eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت: دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم فردا یک راز است، نگرانش نیستم دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
خیلی زود مراسمات تموم شد و با هم عقد کردیم.‌ زندگیم با ورود نامزدم تغییر کرد.‌ هر چی میخواستم برام‌میخرید. فقط کافی بود ازش ناراحت بشم‌ همون روز با طلا میومد از دلم در میاورد.‌ تا باوهم‌رفتیم‌مسافرت.‌ اونجا متوجه شدم که نامزدم مثل یک‌زنبور بی عسل میمونه. فقط چون صداش خوب بود و برای مراسمات دعوتش میکردن مداحی می‌کرد و به هیچ کدوم از دستورات دین عمل نمیکرد.‌ از من خواست تا جلوی شوهر خاله‌هاش بدون حجاب بگردم و جلوی جمع برقصم!
قبول نکردم.‌اون هم توی مسافرت جلوی همه‌ی اقوامش باهام قهر کرد. انقدر احساس غربت کردم که دوست داشتم‌برگردم خونه‌ی پدرم.‌ سه روز باقی مونده رو توی سفر قهر بود تا برگشتیم.‌ وقتی رسیدم جلوی خونه‌ی پدرم بهش گفتم دیگه نیا دنبالم به پدرم‌میگم که چی کار کردی و چی ازم خواستی. بعد هم‌تعارفش نکردم و رفتم توی خونه‌ پدرم. اما به هیچ کس از اون سفر حرفی نزدم و ابراز کردم که خیلی خوش گذشته. ذهنم درگیر اون همه ریا بود و نمی تونستم حضمش کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه چندتا مرد مثل ایشون به جای برخی حکام گشاد و خائن عرب بود، الان اسرائیلی وجود نداشت👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بازیگر معروف هندی آیه ای از قرآن را به عنوان دعا می‌خواند و به دیگران آموزش می دهد👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت بازی با بچه‌ها👌 📌 خانواده های محترم خوب گوش بدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی مرگ نکنید ! عیادت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم از یک بیماری که آرزوی مرگ کرد !
امام سجاد (ع): ‌ مومن یکی از سه فایده را دارد: 1️⃣ یا برای او ذخیره می گردد، 2️⃣ یا در دنیا برآورده می شود، 3️⃣ یا بلا را دفع می کند. ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌
💌حاج اسماعیل دولابی (ره): 💥خدا یک تار و یک تور و یک تیر. با تار و تور و تیرِ خود، آدم ها را جذب می کند. تار خدا قرآن است. نغمه های قرآن آسمانی است . خیلی ها از این طریق قرآن جذب می شوند. خیلـی ها را با تور جـذب خودش می کنـد ، مثل مراسم اعتکاف و مراسـم ماه رمـضان و شـب قـدر . تیـر خـدا همان بارهـای مشـکلات اسـت . غالـب آدم ها را از این طریق جـذب خودش می کند. اولیای خداوند برای مشکلات لحظه شماری می کردند. شد دلم آسوده چون تیرم زدی ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟
از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید. سرش را پایین انداخت و گفت: «خواهرم جلوی امام رضا حجابت رو رعایت کن.» با آرنج زدم به پهلویش:«ما رو می گیرن تا حد مرگ می‌زنن!» کوتاه بیا نبود: «آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین نیست.» 📚 سربلند، روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به قلم محمدعلی جعفری، ص ۲۰۸
آخرین دست نوشته شهید حججی 🌷براے ولایت... ان شاءالله شهادتم صدق گفتارم راگواهـےمـےدهد... شک نکنید ومطمئن باشید راه ولایت همان راه علیست رهبر برحق سید علیست🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه☀️
اما اون نذاشت طولانی بشه و وقتی دید تهدیدش کردم دوباره با طلا اومد خونمون رو تونست آرومم کنه.‌ امدازه‌ی سه تا عروس برام‌طلا خریده بود. به مرور متوجه شدم این همه درآمد از راه حلال نیست و سر کار تا می تونه رشوه میگیره. ما رو با چهره‌ی مذهبی که برای خودش ساخته بود فریب داد و پشت قرآن پنهان شده بود.‌کار شب و ردزم شده بود گریه. اما به هیچ کس نمی گفتم.‌ تا اون شب لعنتی... . بهم زنگ زد که حاضر باش بیام‌دنبالت بریم یه جای خوب. با خودم گفتم میرم باهاش اتمام حجت میکنم که دست از این کارهاش برداره.
