eitaa logo
هیئت‌أدمیٰ‌خاتون
395 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
554 ویدیو
12 فایل
آیدی خادمین هیئت @Adma_Khatoon_1205👈 @ZahraAbedzadeh👈 شماره تماس هیئت 09960224431 شماره حساب هیئت جهت پرداخت نذورات 💳6037998217575025 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ششم جمادی الأول و سالروز جنگ و شهادت در سال‌ هشتم‌ هجرت‌ هنگامی‌ که‌ حارث‌ بن‌ عُمَیر أزدی‌، فرستاده اسلام(صلی الله علیه و آله) نزد پادشاه‌ بُصری‌’، به‌ دست‌ شُرَحبیل‌ بن‌ عمرو یا عُمیر ازدی‌ غسّانی‌ در روستای‌ مُوْتَه‌ کشته‌ شد،[۵۷] پیامبر (صلی الله علیه و آله) بسیار غمگین‌ شد و سپاهی‌ سه‌ هزار نفری‌ تدارک دید که‌ بعدها به‌ سپاه‌ معروف‌ شد و فرماندهی‌ آن‌ را به‌ ترتیب‌ بر عهده سه‌ تن‌ از صحابه‌، که‌ یکی‌ از آنها بود، قرار داد تا در صورت‌ یکی‌، دیگری‌ فرماندهی‌ را بر عهده‌ گیرد.[۵۸] بر اساس‌ برخی‌ روایات، نخستین‌ فرمانده‌ سپاه‌ امرا جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ بود[۵۹] و بنا به‌ روایت‌های‌ دیگر، او دومین‌ فرمانده‌ و جانشین‌ زید بود.[۶۰] سپاه‌ سه‌ هزار نفری‌ مسلمانان‌ در جمادی‌الاولی‌ سال‌ هشتم‌ در روستای‌ مُوْتَه‌ در سرزمین‌ بَلقاء به‌ مصاف‌ سپاه‌ دویست‌ هزار (یا صد هزار) نفری‌ رومیان‌ به‌ سرکردگی‌ هِرقل‌ و عرب‌های‌ به‌ فرماندهی‌ شرحبیل ‌بن‌ عمرو رفت‌. در گرماگرم‌ نبرد، از اسب‌ خود پیاده‌ شد و آن گاه‌ پیاده‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید.[۶۱] درباره چگونگی‌ شهادت‌ جعفر روایات‌ مختلف‌ است‌.[۶۲] ☑️لقب در این‌ نبرد هر دو جعفر‌ قطع‌ شد، ولی‌ نگذاشت‌ پرچم‌ روی‌ زمین‌ بیفتد؛ از این‌رو، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: که‌ خداوند به‌ جعفر، به‌ جای‌ دست‌هایش‌، دو بال‌ از داده‌ است‌ و او با فرشتگان‌ در بهشت‌ به‌ هر جا که‌ می‌خواهد می‌کند[۶۳] و به‌ همین‌ سبب‌، او را جعفر طیّار و نیز ذوالجناحین‌ خوانده‌اند.[۶۴] در همان‌ روز شهادت‌ جعفر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طریق‌ وحی‌ از شهادت‌ او آگاه‌ و بسیار غمگین‌ شد و آن گاه‌ مردم‌ مدینه‌ را جمع‌ کرد و واقعه موته‌ و چگونگی‌ کشته‌ شدن‌ سه‌ سردار سپاه‌، از جمله‌ جعفر بن‌ ابی‌طالب‌، را به‌ اطلاع‌ آنان‌ رساند و سپس‌ برای‌ آنان‌ آمرزش‌ خواست‌ و آنان‌ را شهید خواند.[۶۵] جعفر‌ در هنگام‌ شهادت‌، بنا بر قول‌ مشهور، حدود ۴۱ سال‌ داشت‌.[۶۶] پس‌ از شهادتش‌، همسرش‌ اسماء بنت‌ عمیس‌ و حسان‌بن‌ ثابت‌ و کعب‌بن‌ مالک، اشعاری‌ در سوگ وی‌ سرودند.[۶۷] گریه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در شهادت جعفر طیّار هنگامی که جعفر بن ابی طالب در جنگ به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد خانه جعفر شد و به اسماء بنت عمیس (همسر جعفر) گفت: فرزندان جعفر را نزد من بیاور، آنها را نزد ایشان آوردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را در آغوش گرفت و دست نوازش بر سر آنها می‌کشید و گریه می‌کرد. اسماء بنت عمیس گفت: یا رسول الله بر جعفر مصیبتی (شهید) وارد شده، ایشان فرمودند: بلی امروز به شهادت رسید. عبد الله بن جعفر می‌گوید: یاد دارم هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و خبر شهادت پدرم را به مادر داد، من نگاه به آن بزرگوار می‌کردم و ایشان دست بر سر من و برادرم می‌کشید و بسیار گریه می‌‌‌‌‌کرد به طوری که اشک بر روی محاسنش می‌ریخت، سپس فرمود: خدایا، جعفر قدم به سوی بهترین ثواب گذاشت پس جانشین او باش در ذریه و فرزندانش به بهترین سرپرستى که به فرزندان بندگان صالحت نموده‏ اى. سپس فرمود: ای أسما به تو بشارتی بدهم؟ او (أسما) گفت: بلی، پدر و مادرم به فدایت. پیامبر فرمود: خداوند عزّ و جل برای جعفر دو قرار داده تا به وسیله آن در پرواز کند.