eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥افزایش عشق شوهر تا اخر عمر🔥 اگر میخواهید عشق و علاقه ی شوهرتان را چند برابر کنید ،طوری که مطیع و عاشق شما باشد و جز شما زنی به چشمش نیاید,بر روی یک مقدار شربت شیرین از هر نوعی که باشد ولی حتما باید شیرین باشد یک بار سوره یاسین خوانده و ۷۱ مرتبه این دعا را بخوانید..👇❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 این دعا انقدر قویه که ۲۴ساعت بعد اثرشو میبینید😳👆
🕊 کمک به پیوند مغز استخوان کودک مبتلا به نقص ژنتیکی 🏮این کودک دو ساله با نقص نادر مغز استخوان متولد شده ، به دلیل افت شدید پلاکت خون بعد از شیمی درمانی باید پیوند مغز استخوان بشه.خانواده توان تامین هزینه های سنگین آزمایش ها و اقلام داروئی و.. رو ندارند. 🍃تسلای دل امام زمان عج با نیت عام در حفظِ امید به زندگی این کودک و سایر بیماران نیازمند، سهیم باشید؛شماره کارت‌ به‌ نام مجموعه جهادی
5892107046668854
● Ir
820150000003101094929079
🪩 ما را ببینید👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود. گروه جهادی مورد تاییده.با خیال راحت کمک کنید✅
آدم و حوا 🍎
🕊 کمک به پیوند مغز استخوان کودک مبتلا به نقص ژنتیکی 🏮این کودک دو ساله با نقص نادر #جهش_ژنتیکی مغز
🏮همراهان عزیز؛ شرایط این کودک خیلی حساس ِ؛ باید کلی آزمایش هسته ای و تزریق داروهای مختلف و‌ نگهداری و تغذیه خاص و‌.‌. داشته باشه تا روند پیوند مغز استخوانش با موفقیت طی بشه ؛ گروه بزرگ مورد وثوق ما و فعالین رسانه ای ِ ، به نیت سلامتی خانواده تون ، با یک سهم مهربانی برای درمان این طفل معصوم و سایر بیماران سهیم باشید💞
‍ ‍ بر خلق ✨🌸 خوش و خوي محمد (ص) صلوات✨🌸 بر عطر ✨🌸 گل روي محمد(ص)صلوات✨🌸 در گلشن ✨🌸 سر سبز رسالت گوييد✨🌸 بر چهره✨🌸 گل بوي محمد(ص)صلوات✨🌸 🍃🌸الّلهُمَّ 🍃🌸صلّ 🍃🌸علْی 🍃🌸محَمَّد 🍃🌸وآلَ 🍃🌸محَمَّدٍ 🍃🌸وعَجِّل 🍃🌸 فرَجَهُم 🕊️🕊️🌾🌸🌾🕊️🕊️
به وقت نامزدی سلام دخترم ۱۸ پارسال تابستون واسه یه نامزدی رفته بودیم بعد انگاری اونجا پسر خاله عروس از خواهر بزرگترم که ۲۴ سالش بود خوشش اومده بود بعد اومده بودند خواستگاری بعد ماهم اصلا پسر رو ندیده بودیم وقتی اینا اومدن من و دک کردن که شما برید تو اتاق دیگه منم لامپ اتاق و خاموش کرده بودم بعد ما طبقه اول بودیم جوری که از پنجره اتاق مامان بابام بیرون کاملا مشخص منم منتظر آقا دوماد که فیس مبارک شون و ببینم 😂خلاصه وقتی اومدن منم رفتم جلو پنجره مثلا مشخص نباشه نگاش کنم که آقا دوماد از ماشین پیاده شد بعد خلاصه قیافه ش خوب بود منم عین وزغ بش چشم دوخته بودم که طرف یهو برگشت سمت من😂😂😂آقا من خشک اونم خشکشش زده بود اصلا یه وضعی 😂 بعد من زود کنار رفتم بعد این بیشعور که الان دوماد مونه قشنگ شب نامزدی میگفت یه دفعه ای که دیدمت اینقدر ترسیدم با اون چشای از حدقه در رفته ت😂😂😂😂میگفتم خونه رو اشتباهی نیومده باشم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحانه هتلی ساده که خیلی خوشمزه‌ست ادویه های که به تخم مرغ 🥚و شیر🥛 اضافه میکنیم: 👇 نمک🧂 .فلفل قرمز .پودر اویشن پودر سیر .