eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدام دین،کدام رهبر، کدام آیین و مکتب را سراغ دارید که مثل امام ما اینگونه کرامت انسان و جامعه را حفظ کند!؟ اگر هست بیاورید😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🔻🔺 ♨️شریان های اقتصادی رژیم صهیونیستی که در دست شماست را قطع کنید 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
وداع پسرانه 😔💔💔
جمع آوری برای ساله اهل اراک. کودک 7 ساله به شدت هست. بیمارستان فارابی هزینه‌ی عمل جراحی رو با بیمه‌ی روستایی حدود گفته. مادر کودک چون هزینه‌ش رو نداره نمیتونه برای درمان کودکش کاری کنه و رو به میره عزیزان، خیریه در نظر داره با جمع آوری فطریه و کمک شما عزیزان، این کمک رو به این کودک و مادر بی‌قرارش بکنه. ان شالله یا علی بگید و این مادر هم نا امید نشه. اجرتون با حضرت عباس علیه‌السلام به شماره حساب گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷 بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
6273817010183220
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافه‌تر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
خندیدم خنده عصبی سریع گفت‌چرا با زندگی من بازی کردی؟؟؟؟؟_گفتم که بخاطر پدرم سکوت کرد‌ سکوت کردم تا خونه با پدر و مادرمون خداحافظی کردیم وقتی همه رفتند گفت مطمئنی؟ گفتم تاحالا هیچ وقت اینقدر از موضوعی مطمئن نبودم از اینکه نمیخوامت بلند شد و رفت...‌من هم تاصبح گریه کردم.‌باید از اول با پدرم صحبت می‌کردم‌نه اینکه توی رودربایستی چیزی نگم.‌ولی امشب شادی توی چشم پدرم‌برام کافی بود. نمیدونستم سرنوشتم چی خواهد شد‌زندگی چه خوابی برام دیده.... دو هفته از جشن عروسی گذشته بودو همچنان خبری از محسن نبود گاهی مادرم و مادرخودش زنگ میزدن احوالش و میپرسیدن منم هر بار کلی دروغ میگفتم تا اینکه میخواستن با خودش صحبت کنند یا میگفتم بیرونه یا خوابه
جمع آوری برای ساله اهل اراک. کودک 7 ساله به شدت هست. بیمارستان فارابی هزینه‌ی عمل جراحی رو با بیمه‌ی روستایی حدود گفته. مادر کودک چون هزینه‌ش رو نداره نمیتونه برای درمان کودکش کاری کنه و رو به میره عزیزان، خیریه در نظر داره با جمع آوری فطریه و کمک شما عزیزان، این کمک رو به این کودک و مادر بی‌قرارش بکنه. ان شالله یا علی بگید و این مادر هم نا امید نشه. اجرتون با حضرت عباس علیه‌السلام به شماره حساب گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷 بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
6273817010183220
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافه‌تر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید آوینی: دشمن این معنا را دریافته است که اگر ما بترسیم، دیگر از ایمان‌مان کاری ساخته نیست. 6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارکننده ترین آیه قرآن چیه؟ و چرا امیدوارکننده ترینه!؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در به در پنجره فولادم و دیری‌ست بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
دیگه شبها زنگ می‌زدند منم جواب نمیدادم فرداش میگفتم بیرون بودیم پیاده روی میکردیم گوشیمم خاموش کرده بودم کلافه بودم تکلیف خودمو نمیدونستم چکار کنم حتی یه شماره از محسن هم نداشتم! بعد دوهفته بالاخره اومد خونه بدون سلام و حتی اینکه نگاهم کنه‌رفت توی اتاق و درو بست بعد دوساعت بیرون اومد و گفت به این زودی نمیتونم طلاقت بدم.‌نه برای من خوبه نه برای تو اما شش ماه دیگه یعنی دقیق 20 شهریور ماه میریم توافقی طلاق میگیریم‌میگیم تفاهم نداشتیم با یکی از آشناهام صحبت کردم کارارو به موقع خودش انجام میده. خوشحال شدم واقعا خوشحال شدم قبول کردم‌ ادامه داد: شب جمعه هم دعوتیم خونه مامانم پاگشا مجبوری تظاهر کنی به خوشبختی. کار بزرگی هم نیست با گندی که به زندگیم زدی. سکوت کردم راست می‌گفت شب جمعه اومد و رفتیم خونه مادرش خانواده صمیمی و شادی داشت کلی خندیدم و تظاهر کردیم به شاد بودن مهمونیا ادامه دار بود خونه مادر من خاله هاش عمه ها....
هر شب مهمونی همیشه میخندیدیم ولی این اوخر نه تظاهر خنده های من از ته دل بود محسن توی جمع با من شوخی می‌کرد ومنم سر به سرش میذاشتم یکبار خانواده مون رو جمع کرد شهربازی و کلی خرج کرد خیلی روزهای خوب و شادی داشتیم چشم به هم زدم دیدم اواخر خرداد هست و کمتر از سه ماه دیگه این زندگی تموم میشه... باور نمیکردم ولی حسابی وابسته شده بودم نمیتونم لفظ دیگه ای بکار ببرم فقط میگفتم عادته، وابستگیه.‌ولی نه میدیدم دوستای دانشگاهیم‌هرروز بهم میگفتند چجوری محسن اومد خواستگاریت همه بهت حسودی میکنند خود دوستایی که فکر میکردم خیلی آزادن با خواستگاری سطح پایین تر سریع جواب بله میدادن که بعدا هم به مشکل خوردن هم بداخلاق بودن و کلی مشکلات دیگه داشتند با دقت تر محسن رو از نظر گذروندم هم ظاهرش، اخلاقش‌اعتقاداتش‌میدم که نماز میخونه و اینکه با این همه بدی باز به من بی احترامی نکرد دوست نداشتم شهریور ماه برسه ولی رسید