✨حاجآقا فاطمینیا (ره):
📌از دو لب آیتالله بهجت شنیدم که میفرمود: اواخر که در خدمت مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی میرسیدیم؛
فقط میفرمود: نماز اوّل وقت👌
@sulook
#کلام_شهید
#شهید_مجید_سلمانیان
«اگر میخواهید نذری کنید فقط گناه نکنید، مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم هدیه به آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم. یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) انجام میدهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است. یا اگر میخواهید برای اموات کاری انجام دهید به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) نذر کنید.»
@sulook
ashoora-samavati.mp3
4.42M
زیارت عاشورا
با نوای حاج مهدی سماواتی🎤
🌷 هدیه به شهید مجید سلمانیان و به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و برآورده شدن حاجات اعضای محترم کانال 🤲
شب بیست و ششم ✅
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ بفرست برا اونا که میگن فلسطینیا ناصبی(دشمن اهل بیت) هستن
یحیی سنوار مرد شماره یک حماس از امیرالمومنین امام علی علیه السلام میگوید:
من این جمله از امام علی را خوب به خاطرم سپرده ام که گفت: دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست، و روزی که مرگ سرنوشت توست.
من از روز اول نمیترسم چون مرگ سرنوشتم نیست پس کسی نمی تواند به من آسیبی برساند.
از روز دوم هم نمیترسم چون اگر تقدیرم باشد نمی توانم از آن جلوگیری کنم.
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 این کلیپ رو ببینید و حتما تو گروه هایی که عضوید ارسال کنید🙏 شاید جوانی از جوانان این مرز و بوم این کلیپ رو دید و دیدگاهش تغییر پیدا کرد.
✍ مبادا کوتاهی کنیم و روز قیامت جوابی به امام و شهدا نداشته باشیم 😔
@sulook
✅پرسش و پاسخ از آیت الله بهجت(ره)
✍بچهها توی خانه بازیگوشی و شیطنت میکردند. گاهی درمانده میشدیم. از آقای بهجت پرسیدم: «با بچهای که از دیوار راست میرود بالا و حرف گوش نمیکند، باید چه کار کرد؟» گفت: «همانطوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچهها هم همانطور رفتار کنید. اینطور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچهها یا بداخلاقی با آنها بهخاطر اشتباه، بیمعنی میشود. بچه هم احساس نمیکند که بابایش درکش نمیکند.»
📚 به شیوه باران، ص٣٩
@sulook
#پدرشوهر 1
پدرشوهرم مرد خیلی زورگویی بود و به دستور اون پسراش باید پیش خودش زندگی می کردن.
دو تا واحد برای پسراش ساخته بود که اونجا زندگی میکردیم. اما من اصلا راضی نبودم حتی روز اول به اجبار به این خونه اومدم.
درست یادمه که شب خواستگاری گفتن امید و زنش میرن هر جا خودشون دلشون خواست زندگی میکنم اما بعد عقد همه چیز عوض شد و امید از دهنش پرید که گفت_ قراره تو همون واحد خالی زندگی کنیم.
بدجوری اعصابم خورد شد . به حالت قهر رفتم تو اتاقم و امید سریع اومد دنبالم.
درو قفل کردم اما داد و بیداد راه انداخت _نسرین این درو باز کن.
با بغض که تو صدام بود ملتمسانه گفتم_ امید ازت خواهش میکنم که برو نمی خوام ببینمت.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#پدرشوهرم 2
صدای دادش بالاتر رفت_ باز کن درو تا نشکوندمش.
کسی خونهنبود برای همین منم ترسیده بودم.
از ترس مجبور شدم که درو بازم کنم. با لحن طلبکارانه گفتم_ چیه ؟ چی میخوای؟
با کلافگی گفت_ چرا قهر میکنی؟
بغضم ترکید و با گریه گفتم_ چرا بهم دروغ گفتین؟
پوفی کرد و گفت _ ما چه دروغی به تو گفتیم نسرین؟
با هق هق گفتم_ گفتین که هر جا دلشون خواست زندگی کنن اما چی شد؟
الان میگی بابام گفته دیگه واحد آماده است فقط باید دست به سر و گوشش بکشیم!
ابرویی بالا انداخت_ خب اینطوری کرایه نمیدیم و میتونیم پولمونو پس انداز کنین عزیزم که بعدا خودمون خونه بخریم!
با تشر گفتم _ بس کن امید کمتر دورغ بگو!
ادامه دارد.
کپی حرام.
#دعای_روز #یکشنبه
*بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*
*بِسْمِ اللهِ الَّذِی لا أَرْجُو اِلّا فَضْلَهُ وَ لا أَخْشَى اِلّا عَدْلَهُ وَ لا أَعْتَمِدُ اِلّا قَوْلَهُ وَ لا أُمْسِکُ اِلّا بِحَبْلِهِ بِکَ أَسْتَجِیرُ یَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِیَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِیَّاکَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِیهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ وَ بِکَ أَسْتَعِینُ فِیمَا یَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِیَّاکَ أَرْغَبُ فِی لِبَاسِ الْعَافِیَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِکَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِینِ،*
*فَتَقَبَّلْ مَا کَانَ مِنْ صَلاتِی وَ صَوْمِی وَ اجْعَلْ غَدِی وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِی وَ یَوْمِی وَ أَعِزَّنِی فِی عَشِیرَتِی وَ قَوْمِی وَ احْفَظْنِی فِی یَقَظَتِی وَ نَوْمِی فَأَنْتَ اللهُ خَیْرٌ حَافِظا وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ اللهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ فِی یَوْمِی هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْکِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَکَ دُعَائِی تَعَرُّضا لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِیمُ عَلَى طَاعَتِکَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَیْرِ خَلْقِکَ الدَّاعِی إِلَى حَقِّکَ وَ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ الَّذِی لا یُضَامُ وَ احْفَظْنِی بِعَیْنِکَ الَّتِی لا تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالانْقِطَاعِ إِلَیْکَ أَمْرِی وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِی إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ*
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 اگر کسی سه روز نماز نخواند ...😱
@sulook
🌹قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.گفت:
حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد. یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینطور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد.
