14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چرا انسان باید زود توبه کند و گناهان را روی هم تلنبار نکند؟ (بسیار مهم)
🎙آیتالله فاطمینیا (ره)
۲۸ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهنمِ برای افراد ربا خوار!
سخنوران: مرحوم کافی و استاد دانشمند
۲۸ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 عنایت حضرت اباالفضل علیه السلام به تجربهگر...
❤️ السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
۲۸ دی
21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ سخنان مهم رهبر حکیم انقلاب: مذاکره با آمریکا سم است، با این آقای فعلی (ترامپ) سممضاعف است!
🔹او روی نقاط قوت شما مذاکره میکند، میگوید موشک نداشته باش که اگر من حمله کردم نتوانی پاسخ دهی!
شما قبول میکنید؟
۲۸ دی
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای شنیدنی از تاثیر عجیب نگاه به ضربح امیرالمومنین علی علیه السلام
۲۸ دی
چارهای نداشتم جز آشتی نمایشی. شب خواستگاری کنار همسر نامردم نشستم. انقدر از این بابت ناراحت بودم که هیچ حرفی رو نمی شنیدم. تمام مدت حالم بد بود. خواستگار ها که رفتم همسرم دستم رو گرفت یه لحظه یاد اون روزی افتادم که با اشک و گریه به دست و پاش افتادم که زن دوم نگیر. خودم رو کوچیک کردم و التماسش کردم ولی اون اهمیت نداد. حالت تهوع گرفتم و با عجله سمت طرویس بهداشای رفتم. انقدر جیغ کشیدم که از حال رفتم. وقتی به حال اومدم تو درمانگاه بودم و سرم توی دستم.
همسرم گفت بعد از ازدواج دخترمون از خونه میره تا من عذاب نکشم. فقط نگاهش کردم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. من از ایثار و از اودگذشتگی خسته بودم
۲۸ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 دختری که در تجربه نزدیک به مرگ، به دیدار امیرالمومنین علیهالسلام رفت!🌷
🎥 زندگی پس از
۲۸ دی
۲۸ دی
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 ماجرای توبه مردی که در حمام زنانه میرفت! (بسیار شنیدنی)
🎙استاد دانشمند
۲۸ دی
۲۸ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 عبادتکنندگان ۳ گروهاند که یکیشان بهترین عبادت را انجام میدهند...
۲۸ دی
نامزدی دخترم شش ماه طول کشید و بلافاصله بعد از اون نوبت دختر دومم شد. اون رو عقد کردن و به سال نکشید که هر دو ازدواج کردن. همسرم از مال ثروتش کم شده بود ولی فقیر نبود. دیگه نمیتونست مثل سابق بریز و بپاش کنه. لصلا پول برای همچین مردهایی سمه. هم برای خودشون هم برای اطرافیانش.
خیلی راحت میتونست برای خودش یه خونه اجاره کنه ولی مونده بود کنار من. مثل دو تا غریبه با هم زندگی میکردیم. حالا نوبت ایثتار برای ابروی دخترهام بود. اما تا کی؟ تا کی طاقت میاوردم و زندگی میکردم. دلم مبخواست طوری که به آبروی هیچکس خدشهای وارد نکنم بمیرم. مرگتنها راه نجات من بود. شب و روز به دعا نشستم که خدایا عمر من رو تموم کن. من دیگه دلم نمیخواد توی این دنیا باشم. انقدر دعا کردم که یک شب یه خانم بزرگواری اومد به خوابم. صورتش رو ندیدم اما ناراحتیش از خودم رو درک میکردم. تشر مانند بهم گفت: بسه دیگه! تا کی میخوای چیزی رو از خدا بخوای که وقتش نشده. توسل کن، فردا خونهت روضه بنداز
انقدر عظمت داشت که وقتی از خواب بیدار شدم بدنم خشک شده بود. به سختی و با گریه همسرم رو صدا کردن. اتاقمون جدا بود و برای همین صدام رو دیر شنید. بالاخره اومد کنارم، حالم رو که دید خیلی نگران شد خواست زنگ بزنه اورژانس ولی اجازه ندادم.یکم آب خوردم و بهش گفتن. فردا باید روضه بندازم. گفت چه خوب که یادت به اول محرم هست.
محرم! فردا روز اول محرم بود و من اصلا یادم نبود
۲۹ دی