که خییییلی رو همسری تاثیر مثبت داره و خوشحالش میکنه اینهم
"بهت افتخار میکنم"
به وجودت می بالم
باعث افتخارمه که همسر توام..
یا جملاتی که احساس قدرت بهشون میدن؛ مثلا کلمه ی جادویی ای به نام: چششششم !
یا مثلا کلماتی مثل
👈🏻سرورم،آقای من
👈🏻مرد قدرتمند من
👈🏻تو چقدر زور داری ماشاالله
👈🏻قوی هیکل من
👈🏻رویین تن من
👈🏻تکیه گاه من
👈🏻امنیتم
👈🏻تنها پناهم
👈🏻امیدم
👈🏻آرامشم و ...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•