eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.2هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.9هزار ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️شیخ رضی الدین حلّی، برادر علّامه حلّی در کتاب العدد القویّة می نویسد: نقل شده: شخصی محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: ای فرزند امیرمؤمنان! تو را سوگند می‌دهم به حق کسی که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسی-بلکه انعامی است از سوی او-به تو عنایت نموده! از دشمنم انتقام بگیری، چرا که او دشمنی است که به مردم حیله و ستم می‌نماید، نه به پیرمرد بزرگ احترام می‌کند و نه به کودک شیرخوار ترّحم. 💚امام حسن علیه السلام تکیه کرده بود، وقتی سخن آن شخص را شنید برخاست و نشست، آنگاه به او فرمود: من خصمك حتّي أنتصف لك منه؟ دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ 🔸گفت: فقر و نیاز.. لحظاتی سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمود: آنچه موجودی نزد توست، بیاور او رفت و پانصدهزار درهم حاضر ساخت. امام علیه السلام فرمود: همه ی این مبلغ را به این شخص نیازمند بده! آنگاه رو به او کرد و فرمود: بحقّ هذه الأقسام الّتي أقسمت بها عليّ متي أتاك جائراً إلّا أتيتني منه متظلّماً تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی، سوگند می دهم! هرموقع این دشمن به سوی تو آمد، نزد من بیا و دادخواهی کن 📚العدد القويّة،ص۳۵۹،ح۲۳ 📚بحار الأنوار،۳۵۰/۴۳ 📚القطره:ج۲،ص۴۶۲ 🌤الّلهُــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَـــــ الفّرّج🌤 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 📨 دعای امام زمان علیه السلام🌸 🎤 شهيد حاج شيخ احمد كافے🌼 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
صلوات خاصه امام حسن (ع)💚 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شب قبل از ظهور بر امام زمان چه میگذرد؟ تفسیری از آیه "امن یجیب" از کلام مرحوم شیخ احمد 🌸 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
📌عامل اصلی تأخیر در ظهور(۲۰) 🔻فقط می‌رود مسجد نمازش را می‌خواند و برمی‌گردد 🔹بعضی‌ها برای «زندگیِ چراگاهی و بی‌تفاوت به همدیگر» چه کلاسی قائلند! بعضی‌ها به مسجد می‌روند ولی به سیاه و سفید مسجد و مردم مسجد کاری ندارند. فقط می‌رود نمازش را می‌خواند و برمی‌گردد؛ نه به کسی کاری دارد، و نه با کسی ارتباط می‌گیرد. درحالی که ما باید با هم کار کنیم! رشد ما در این است. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
⚫️⚫️نون خ عزادار شد⚫️⚫️ 🖤🖤متاسفانه سعید آقاخانی در پیامی...😔😔 جامعه هنری عزادارِ... https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
🔴🔴خبر فوری🔴🔴 🔞🔞خودکشی خالق قصه های مجید،پسر بی بی😔 طبق گفته های برادر مرحوم ... جزئیات خبر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 🔰 روایت‌های آخرالزمانی درباره‌ی دسیسه‌های شیطان برای سست شدن خانواده‌ها ✳️ حجةالاسلام عالی 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
همین حرف باعث شد که من بچه ها رو از اکبر نگیرم و طبق قانون هفته ای یکبار روز جمعه میاوردمشون پیش خودم، بچه های من تو درس ممتاز بودن ولی بعد از این اتفاقها متاسفانه عجیب افت تحصیلی پیدا کرده بودن، پسرم مهدی از شدت استرس ناخن هاش رو میخورد، دخترم عصبی و پرخاشگر شد. و من همچنان اکبر و مادرش و شراره رو نفرین میکردم، نفرینم این بود خدایا آنهاییکه آشیانه من رو بهم ریختن، آشیانه شون رو بهم بریز، آنهایی که آرامش من رو گرفتن آرامش ازشون بگیر، یه رو تو یه برنامه مذهبی نشسته بودم و داشتم با گریه نفرین میکردم، یه دفعه یه آقایی من رو به اسم صدا زد، سرم رو گرفتم بالا دیدم یه آقای میانسالی که کلاه سبز به سرش و یه شال سبز به کمرش بسته رو به روم ایستاد، بهم گفت، بس کن دخترم خدا عادل هست، مطمین باش هرکی هر کاری کنه سزا و یا پاداش کارش رو خواهد دید، کلامش و حضورش بهم آرامش داد. یه لحظه چشم هام رو بستم و باز کردم، دیدم نیست، هرچی اطرافم رو نگاه کردم کسی رو‌ندیدم، مراسم تموم شد... ادامه دارد... کپی حرام
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک 🌹🌺🏵🌻🌼🌸🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اومدم خونه خوشحال از حس آرامشی که داشتم، خدا رو شکر کردم، فردای اون روز برام خواستگار اومد، آقا بچه دار نمیشد و به همین دلیل همسرش ازش جدا شده بود و قبول کرد که بچه های من با ما زندگی کنن، الان خیلی خوشبختم و از زندگیم راضی هستم، بچه هام رو مشاوره بردم و حال روحیشون بهتر شد، اما شراره پسرش که ۱۲ سال داشت تصادف کرد و دست و پاش شکست، شوهر سابقش اومد دخترش و پسرش رو ازش گرفت، و بهش گفته بود تو لیاقت بچه داری نداری، شراره شکایت می‌کنه که بچه ها رو بگیره، دادگاه میزاره به اختیار بچه ها که می‌خوان با پدر شون و یا مادرشون زندگی کنن، بچه‌ها پدر رو انتخاب میکنن، خبرش به گوشم رسید که شراره حسابی با اکبر دعواشون شده، به اکبر گفته بود از بس با بچه‌ها‌ی من بد رفتاری کردی اونها باباشون رو انتخاب کردن، شراره از دوری بچه هاش افسرده شده بود، اکبر به خواهرش گفته بود، اگر میدونستم اینطوری میشه هرگز سراغ شراره نمی رفتم، من گفتم زهرا اولش ناراحت میشه بعدم با این قضیه کنار میاد. نمی دونستم که اینطوری میشه. گفته بود من با زهرا خیلی خوشبخت بودم و قدر زندگیم رو نداشتم الان توی این زندگیم یه پام مطب دکتر هست یه پام داروخونه پایان کپی حرام