پودر پاپریکای دودی میزان ها به دلخواه خودتون هستش دمای فر 200درجه و مدت ۲۰ دقیقه ، قبلش حتما فر رو روشن کنید تا داغ بشه برای مواد پروتئینی میتونید از گوشت چرخکرده، مرغ ، قارچ 🍄‍🟫و یا هات داگ و ژامبون استفاده کنید . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دخترم سال ۹۸ رفتم گواهینامه بگیرم سر امتحان شهری همین که نشستم تو ماشین افسر گفت یه دنده عقب بگیر.‌‌.. منم استرس داشتم بدون اینکه صندلی کنارمو که افسر نشسته بود نگا کنم دستمو گذاشتم پشت صندلی نگو افسره صندلی رو خوابونده و من دستمو گذاشته م رو شونه ش، یهو زل زدم بهش و فهمیدم بله...😁 دستمو با کلی خجالت برداشتم ... افسر گفت سریع از جلوی چشمم دور شو😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام و عرض خسته نباشید به تمامی اعضای کانال آدم و حوا ❤️ میخاستم یه تجربه بزرگمو بهتون بگم البته خیلی ما خانوما ساده ازش میگذریم اما باعث یه دلخوری بزرگ میشه ... گاهی دیده میشه خانوما میگن شوهرم با فلان حرفش منو ناراحت کرد یا با فلان حرکتش دلموشکست 😖درحالیکه ما خانوما هستیم حرفو بزرگ میکنیم👍 تجربه بنده این هست که شوهرم گاهی سره غذا خوردن برمیگرده میگه امروز غذات یه مزه میده (درحالی که رضایت نداره) منم مبینم اگر ادامه بدم بگم اره تو همیشه ایراد درمیاری. ...دعوا بزرگ به پامیشه. فقط درجواب میگم ببخشید به خوشمزگی تو نشد😘😘😉 ایشونم میبینن این حرفو زدم ادامه میده میخوره اگرم نخوره بهش میگم شام یه غذای توپ برات میذارم... به همین سادگی میشه جلو کدورتو گرفت...درضمن بگم همسره من خیییلی غرور دارن و اصلا آدمی نیستن که به خاطره شکم کوتاه بیان من هم با وجوده اینکه میدونم اخلاقشون چیه خیییلی چیزها رو به مثال دیگه اینکه گاهی میگن فلانی چه لاغر کرده ها (میفهمم که من چاق شدم ) منم به شوخی میگیرم زن تپلش خوبه😍😍 موقعی که از سرکار میاد سعی میکنم همه چیز مثه سشوار ، برس مو ، شلوار راحتی در دسترس باشن تا غرنزنن ❤️ باورکنید ما زنان خالق مهربانی ها هستیم❤️❤️❤️ ✍🏼 هنر یک انسان موفق در این است که منفی ها را به مثبت تغییر دهد وگرنه چه فرقی میان انسان ها وجود دارد ؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
داستان_زندگی 🌹 سلام میخوام داستان زندگیمو برات بنویسم حتما بزار میدونی شاید به درد خیلیا بخوره به درد مادر پدرای حال و آینده میخوام بگم این کرونا چه کرده با مردم که یه روز آرزو میکردم هیچکسو نبینم رفت و آمد نکنم حالا حسرت همون روزا رو دارم دیگه نمیتونیم رفت آمد کنیم خیلیارو دوست نداشتم ببینم دیگه نمیبینم خیلیا رو هم که کلا دیگه نمیبینم چون از دنیا رفتن عجب روزگاری شده حسرت حسرت حسرت من تو یه خانواده متوسط به دنیا اومدم. دختر بزرگه خانواده بودم و یه خواهر و برادر کوچکتر از خودم دارم، داداشم ۳ و خواهرم ۵ سال کوچیکتر از بچگی یادمه انقد امر و نهی کردن بهم که نمیدونستم چه کاریم درسته چه کاریم غلط چرا اینجوری نشستی چرا اونجوری غذا خوردی درست بشین نخند بشین راه نرو گریه نکن ساکت باش کم کم که بزرگ تر شدم ایراد گرفتنا بزرگتر شد کافی بود یدونه نمرم کم بشه عالم و آدمو میاوردن جلو چشمم که دخترخالت و عمتو و فلانیو فلانی از تو بهتر ببین چطوری درس میخونن هوششون زیاده تو که مغز نداری