[۶۸] 📚[۵۷]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، ج‌ ۱۵، ص‌ ۶۱؛ نویری‌، احمدبن‌ عبدالوهاب‌، ج‌ ۱۶، ص‌ ۲۷۷٫ [۵۸]. واقدی‌، محمد بن عمر، مغازى، ج‌ ۲، ص‌ ۷۵۵ـ۷۵۶؛ ابن‌هشام‌، عبد الملک، السیره النبویه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵٫ [۵۹]. ر.ک: یعقوبی‌، ج ۲، ص ۶۵؛ ابن‌ ابی‌الحدید، ج‌ ۱۵، ص‌ ۶۲٫ [۶۰]. ر.ک: ابن‌هشام‌، عبد الملک، السیره النبویه، ج ۴، ص ۱۵٫ [۶۱]. مغازى، ج‌ ۲، ص‌ ۷۵۶ـ۷۶۱؛ السیره النبویه، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵ـ۲۰٫ [۶۲].  همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰؛ مغازى‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶۱٫ [۶۳]. همان‌، ج ‌۲، ص ‌۷۶۲ و ۷۶۷؛ السیره النبویه‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰؛ بلاذری، احمدبن‌ یحیی،‌ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، ص‌ ۴۳٫ [۶۴]. ر.ک: السیره النبویه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۱؛ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، ص‌ ۴۳٫ [۶۵]. مغازى، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶۲ و ۷۶۶؛ السیره النبویه، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲٫ [۶۶]. ر.ک: عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۴۵؛ ابن‌قدامه‌، عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، ص‌ ۱۱۵٫ [۶۷]. عودی‌، ستار، جعفربن ابیطالب، دانشنامه جهان اسلام، شماره ۴۶۹۵ [۶۸]. شهید ثانى، زین الدین بن علی، مُسکّن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۰۶٫ @Adma_Khatoon
✔️چند حدیث گرانقدر از حضرت معصومه سلام الله علیها. .. قسمت 2⃣ حضرت (سلام الله عليها) از حضرت (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمودند: از (صلّى الله عليه وآله وسلَّم) شنيدم فرمودند: هنگامي كه به معراج رفتم، وارد شدم، در آنجا قصري از در سفيد ميان خالي ديدم، كه درِ آن قصر، به د‌‎ُر و ياقوت آراسته شده بود، و بر آن در، پرده اي آويخته بود، سرم را به سوي آن بلند كردم، ديدم بر روي آن در چنين نوشته شده است: "لا اِلهَ اِلاَ اللهُ، مُحَمَداً رسُولُ اللهِ، عَلِيٌ وَلِيُ القَوْمِ؛ خدايي جز خداي يكتا نيست، صلی الله علیه و آله رسول خداست، علیه السلام رهبر قوم است. و به آن پرده نگاه كردم ديدم در آن چنين نوشته شده است: "بَخٍ بَخٍ مَنْ مِثْلُ شِيعَهِ عَلِيٍ علیه السلام؟ به به! چه كسي همانند شيعه علي(عليه السلام)(داراي مقامات عالي) است؟" وارد آن قصر شدم، در ميان آن، قصري از عقيق سرخ ميان خالي ديدم، داراي دري از نقره، آراسته به زبرجد سبز بود، و بر آن در، پرده اي آويخته بود، سرم را بلند كردم، ديدم بر روي آن در چنين نوشته شده: "مُحَمَدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِيٌ وَصِيُ الْمُصْطَفي؛ محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است، اميرالمؤمنين علیه السلام وصي مصطفي است." سپس در آن پرده ديدم چنين نوشته بود: "بِشِرْ شِيعهَ عَلِيٍ بِطيبِ الْمَوْلَد؛ شيعه علي(عليه السلام) را مژده بده كه پاكزاد است." در ميان آن قصر رفتم، ديدم قصري ديگري از زمرد سبز ميان خالي است كه زيباتر از آن نديده بودم، داراي دري از ياقوت سرخ، آراسته به دْر بود، پرده اي بر آن آويخته بود، سرم را بلند كردم و ديدم روي آن پرده چنين نوشته شده است: "شِيعَهُ عَلِيٍ هُمُ الْفائِزُونَ؛ شيعيان علي(عليه السلام) كساني هستند كه رستگار مي باشند." به علیه السلام گفتم: حبيبم جبرئيل، اين قصر از آن كيست؟ گفت: اين قصر از آن پسر عمو و وصي تو علي بن ابيطالب(عليه السلام) است، همه مردم در روز قيامت پابرهنه و عريان محشور مي شوند جز شيعيان علي(عليه السلام)، در آن روز مردم به نام هاي مادرانشان خوانده شوند،‌جز شيعه علي(عليه السلام) كه به نام هاي پدرانشان خوانده مي شوند، گفتم: اي حبيبم جبرئيل! منظور از اين سخن چيست؟ گفت: "لِاَنَهُمْ اَحَبُوا عَلِياً فَطابَ مَولِدَهُمْ؛ زيرا شيعيان، علي(عليه السلام) را دوست داشتند از اين رو پاكزاد شدند."(199) 📚(199) ـ بحار، ج 68، ص 76 و 77 @Adma_Khatoon
