eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام من کارمند دفترخونه اسناد رسمی بودم ینی کارمند که نمیشه گفت دفترخونه مال بابامه منم اونجا کمک دستش بودم اون اوایل که رفته بودم ی آقای تقریبا جوونی که تو کار خریدوفروش ماشین بود هر روز دفترخونه ما بود، دیگه با ما کارمیکرد منم تو همون‌نگاه اول که دیدمش اصلا ازش خوشم نیومد... خلاصه چن ماه گذشت و هی رفت و امد ی مدت حس کردم ی جوری شده و رفتاراش فرق کرده ... تا اینکه بله متوجه شدم اقا ازمن خوشش اومده و میخواد بیاد خاستگاریم😂😂😂حالا منو میگی مگه میدونستم چیکار کنم ... یهو برام از این رو به اون رو شد و همه چیش چشممو گرفت😂فک کنم چیز خورم کرد😂خلاصه الان ۲ ساله که شوهرمه😁 ولی بابام دیگه پشت دستشو داغ کرد که دختراشو باخودش نبره سرکار 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چهار چیزی که باعث میشه یک زن از لحاظ روحی به رضایت کامل برسه : 1- عشق : هر روز بهش بگی دوسش داری ! 2- توجه : در شلوغ ترین لحظه ها به یادش باشی 3- محبت : هر وقت نگاش میکنی لبخند بزنی 4- قدردانی : جلوی بقیه ازش تعریف و تشکر کنی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سعیدم، این خاطره واسه داداشم بود ، یبار داداش بزرگم رفته واسه خونشون انار بخره، انار ترش دوس داره رفته خیابون یه دستفروش روی گاری ، میوه میفروخته انار داشته داداشم رفته پیشش بهش گفته انارا چجوریه، شیرینه؟؟؟ طرف گفته اره خیلی شیرینه مث قنددد داداشم گفته پس نه مرسی نمیخام یارو گفته چرا نمیخای؟ داداشم گفته من انار ترش دوس دارم اینام ک میگی شیرینه طرف گفته بیا ببر برعکسی اینا خیییییلی ترررررشن😂😂😂 داداشم گفته مگه نگفتی شیرینه؟😳🤔 یارو گفته میخاستم بخری ببری فقط، امتحان کن همشون ترررشن😂😂😂 😁🖐 🤣•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بار عمه یکی از دوستام فوت شده بود اون یکی دوستم داشت میگفت محدثه خیلی حالش بد بود و گریه میکرد و اینا😔 منم گفتم منم منتظرم عمم فوت شه یه جوری عر بزنم که عمم از تو قبر زنده شه 😐🧐 فقط میخواستم که یه حرفی زده باشم 😂😂🤦‍♀😐 ..... یک سری بابام خونه نبود و گوشیش هم تو خونه بود بعد گوشی زنگ میخوره که من میبینم یکی از دوستانه بابام هست 🙂 منم جواب دادم گفتم : الو بله ؟؟ دوست بابام گفت : الو زکریا ( اسم بابام زکریا هست ) منم گفتم بابام خونه نیست رفته بیرون 🚶🏻‍♂بعد گفت اها شما دختر زکریا هستی ؟ منم به جای اینکه بگم (بله من دخترشون هستم) گفتم بله من دختره بابامم 🤦‍♀😂😂😂😂😂😂 اون که سریع گوشیو قطع کرد من موندم و این سوتی که داده بودم😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه داری خیلی راحت سیاهی ولکه های سینک وشیرآلات رو از بین ببر •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سوتی من برمیگرده ب خانواده شوهرم چند سال پیش کسی برای زیارت میرفت مکه برای سوغاتی یه ساعتایی میاوردند ⏰ که ب جای زنگ زدن با صدای بلند اذان میگفت و الله و اکبر میگفت، صداشون خیلیییی بلند بود یه شب همگی خونه مادربزرگ شوهرم بودند شب ک میخوابن 😴😴😴 اون ساعتی ک از مکه سوغات آورده بودند واسه نماز صب اذان میگه دختر خاله شوهرم از خواب میپره و باصدای بلند میگه پاشید پاشید امام زمان ظهور کرد اون یکی خاله شوهرمم که خواب بوده بلند میشه میگه کو کجاس؟ خاله شوهرم😳😳😳 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
12.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این دستور یه پیراشکی نرم وخوشمزه وعاالی درست کن 👌 پارت اول من همیشه با این دستور پیراشکی درست میکنم بیشتر هم توی فر عاالی میشه نرم و پوک و خوشمزه ❗️می تونید سرخش هم کنید فقط حتما اگر خواستین سرخ کنید بعد از استراحت دوم دوباره پیراشکی ها را دور پیچ کنید که داخل روغن باز نشن برای داخل فر هم همین طور بعد از استراحت دوم دوباره دور خمیر را بپیچونیدکه هم طرحش قشنگتر میشه هم باز نمیشن😉 خمیرمایه ۱ق س (۹گرم) شکر ۱ق چ (۵گرم) آب ولرم ۱/۴ پیمانه(۵۰ گرم) ✔خمیر مایه شکر و آب ولرم را با هم مخلوط کنید واجازه دهید تا عمل بیاد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️اهل شدن فرزند سرکش⭕️ از حضرت امام صادق (ع) نقل است که اگر فرزندتان سرکش شده اخلاق و رفتارش تغییر کرده و به حرف شما گوش نمیدهد با اعتقاد تام و باور کامل ، این سوره مبارکه را(107) مرتبه با نیت خالص و توجه به خدا بخواند فرزندان وی مطیع و فرمان بردار آنها میشوند👇👇💯 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 کمتر از۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆خیلیا باهاش حاجت گرفتن🤲
