25.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش کلیپس پاپیونیه خوشگل
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
24.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کنسرو نخودفرنگی😉
🫛🫛🫛🫛🫛🫛🫛🫛
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام عزیزان
از خاطره اردو منم یادم اومد اون زمان میبردن شلمچه ولی شانس ما کلاس مارو نبردن نامردا😒اقا بقیه ک رفتن و ما از حسودی ترکیدیم بعد ک اونا برگشتن به همه دوستانمون گیر میدادیم سوغات بدع و اینا
از یه دوستم یه جواب باحال گرفتم هنوز یادمه ک ریختیم سرش ک فائزه سوغاتی بده خسیس و فلان اونم جواب داد یه گونی خاک تبرک آوردم براتون بریزید تو سرتون😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
تو تاکسی یکی داشت تعریف میکرد زمان بابابزگم هنوز گوشی و این چیزا نبود واسه پیدا کردن شماره... زنگ میزدن به۳۳۳۳ و میگفتن شماره فلانی میخوام...بعد بابابزرگه میره زنگمیزنه میگه شماره فلانیو بدین اونام میگن نداریم ..دیگ این با بدبختیو پرسون پرسون میره شماره رو پیدا مکنه....بعدش زنگ میزنهه همین۳۳۳۳میگه بیا این شماره فلانیه بنویسش داشته باشیش:))))
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
دیشب با بابام رفتیم درمانگاه به من سِرُم زدن بابام رفت تخت بغلی دراز کشید تا سِرُمم تموم شه
صدای خروپفش کل سالنو برداشته بود، گفتن ایشون همراه کیه گفتم نمیدونم با من نیست :)
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و درس عبرت در زندگی🥀
من 14 سالم بود که مجبور شدم با پسری 24 ساله فرار کنم. خانوادم ولم کردن. با شوهرم 8 سال تو روستا زندگی کردم. زندگیم از جهنم بدتر بود.
❌ از خونه فرار کردم به سوی خوشبختی ولی نفهمیدم که بدتر از خونه پدرمه. هر بلایی که فکر کنین سرم اومد. کتک میزد. دس بزن داشت. بد دهن بود.
از ترس شوهرم و به خاطر فرارم سوختم و ساختم. بعد بچه اولم دکترا جوابم کردن که دیگه بچه دار نمیشم. 5 سال گذشت. همش تو خونه دعوا بود.
❌ من زندگیمو دوس داشتم اما یه پسر مجرد ماه ها دنبالم کرد که دوسم داره. منم باورش کردم. عاشقش شدم چون تو خونه از شوهرم محبت ندیدم اما این پسر اونقد بهام خوب حرف میزد که رامش شدم.
2 سال باهاش بودم. اونقد گریه میکرد که بدون تو میمیرم. خودکشی میکنم که باورش کردم. یه بار شوهرم خونه نبود. در زد. باز کردم. دیدم پسره وارد حیاط شد.
❌ همون لحظه شوهرم اومد. ما رو باهم دید. #طلاق گرفتیم. بچمو برداشت و ازدواج کرد. اون پسرم همون لحظه ولم کرد که تو زنی، من مجرد. تو نازایی. من نمیتونم باهات باشم.
پسری که دس میزد به قران که مرگ جدامون میکنه، ولم کرد. من شدم تنها با حرفهای مردم، کتک خانواده، دوری تنها بچم که با نذر و نیاز از خدا گرفته بودم.
✍ از راه درست و عاقلانه برای ازدواج اقدام کنید. نه خام و احساسی.
✍ خیانت اتشی است که همه را با هم در زندگی می سوزاند.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#بازشدن بخت دختر 👰
✨ اگر بخت دختری بسته باشد بـه عدد هـر سال که از عمــــــر او گـذشــته است برای هر سال 12عدد خرما تهیه کنند و برای همه ی خــرما هــا ( ســوره یـس و سـوره نصر وسوره ی فتـح ) را بخــــوانند و فــــوت کنند خرماها رادرببین مردم خیرات کنند بـخـتـش گــشاده مـــــے شـــــود ان شــالله ✨
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️اهل شدن فرزند سرکش⭕️
از حضرت امام صادق (ع) نقل است
که اگر فرزندتان سرکش شده
اخلاق و رفتارش تغییر کرده و به حرف شما گوش نمیدهد
با اعتقاد تام و باور کامل ،
این سوره مبارکه را(107) مرتبه
با نیت خالص و توجه به خدا بخواند
فرزندان وی مطیع و فرمان بردار آنها میشوند👇👇💯
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
کمتر از۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆خیلیا باهاش حاجت گرفتن🤲
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴چرا به ما شیعه جعفری می گویند؟
🔹سخنرانی شنیدنی حجت الاسلام عالی
یه بار دوم راهنمایی بودم یه معلم پرورشی داشتیم ب شدت مزخرف بدم میومد ازش
مرد هم بود خلاصه من گفتم حال اینو بگیرم
این هر بار میومد بشینه سر جاش میز رو میکشید جلو بعد میکشید عقب و درستش میکرد
من میزشو کشیدم خیلی جلو ک لبه سکو بود بعد خودم تشنم شد رفتم آب بخورم زنگ خورد
تا من رسیدم کلاس دم در ک بودم یه صدا بلند از کلاس اومد
رفتم داخل تا میز پخش شده وسط کلاس
گوشی یه طرف تیکه شده برگه امتحانا یه طرف
خلاصه یه دعوایی شد و از همه هم انضباط کم شد و فرداشم گفتن یا با ولی بیاین یا اصلا نیاین ب جز ستاره🙂😊😊
😊که بیرون بوده و از چیزی خبر نداشته
بچه ها هر جا هستین منو ببخشید🤣🤣🤣🤣
#سوتی_های_زنونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یکی دیگم ازاین دودوست عزیزم بگم وبرم اقایه روزکه داشتیم توبازارمیچرخیدیم یهوبین منویکی ازدوستام دعواشداون مثلا قهرکردجلوترازماراه میرفت منودوستمم پشت سرش که یهودیدم پسرهمسایه ماافتاددنبالش ودریه لحظه رفتن توروسری فروشی 😳منودوستم که چی شد چی نشدماهم رفتیم توروسری فروشی ازپشت سرقشنگ رفتم پیش پسرهمسایه نگاش کردم گفتم شماخوبین خانمتون خوبن سلام برسونین وازمغازه زدم بیرون بعددودقیقه دوستم زنگ زدگفت وایسین هرجاهستین تابیام.
