eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
7.2هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ دختر من از بچگی خیلی شیطون و شر بود جوری که همه میگفتن بزرگ بشه خدا به دادت برسه و اینو نمیشه جمع کرد منم پیش خودم میگفتم اینا منفی باف هستن و دختر من ایرادی نداره بزرگ بشه اروم میشه نمیدونم فکر من اینجوری بود یا واقعا بچه هایی که شیطونن بزرگ بشن خوب میشن به هر حال دخترم بزرگ شد ولی هنوز شیطون بود و اذیت میکرد تا اینکه فهمیدم با ی پسری دوسته و هر کاری کردم نتونستم جلوش رو بگیرم این موضوع رو با پدرش در میون گذاشتم و اونم به هر شکلی بود جلوی دخترم رو گرفت تا اینکه برای دخترم ی خواستگار خوب اومد بیژه همه چی تموم بود و دخترم اوایل مخالف بود تا اینکه باباش بهش گفت جنازه تم به اون مسره لات اسمونن جل نمدم دخترمم کخ دید راهی نداره به اون برسه به بیژن جواب مثبت داد... ادامه دارد کپی حرام
۲ زندگیشون خیلی عالی بود و هیچ‌ مشکلی نداشتن تا اینکه دخترم مریض شد درمانش خیلی سخت و طولانی بود بیژن تمام هزینه هاش رو میداد و دخترم رو دلداری میداد که زود درمان میشی تا اینکه ی روز اومدن خونمون و حسابی بهم ریخته بودن دخترم گریه کرده بود و بیژنم بهم ریخته بود پرسیدم چی شده که بیژن شروع کرد به داد و بیداد گفت ی مسری به اسم‌جواد اومده سراغم میگه با زنت دوستم و مشخصات گلاره رو میده به گلاره میگم منکر میشه، گلاره گفت اون قبل از تو بود میخواستیم ازدواج کنیم بابام‌ مخالف بود هر چی بهت میگم میگی نه الانم با همید یکم فکر کردم و گفتم‌ شماره جواد رو بدید به من، شماره رو از بیژن گرفتم و زنگ زدم به جواد بعد از گذشت چند سال صدام‌ رو شناخت به اون دوتا هم اشاره گردم‌حرفی نزنن گفتم‌جواد جان تو که میدونی گلاره شوهر داره چرا نمیذاری زندگی کنه... ادامه دارد.‌‌.. کپی حرام
۳ میگفت من دوسش دارم و هنوز در ارتباطیم به هر دری زدم که بگه ارتباطی ندارن نگفت خودمم داشت باورم میشد که دخترم باهاش ارتباط داره و الان حاشا میکنه، قطع گردم بیژن از عصبانیت نمیدونست باید چیکار کنه به من توپید و گفت خاک بر سرت با این دختر بزرگ کردنت اسم خودتو میذاری مادر، نمیدونستم چیکار کنم دخترم سفت و سخت میگفت ارتباطی نداشتن و از طرفی حواد خیلی راحت میگفت که با هم هستن، به دامادم گفتم حق با توعه حرفهاتم درسته ولی بذار نن سر در بیارم به جواد زنگ زدم و گفتم که جواد شوهر گلاره میخواد ازت شکایت کنه پسرم دنبال دردسری؟ اگر ثابت بشه رابطه نداشتید میخوای چیکار کنی؟... ادامه دارد کپی حرام