اومد دنبالم. اما بدون ماشین. گفت ماشیم رو برادرم گرفته باهاش بره جایی. حاضر شدم. سر خیابون ایستادیم تا سوار ماشین بشیم. ده دقیقه‌ای ایستادیم‌اما هیچ کس نایستاد تا سوار بشیم.‌ حرفی زد که جرقه‌ی جدایی توی سرم‌ زده شد.‌ گفت من میرم عقب تو ماشین بگیر برای زن تنها وایمیستن بعد که وایستادن منم میام سوار میشم. اینجوری هم اون راننده ضایع میشه که نتونسته زن تنها سوار کنه هم ماشین گیرمون اومده.‌ بعد هم‌منتظر مخالفت یا موافقت من نشد و رفت عقب‌.‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایندگان مجلس جدید که هنوز شروع به کار نکردید، این تذکر را آویزه گوشتان کنید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دسته‌بندی‌های سیاسی باید مراعات تقوا را کرد 👆 گزیده‌ای از بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری
از ناراحتی گریه‌م در اومد.‌ ولی خودم رو کنترل کردم.‌ بالاخره رسیدیم‌ به جایی که مد نظرش بود.‌ کنسرت موسیقی! جلوی سالن بهم گفت چادرت رو در بیار اینجا جای آدم‌های مثل فکر تو نیست. خیلی بهم‌برخورد. گفتم باشه عزیزم تو برو جا بگیر من برم‌سرویس میام‌پیشت. خوشحال قبول کرد و داخل رفت. مستقیم برگشتم‌بیرون. ماشین گرفتم و برگشتم خونه‌ی پدرم. همه‌چیز رو براشون گفتم. پدرم با درخواستم موافقت کرد و صبح رفتیم دادگاه. نامزدم هم هر چی واسطه فرستاد و طلا خرید راهش ندادم.‌ ما بدرد هم نمیخوردیم. بعد از سه ماه تونستم طلاقم رو بگیرم‌‌.‌ خدا رو شکر میکنم که نجات پیدا کردم. انا اگر پدرم انقدر تعصب نداشت کار من به اینجا نمیرسید
مونا هستم ۴ ساله پیش قبل از گرفتن دیپلم با امین آشنا شدم. هر روز جلوی در مدرسه میایستاد تا من بیام‌بیرون و با هم تا یه مسیری راه بریم. خانواده‌ی سخت گیری داشتم‌ اما با تمام‌ سختگیری ها کار خودم‌رو میکردم. امین اوایل خیلی مهربون بود و حرف های قشنگ‌میزد و من رو دلباخته‌ی خودش کرد اما به مرور زمان حس مالکیتش زیاد شد و از اخلاق مهربونش خبری نبود.‌من واقعا دوستش داشتم و با بد اخلاقی هاش هم کنار می اومدم. به همه چیز گیر میداد. به نوع پوششم به رفت و آمد هام به برخوردم با آقایون و حتی بعضی از خانم ها.
سال سوم دانشگاه مادر یکی از همسایه‌هامون که حسابی مذهبی بودن اومد خواستگاریم. پسرش کارمند بود، خونه و ماشین در حد متوسط داشت. خوش قیافه و موجه هم بود‌. جواب مثبت دادم.‌اما همه چیز خوب پیش نرفت. درست شب عروسیم وقتی پدرم اوند تا دست من رو تو دست های حسین بزاره و راهی خونه‌ی خودمون بشیم صدای فریاد مردی توی تالار بلند شد. امین بود! با صدای بلند فریاد میزد و میگفت: مونا تو به من قول ازدواج دادی چرا بهم خیانت کردی. این دختر اگر وفادار بود به همه قول ازدواج‌نمیداد. بعد هم عکس های دونفرمون رو جلوی تمام مهمون ها ریخت وسط تالار.‌ حسین عکس ها رو برداشت و رو به مادرش گفت. من این دختر رو نمیخوام‌. آبروم رفت. جلوی تمام فامیل و همسایه‌ها. با لباس عروس برگشتم خونه ی پدرم. اون‌شب پدرم طاقت نیاورد و سکته کرد و فردای عروسی فوت کرد. مادرم باهام قهر کرد و برادرام تردم کردن‌ . زنگ زدم به امین‌که چرا اینکار رو با من کردی گفت تو من رو نابود کردی منم تو رو‌. گفت که ازدواج کرده و بچه داره و دیگه نباید بهش زنگ بزنم. زندگی من به خاطر یه اشتباه تو دوران نوجوانی به نابودی کشیده شد.