فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان درویش و پادشاه
#استادعالی
از اول هیچ بودیم بعدشم هیچیم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی ها میگن کجای قرآن میگه حجاب...
این کلیپ رو بفرست براشون🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر گرفتاری داری؛ اگر حاجتی داری که هر چی دعا میکنی برآورده نمیشه این کلیپ رو نگاه کن و حاجت روا شو👌🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی گناه رو شما بگید ببخشید خدا میبخشه
بعضی گناه ها رو دیگران در حق شما بکنه پیغمیر دها کنه خدا میبخشه
اما یه گناهی هستکه خدا تو قرآن میگه پیامبر ۷۰ بار هم دعا کنی اینا رو نمبیخشم
سوال
چه گناهیه؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمان به خدا آرامش میاره🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جرعهایروضه
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدم من
عزیز خواهر غریب مادر
یه گوشه گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
صدا زدی من رو خودم شنیدم من
صدای رگهات بود دیر رسیدمن😔
🌷 آرمان از ابتدا، آخر صف بود❗️
👤دوستان شهید آرمان علیوردی تعریف میکنند:
🔸شب قدر سال گذشته، توی هیئت اعلام کردن به یک نفر نیاز هست که بچههای کوچیک رو، از دم ورودی مراسم ببره تا مهدکودک هیئت.
🔸همه گفتیم: ما میخوایم
قرآن سر بگیریم و قبول نکردیم.
اما آرمان تا شنید قبول کرد و کل شب احیا، فقط دم در وایساده بود و بچههارو تا مهدکودک میبرد.
🙂❌ راههای عاقبتبخیری
فقط اونایی نیست که ما فکر میکنیم!
شهید اگر میخوای بشی،
✌️ باید شهیدانه زندگی کنی.
ما سینه زدیم، بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شب_قدر #ماه_رمضان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
و بی پروا و ترس شروع کرد به حرف زدن
:دخترم من عاشق این خانمم که میبینی
خانومه هم لبخند کج و بی ریختی زده بود.
من هیچگاه مادرتو دوست نداشته و ندارم من میخوام از این به بعد زندگی کنم....
باورم نمیشد مادرم تو زندگی هیچ چیزی برای پدرم کم نذاشته بود و حالا منو آورده بود برای ظاهر سازی😏
ادامه داد
میتونی اینجا کنار پدرت بمونی
خانومه سریعا چیزایی در گوشش گفت
و پدرم سرشو تکون میداد
و سریع گفت اما نه!
برگرد ایران!!!
خندیدم خنده تلخی بود
و برگشتم و وسایلم رو جمع کردم
اولین بلیط رو گرفتم و بدون خداحافظی
برگشتم ایران.
مونده بودم به مادرم چطور بگم
اما اون باید هرچه سریعتر میفهمید...
مادرم با شوق اومد استقبالم
و گفت چرا اینقدر زود برگشتی؟؟
پدرت کو؟
اشکی غلتید و آروم گونه ام رو خیس کرد.
گفتم پدر برای همیشه رفت
و براش ماجرا رو گفتم
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عبور موفق بالستیکهای ایرانی از سامانههای پدافندی رژیم صهیونیستی
🌹🇮🇷🌹