تو کله تو کاهه، کار خونه میکردم میگفتن عرضه کار کردن نداری فردا کی میاد تورو بگیره این چه طرز غذا درست کردن شوهر بدبختت چی میخواد از دست تو بخوره فردا نمیگن دختره عرضه نداشت میندازن تقصیر مادر پدر بدبخت که اونا یادش ندادن نمیدونن دختر ما هیچی بلد نیست بزرگتر که شدم ۱۴ سالم بود فکر کنم چون قدم زود بلند شد برام خواستگار اومد فکر کردن بزرگم تا خواستگار اومد دو روز بعدش چون نمرم کم شد بابام شروع کرد تو منتظر شوهر بودی آخر به هیجا نمیرسی این همه خرجت میکنم اخر همون باید بری کهنه بچه بشوری لیاقت نداری سرو گوشت میجنبه و.... سرتونو درد نیارم انقدر از فرق سرم تا نوک پام ایراد گرفتن ازم دیگه واقعا حس میکردم عرضه هیچ کاری رو ندارم، پدر مادرم واقعا اعتماد به نفسمو ازم گرفته بودن پدر مادری که میتونه با کوچکترین حرفش بچشو به اوج برسونه منو با زمین یکسان کردن حتی نمیدونستم چی دوست دارم چیکار میخوام بکنم حس میکردم هیچی بلد نیستم به درد هیچ کاری نمیخورم حتی کار خونه وقتی میخواستم برم مدرسه میترسیدم میگفتم نکنه بلد نباشم درست راه برم بخورم زمین مسخرم کنن نکنه یه کاری کنم تو جمع زشت باشه بخاطر همین گوشه گیر و منزوی شده بودم میترسیدم کاری کنم که بدتر همه چیو خراب کنم ابرو مامان بابامو ببرم از ترس اینکه یه موقع از طرف مامان بابام حرف نشنوم همیشه نمره هام عالی بود غیر ممکن بود کم بشه مگه اینکه انقدر اون روز کار کرده باشم یا مهمون اومده باشه که من نتونستم درس بخونم نمرم کم بشه وگرنه درسم عالی بود و شاگرد زرنگ بودم معلمام همیشه ازم راضی بودن اما خانوادم نه. تا اینکه دانشگاه قبول شدم اونم دانشگاه تهران بابام اولش قبول نمیکرد میگفت این عرضه نداره خرجش کنم بره اونجا اخرش هیچی نمیشه. مامانم به زور راضیش کرد گفت ابرومون میره دانشگاه بچه فلانی و فلانی قبول شدن میخوان برن حالا زهره نره من گفتم دانشگاه تهران قبول شده حالا نره فکر میکنن من دروغ گفتم. یعنی حتی رضایتشونم بخاطر اطرافیان بود نه من. خلاصه راضی شدن و من وارد دانشگاه شدم، دانشگاه شد نقطه شروع زندگی من بهترین روزای من. راستش اولش اصلا خوب نبود چون اونجا همه با اعتماد به نفس و مسلط بودن، اصلا یه جور دیگه بودن یعنی اونا عادی بودنا واسه من یه جور دیگه بودن چون خود من با همه فرق میکردم میدونی خیلی بده بری دانشگاه و اما دستو و پا چلفتی باشی و از پس کارات بر نیای.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من یه کیسه بوکس دارم چون جا نداشتم وصل کنم آویزون کردم داخل کمد، دوتا دستکششم بستم دورش، چند شب پیش با خونواده فیلم ترسناک میدیدیم تموم که شد رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم، نیم ساعت بعد خواهرم اومده بود تو اتاقم و چراغو روشن نکرده بود، میره سر کمد و در کمدو باز میکنه که یهو کیسه بوکسو تو اون حالت داخل کمد میبینه آقا جوری جیغ زد که من اصلا نفهمیدم از وحشت چجوری بیدار شدم، یهو خودمم چشمم افتاد به کیسه بوکسِ نفهمیدم چیه چنان دااااد زدم که خواهرم دوباره جیغ زد، همشم ساعت ۱۲ شب 😐🤦‍♂خلاصه بابام اومد کیسه بوکسو پرت کرد تو کوچه:/ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•