eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
7.2هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ من سه تا برادر و خواهر دارم بابام مرد خیلی بد اخلاقی بود وقتی از سرکار میومد مامانم میگفت باباتون اومد میرفتیم تو اتاق قایم می شدیم تا بابام شام بخوره و اروم شه بعدش ما می رفتیم برای غذا ی وقتای مامانم میگفت سرش درد میکنه و بیرون نیاید تو همون اتاق برامون غذا میاورد بعضی شب ها که مامانم نمیومد میدونستیم که اون شب خبری از شام نیست و همونجوری میخوابیدیم کسی جرات بیرون رفتن نداشت چون به بدترین شگل کتک میخوردیم، گذشت و ما بزرگ شدیم تنها نکته مثبتی که بزرگ شدن ما داشت این بود که وقتی بابام از سر کار میومد ما قایم نمیشیدیم تو اتاق، ولی کسی حرفی نمیزد به ترتیب دیگه برادرا و خواهرم ازدواج کردن و رفتن سر زندگیشون من خیلی دلم میخواست درس بخونم یکی از ارزوهام دانشگاه رفتن بود ادامه دارد کپی حرام
ولی میدونستم بابام اجازه نمیده و ی جورایی درخواستم برای شرگت تو دانشگاه با استقبال که مواجه نمیشه ی کتک خوب هم باید بخورم چون همچین چیزی خواستم برای همین از اول حرفی از دانشگاه نزدم خواستگار زیاد داشتم ولی یکیش خیلی مورد خوبی بود و تقریبا به دلم نشسته بود برای همین بهش جواب مثبت دادم و ازدواج گردیم شوهرم مرد خیلی خوب و ارومی هست و من خیلی خوشبختم خیلی خیلی مرد خوبیه من شدید از زندگی باهاش راضی م و اصلا اذیتم نکرده بود دو سال از ازدواجمون میگذشت که مادرم فوت کرده و بابام تنهایی زندگی میکرد به خاطر اخلاق بدش کسی حاضر به ازدواج باهاش نبود ادامه دارد کپی حرام
روزها میگذشت و من به زور دوماه ی بار ی احوال از پدرم میگرفتم نه فقط من تمام خواهر برادرام همین بودن به مرور متوجه افت بد اخلاقی بابام شده بودم ولی دیگه کششی به سمتش نداشتم یه روز خواهرم زنگ زد و برام تعریف کرد که رفتم خونه بابا هنوزم بد اخلاقه ولی خونه ش به شدت کثیف بود و خودشم مریض شده بود ی جورایی غیرمستقیم گلایه کرد که چرا نمیریم ازش مراقبت کنیم یا خونه ش رو تمیز کنیم منم محلش نذاشتم خیلی ازش دل خوش داریم که حالا بریم زیرشم تمیز کنیم، ته دلم برای بابام سوخت بیچاره به این روز افتاده بود اول خواستم بی تفاوت باشم اما دلم اروم نگرفت و رفتم خونه ی بابام خیلی کثیف و نامرتب بود همه ی کاراشو کردم توقع تشکر یا چیزی هم نداشتم میدونستم که بابام اهل این کارا نیست ادامه دارد کپی حرام
وقتی به شوهرم گفتم رفتم خونه بابام کاراشو کردم خیلی خوشش اومد و گفت کار خوبی کردی اون پدرته من و تو باید براش کار انجام بدیم شاید قبلا اذیتت کرده باشه اما بازم پدرته از اون روز به بعد کارم شده بود که برم خونه بابام رو تمیز کنم، از بابام نگهداری میکردم شوهرم که دید من مدام میرم اونجا خونمون رو اورد نزدیک خونه بابام که تو رفت و امد اذیت نشم بابامم خوشحال بود گاهی بروز نمیداد و گاهی هم بروز میداد ی روز ناراحت گفت بابا منو ببخش قدیما به ما میگفتن با زن بچه تون بد اخلاق باشید ازتون بترسن رو بهشون ندید منم به حرفشون گوش میدادم اشتباه میکردم الان نگاه میکنم میبینم زندگی رو بیخودی برای شما سخت کردم شما تشنه محبت من بودید و من تشنه محبت شماها بابا منو ببخش از حرفهاش گریه م گرفت برای اولین بار تو زندگیم بغلش کردم و زار زار گریه کردم اونم‌گریه کرد بعد از اون اخلاق بابام خوب شد ادامه دارد کپی حرام
اما این کمک هایی که به پدرم کردم ی سری تبعات خوب هم راشت و این بود که کم کم مشکلات مالی شوهرم حل شد دستش حسابی باز شده بود. ممکنه که هر کدوم از ماها از طرف پدر و مادرمون مورد اذیت و آزار قرار بگیریم و دوست نداشته باشیم که باهاشون رفت و امدی کنیم یا حتی ببینیمشون ولی بازم اونا پدر مادر ما هستن و تحت هیچ شرایطی نباید ازشون غافل بشیم و باید با هر مشکلی که بینمون هست بازم کنار هم باشیم من بابت کاری که برای بابام کردم با خدا معامله کردم و هیچ چشم داشتی نداشتم و ندارم در عوض خدا کاری کرد شوهر من که از همه دستش خالی تر بود و به موفقیتس رسید که دستش از لحاظ مالی از همه بازتر شد و من میدونستم که بخاطر نگهداری از بابامه برای همین روی چشمام نگهش میدارم پایان کپی حرام