اقااومدگفت پسره یخ کرده تورودیده فقط گفته این ازکجاپیداش شد😁
بله دیگه ایشون میخواستن باوجوداینکه زن داشتن بادوستم رفیق بشه که من سررسیدم پسره داشت سکته میکردتامدتهاتوکوچه منومیدیدسرش مینداخت پایین میرفت
خدایی اون روز کلی خندیدیم به این کارمن😂
#سوتی_های_زنونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی غروب با شقایق برگشتیم خونه. توی ایتا داشتم بالا پایین میچرخیدم که یدفعه به یه پست خو
داستان زندگی
تا اینکه چندباری صدا زدم بابا،
آخرش باز کردن.
بابام روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه میکرد و سیگار میکشید.
بدون معطلی روبه روش ایستادم و گفتم خبر داری بهنام مرده؟
گفت نه جدا؟
اصلا تعجب نکرد و همونجور به تلوزیون خیره بود
گفتم آره میگن کشتنش..
بهم نگاه کرد و گفت کی کشتش؟
گفتم نمیدونم، شما نمیدونی؟
چشم غره ای بهم رفت و گفت از کجا بدونم.. اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه قرار نبود فعلا اینورا نیای، این شوهر احمقت پدرمونو درآورد بس که هی اومد در زد و احضاریه اش بابت ماشینش اومد، گفتم نیا تا روز دادگاهت گوش بده پدرجان…
نشستم روی مبل و گفتم بابا من خستم، از دادگاه رفتن برای مهریم از اینکه بلاتکلیفم و معلوم نیست کی حکم طلاقم بیاد.
بی اختیار اشکم جاری شد
به شقایق حسادت نمیکردم ولی میدیدم حتی اونم داره سروسامون میگیره و توی یه رابطه با عشق واقعیه ولی من چی؟ علاف و ویلون.
بابام یه نگاهی بهم کرد و گفت غصه نخور، اگه واقعا انقدر خسته ای میتونی مهرتو ببخشی و توافقی جداشی
یعنی دقیقا چیزی که سهیل میخواد، باباجان خیلی دلم میخواد حال این بی سروپای بی همه چیزو بگیرم که برنداره واسه مهریه این همه بلا سرتو بیاره ولی باشه من خوبیتو میخوام،
صبح زنگ میزنم وکیلت و میگم با سهیل هرچه زودتر حرف بزنه بگه که تو مهرتو میبخشی
اونم میاد و مثل پسرای خوب طلاقتو راحت میده،
از خداشه البته از اولم همینو میخواست، امشبم نرو دیگه اینجا بمونید.
خلاصه که صبحش بابام به وکیلم زنگ زد و گفت ما از خیر مهریه گذشتیم،
دخترم داره از نظر روحی خیلی آسیب میبینه میخوام هرچه زوووودتر طلاق بگیره و یه زندگی جدید شروع کنه.
وکیل گفت والا دامادتونم چندباری گفت حالا که پای مهریه وسط اومده انقد طلاقش نمیدم تا موهاش رنگ دندوناش سفید شه
یعنی این پرونده با اون حرفای اون روز دامادت به نظرم وحشتناک سخته، نه قسمت مهریه اش هااا نه! اونو که یجوری میگیریم، قسمت طلاقش،
ولی خب حالا که مهریه رو میبخشید فکر کنم دامادتون با کله قبول کنه.
بابام قطع کرد و همینجور که توی جام دراز کشیده بودم اومد بالای سرم و گفت بیا باباجون اینم تمومه،
طلاقتو که بگیرم برمیگردم کویت ولی بعدش میخوام برگردم همینجا، دیگه بسه نمیتونم غربتو تحمل کنم.
کلی خوشحال بودیم از حرفاش، یکی دو ساعت بعد سهیل پیام داد انگار خیلی مشتاق طلاقی..
بعد این همه بلا که سرم آوردی مهریتو میدم، دادگاه قسط بندی میکنه ولی طلاقت نمیدم
انقد طلاقت نمیدم که تو خونه بابات بمیری و تا عمر داری نتونی شوهر کنی، نتونی از این مملکت بری، یا نه اصلا عدم تمکینتو میگیرم و کاری میکنم مجبورشی برگردی خونه...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خانومانه
#آموزش_لوندی
دستها خیلی مهم هستند😉
👏سعی کنید #ناخنهاتون رو مرتب و تمیز نگه دارید و اجازه بدید یه کوچولو بلند باشن که یعنی حواست به #زیبایی دستهات هست😊
یه انگشتر #شیک و ظریف هم حتما داشته باشید دستتونو بزنید زیر چونه یا کمر یا...
فقط دست به سینه یا دست به جیب نباشید❌❌❌
🍀🍀🍀🍀
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•