سلام خاطره دوستان از مشهد میخوندم منم یاد یه خاطره افتادم کوچیک بودم با پدر و مادرو مادربزرگم(پدری) رفته بودیم مشهد خلاصه یه سوئیت گرفته بودیم و رفته بودیم حرم برگشتنی تا بخوایم برگردیم سمت سوئیت دیگه شب شده بود مادربزرگ خدابیامرزم که ظاهرا خسته شده بوده و دوست داشته زودتر برگرده سوئیت با عجله می‌رفته جلو و بقیه پشت سرش....😶 من که کلا خیلی آدم مسئولیت پذیری بوده و هستم دنبالشون تند تند میدویدم تو محوطه حرم که یه وقت گم نشن😐 رسیدم بهشون فکر میکنید چی دیدم؟ دیدم بله دارن از یه خانم میپرسن خونه ما کجاست؟😬😐 اونم به زبان محلی (شمالی)🙄 اون خانم دفعه اول گفتن ببخشید نمی‌فهمم چی میگین...😅 تا من رسیدم دست مادربزرگم گرفتم میگم بیا بریم مادربزرگ گرامی مگه ول میکرد؟؟ همینجور ادامه می‌داد😤 هی میگفت میخوام برم خانه نمیدونم کدوم طرفی باید برم خانمه بنده خدا هنگ کرده بود میگفت والا نمیدونم چی میگید😳☺️ منم عصبانی فقط دست مادربزرگم گرفته بودم میگفتم بیا بریم...😱😐 تا اینکه بالاخره موفق شدم اون خانم بیچاره رو از دست مادربزرگ نجات بدم..😐🤣 😁🖐 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خاطره دوستان از مشهد میخوندم منم یاد یه خاطره افتادم کوچیک بودم با پدر و مادرو مادربزرگم(پدری) رفته بودیم مشهد خلاصه یه سوئیت گرفته بودیم و رفته بودیم حرم برگشتنی تا بخوایم برگردیم سمت سوئیت دیگه شب شده بود مادربزرگ خدابیامرزم که ظاهرا خسته شده بوده و دوست داشته زودتر برگرده سوئیت با عجله می‌رفته جلو و بقیه پشت سرش....😶 من که کلا خیلی آدم مسئولیت پذیری بوده و هستم دنبالشون تند تند میدویدم تو محوطه حرم که یه وقت گم نشن😐 رسیدم بهشون فکر میکنید چی دیدم؟ دیدم بله دارن از یه خانم میپرسن خونه ما کجاست؟😬😐 اونم به زبان محلی (شمالی)🙄 اون خانم دفعه اول گفتن ببخشید نمی‌فهمم چی میگین...😅 تا من رسیدم دست مادربزرگم گرفتم میگم بیا بریم مادربزرگ گرامی مگه ول میکرد؟؟ همینجور ادامه می‌داد😤 هی میگفت میخوام برم خانه نمیدونم کدوم طرفی باید برم خانمه بنده خدا هنگ کرده بود میگفت والا نمیدونم چی میگید😳☺️ منم عصبانی فقط دست مادربزرگم گرفته بودم میگفتم بیا بریم...😱😐 تا اینکه بالاخره موفق شدم اون خانم بیچاره رو از دست مادربزرگ نجات بدم..😐🤣 😁🖐 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام یاد یه سوتی دیگه افتادم یه روز رفته بودیم خونه یکی از همکارای همسرم خب دفعه اول بود و رودروایسی داشتیم باهاشون وقتی به خانه آنها رسیدیم خانم که همکار همسرم بودند کاری برایشان پیش آمده بود و منزل نبودن همسر ایشون از ما پذیرایی کردن برامون چای آوردن و شیرینی و شکلات و ... بعد از مدت کوتاهی خانوم (که همکار همسرم بودن) اومدن خونه و بعد از سلام و احوالپرسی به همسرشون گفتن خوب پذیرایی کردی و اینا؟ ما هم گفتیم بله ممنون بعد به شوخی گفتن دیدین چه دختری بزرگ کردم؟! منظورشون به همسرشون بود😶 منم نمیدونم اون لحظه چم شده بود با یه اشتیاق خاصی در جواب گفتم بله خیلی دختر خوبی بزرگ کردین!! یه لحظه سکوت حکمفرما شد و در حالی که چشمای همه چهارتا شده بود به هم دیگه نگاه میکردیم!!😐😐😓 دیگه سعی کردم تا آخر مهمونی دختر خوبی باشم و یه گوشه ساکت بشینم🤭🤣 😁🖐 🤣•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام. من تو واحد امور اراضی کار میکنم چند وقت پیش یکی از همکارا بدجور فکرش درگیر بود، زنگ زدن به یه ارباب رجوع که زمین به پدرشون واگذار شده بود و پدرشون رحمت خدا رفته و باید برای انحصار وراث میومدن. گفتن لطفا همراه مرحوم پدرتون و وراث تشریف بیارید. بنده خدا هم خندید گفت خودمون میایم ولی مرحوم پدرم رو قول نمیدم بتونم بیارمش😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•