📚 علامه ی مجلسی در بحارالأنوار نقل می کند : و علیهما السلام در یکی از عید ها به منزل جدّ بزرگوارشان رفتند و عرض کردند: یا رسول الله ! امروز است و فرزندان اعراب با های زیبا و قشنگ خود را زینت کرده اند ؛ ولی ما هیچ لباس زیبایی نداریم و اکنون نزد شما مشرّف شده ایم تا از شما بگیریم و هیچ عیدی از شما نمی خواهیم مگر لباس های زیبا و رنگارنگ، تا ما هم مانند بچه های اعراب خود را کنیم. « فقالا : يا جداه ، اليوم يوم العيد ، وقد تزين أولاد العرب بألوان اللباس ، ولبسوا جديد الثياب ، وليس لنا ثوب جديد...» آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله کردند ، زیرا لباسی که شایسته ی این دو بزرگوار باشد نداشتند و نخواستند که دل آنها را بشکنند؛ از این رو به درگاه خداوند کردند و فرمودند : خدایا این دو بزرگوار را مسرور بگردان ، در همان لحظه نازل شد در حالیکه دو لباس سفید با خود از آورده بود. رسول خدا با دیدن آن دو لباس خیلی خوشحال شدند و لباس ها را از جبرئیل گرفتند و به حسن و حسین علیهما السلام دادند و فرمودند : لباس هایتان را بگیرید . وقتی آن دو بزرگوار لباس های خود را پوشیدند به رسول خدا عرض کردند : یا رسول الله! این لباس ها سفید است در حالیکه لباس پسران اعراب رنگارنگ است، ما نیز لباس رنگی میخواهیم . پس پیامبر ساعتی درباره ی حرف های آن دو بزرگوار فکر کردند . جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! ناراحت نباش، کسی که این لباس ها را فرستاده است، میتواند آنها را به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند درآورد. پس رسول خدا دستور داد که یک تشت و یک آفتابه پر از آب بیاورند . آنگاه جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله! من آب می ریزم و شما چنگ بزنید، آنگاه این به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند در می آید. رسول خدا صلی الله علیه و آله لباس امام حسن علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند: ای حسنم! تو چه رنگی را دوست داری ؟ امام حسن علیه السلام عرض کرد : من رنگ را دوست دارم. آنگاه جبرئیل آب ریخت و پیامبر لباس را چنگ زدند و به اذن خدای تبارک و تعالی لباس سفید مانند به رنگ سبز تبدیل شد، رسول خدا آن پیراهن را به امام حسن دادند و فرمودند: ای نور چشمم! لباست را بگیر و امام حسن علیه السلام لباس را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و بر تن کردند. سپس لباس امام حسین علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند: ای حسینم! چه رنگی را دوست داری؟ عرض کرد یا رسول الله ! من رنگ را دوست دارم . پس جبرئیل آب می ریخت و پیامبر چنگ میزدند و به اذن خدا آن لباس سفید مانند یاقوت به رنگ قرمز تبدیل شد، آنگاه رسول خدا آن لباس را به امام حسین علیه السلام دادند و فرمودند : ای نور چشمم! لباست را بگیر و بپوش. امام حسین علیه السلام نیز لباسشان را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و پوشیدند و تشکر کردند و خیلی خوشحال شدند، سپس آن دو بزرگوار با خوشحالی نزد برگشتند. رسول خدا از جبرئیل پرسیدند ای برادرم ! چرا میکنی در حالیکه دو مسرور هستند ؟ جبرئیل امین عرض کرد : یا رسول الله! همانا امام حسن علیه السلام می شود و از شدّت ، سبز میشود و حسین علیه السلام نیز به می رسد و مبارکش از تن جدا میشود و محاسنش از رنگین میشود و بدنش از خونش قرمز خواهد شد . سپس پیامبر خدا نیز گریه کردند و ناراحتی و حُزنشان از این خبر جبرئیل بیشتر شد . « فبكى جبرئيل ... فقال جبرئيل : اعلم يا رسول الله أن اختيار ابنيك على اختلاف اللون ، فلا بد للحسن أن يسقوه السم ويخضر لون جسده من عظم السم ولابد للحسين أن يقتلوه ويذبحوه ويخضب بدنه من دمه فبكى النبي وزاد حزنه لذلك. » منبع : بحارالأنوار ، ج ۴۴ ، ص ۲۴۵ @Adma_Khatoon