🌹امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد...
"شهید محمدباقر مؤمنی راد"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@sulook
ashoora-samavati.mp3
4.42M
زیارت عاشورا
با نوای حاج مهدی سماواتی🎤
🌷 هدیه به شهید محمدباقر مؤمنی راد و به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و برآورده شدن حاجات اعضای محترم کانال 🤲
شب بیست و هفتم ✅
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 نماهنگ سوزناک رباب و رقیه(س)
روز و شب باید برات گریه کنم
من برا کدومتون گریه کنم
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 ماجرای تکان دهنده نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها
پ.ن: در نقل دیگر این ماجرا ،فرد مذکور بجای سید هاشم خراسانی ،سید ابراهیم دمشقی خادم حرم حضرت رقیه(س) عنوان شده است
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پاسخ به دو شبهه : وجود #حضرت_رقیه سلام الله علیها و متن زیارت عاشورا
❌ همیشه در ایام محرم و صفر یک عده میگویند اصلا کی گفته حضرت رقیه سلام الله علیها وجود داشته؟
✅ پاسخ: در کتاب کامل بهایی نوشته عماد الدین طبری که ۷۰۰ سال پیش نوشته شده دقیقا ماجرای شهادت حضرت رقیه رو همونطور نقل کرده که ما الان در روضه ها میخوانیم.
❌ میگویند مرحوم شیخ عباس قمی این زیارت عاشورا رو از کجا آورده و در مفاتیح نقل کردند؟
✅ پاسخ: مرحوم شیخ طوسی در کتاب مصباح حدود ۱۰۰۰ سال پیش و شهید اول در کتاب مزار، زیارت عاشورا را دقیقا مطابق همین متنی که امروز در اختیار ماست نقل کردند ...
@sulook
این عکس یکی از غریب ترین و باعزت ترین عکسای تاریخ ایرانه!!!!😢
⭕️اینجا مرز عراق و کویت هست!
بعثیا با شاه بستن و امام رو دیپورت کردن و ازون طرف کویتیا هم راهش نمیدادن!!!پیرمرد جایی جز بیابون و لب مرز نداشت!
اما خم به ابرو نیاورد به سید احمد گفته بود حاضر نیست سکوت کنه و تا آخرش ایستاده!!!✌️
...مسلمان را چه باک مظلوم واقع شود مادامی که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند !!!
@sulook
#پدرشوهر 3
پوفی کشید و گفت_ نسرین اذیتم نکن امروز به اندازه کافی اعصابم داغون شده تو دیگه شروع نکن.
دستی به کمر زدم_ خب منم حق دارم! شب خواستگاری شما یه چیز دیگه گفتین!
سری تکون داد _ باشه یادمه که چیا گفتیم یه مدت صبر می کنیم پیش بابا اینا میمونیم اوضاعمون که بهتر شد میریم.
بازم مثل همیشه موفق شد که فریبم بده و رضایت منو بگيره.
قبول کردم از روی ناچاری چاره دیگه ای نداشتم.
عروسی که کردیم مستقیما رفتیم خونه پدر شوهر تو همون واحدی که از قبل تعیین کرده بودم. اصلا نمیخواستم اینجا زندگی کنم و رضایت قلبی نداشتیم اما چیکار می کردم.
همون شب ازدواج به حسینگفتم که فراموش نکن گفتی فقط یه مدت اونجا میمونیم اما چه کنم که پدرشوهرم زیر پاش مینشست.
ادامه دارد.
کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار خوبه خدا درست کنه ، عین الدوله کیه 😉☝️
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این والدین هستن که روزی فرزندان خودشون رو میخورن، نه فرزندان روزی والدین رو!!
روایت تجربهگر از چگونگی رسیدن روزی به واسطه وجود خانواده
https://eitaa.com/joinchat/2395341674C2b4014cc70
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ بدبختترین چهره در واقعه کربلا!
🎙 حجتالاسلام راجــی
@seraj1397
.
#پدرشوهرم 4
زندگی کردن تو اون خونه برام سخت بود. یه شب پدرشوهرم همه بچه هاشو دعوت کرد.
بعد از شام نشستم پیش امید .
چیزی نگذشته بود که پدرشوهرم با گفت _ نسرین دخترم پاشو توهم به بچه ها کمک کن. چرا نشستی؟
حرفش بدجوری رفت رو مخم. تو جمع ضایعم کرد و حرصم رو در آورد .
نگاهم به خواهر شوهرم افتاد که داشت با پوزخند از آشپزخونه بهم نگاه می کرد.
بغضی بدی وجودمو گرفته بود. نگاهمو چرخوندم تو صورت شوهرم که با ایم و اشاره بهم گفت که پاشم برم.
دلم میخواست پاشم و کلا از این خونه برم. داشتم اذیت می شدم.
صدای پدرشوهرم بازم بلند شد _ پاشو دیگه دخترم چرا به شوهرت نگاه میکنی؟
چقدر اون لحظه دلم میخواست به حرف بیام و جوابشو خودم بدم اما مجبور به سکوت بودم.
ادامه دارد.
کپی حرام.