۴ یکم فکر کرد و منم گوشیو زده بودم روی بلند گو گفتم پسرم دنبال زندانی؟ یا دادگاه پاسگاه؟ چون شوهر گلاره عاشق گلاره هست، ی دفعه گفت خاله من دروغ گفتم میخواستم زندگیشون بهم بریزه دلم خنک بشه با خودم گفتم شاید گلاره طلاق بگیره بیاد زن من بشه توروخدا نذار شکایت کنه و منم دیکه کاریشون ندارم، وقتی قطع کرد خیره شدم با بیژن با شرمندگی نگاهم کرد و گفت من ی مرد هستم درسته گلاره بیگناه بود ولی حساب غیرت منم بکنید بهش گفتم اگر گلاره هم کاری کرده بود بازم حق نداشتی با من بد حرف بزنی، هر چی به گلاره التماس کرد برگردیم سرزندگیمون گلاره گفت من نمیام و دست از سرم بردار بیژن خیلی اصرار کرد ولی گلاره نرفت بالاخره بیژن رفت خونه و گفت فردا میاد دنبال گلاره به گلاره گفتم برگرد سر زندگیت گفت مردی که به حرف زنش اعتماد نداره ولی به حرف پسر غریبه اعتماد داره بدرد زندگی نمیخوره مامان، بیژن بارها و بارها اومد دنیال گلاره.‌‌.. ادامه دارد کپی حرام
۵ گلاره یک کلام میگفت طلاق و راه نداشت که برگرده به باباش گفتم‌ ما‌ مخالفت کنیم گلاره بدتر میکنه ازش حمایت کن شاید بهتر شد اوضاع، از تصمیم گلاره حمایت کردیم اما بهش گفتم فکر نکن اگر طلاق بگیری اوضاع بهتر میشه بدتر میشا دخترم عاقل باش نذار جواد به هدفش برسه بالاخره گلاره برگشت سرزندگیش و بیژنم هر کاری کرد که گلاره دوباره دوسش داشته باشه و رفتارشو جبران کنه خداروشکر مریضی دخترم درمان شد و الانم دوتا بچه دارن خدارو از ته دلم شکر میکنم که گلاره به شوهرش فرصت دوباره داد
۱ دختر من از بچگی خیلی شیطون و شر بود جوری که همه میگفتن بزرگ بشه خدا به دادت برسه و اینو نمیشه جمع کرد منم پیش خودم میگفتم اینا منفی باف هستن و دختر من ایرادی نداره بزرگ بشه اروم میشه نمیدونم فکر من اینجوری بود یا واقعا بچه هایی که شیطونن بزرگ بشن خوب میشن به هر حال دخترم بزرگ شد ولی هنوز شیطون بود و اذیت میکرد تا اینکه فهمیدم با ی پسری دوسته و هر کاری کردم نتونستم جلوش رو بگیرم این موضوع رو با پدرش در میون گذاشتم و اونم به هر شکلی بود جلوی دخترم رو گرفت تا اینکه برای دخترم ی خواستگار خوب اومد بیژه همه چی تموم بود و دخترم اوایل مخالف بود تا اینکه باباش بهش گفت جنازه تم به اون مسره لات اسمونن جل نمدم دخترمم کخ دید راهی نداره به اون برسه به بیژن جواب مثبت داد
۲ زندگیشون خیلی عالی بود و هیچ‌ مشکلی نداشتن تا اینکه دخترم مریض شد درمانش خیلی سخت و طولانی بود بیژن تمام هزینه هاش رو میداد و دخترم رو دلداری میداد که زود درمان میشی تا اینکه ی روز اومدن خونمون و حسابی بهم ریخته بودن دخترم گریه کرده بود و بیژنم بهم ریخته بود پرسیدم چی شده که بیژن شروع کرد به داد و بیداد گفت ی مسری به اسم‌جواد اومده سراغم میگه با زنت دوستم و مشخصات گلاره رو میده به گلاره میگم منکر میشه، گلاره گفت اون قبل از تو بود میخواستیم ازدواج کنیم بابام‌ مخالف بود هر چی بهت میگم میگی نه الانم با همید یکم فکر کردم و گفتم‌ شماره جواد رو بدید به من، شماره رو از بیژن گرفتم و زنگ زدم به جواد بعد از گذشت چند سال صدام‌ رو شناخت به اون دوتا هم اشاره گردم‌حرفی نزنن گفتم‌جواد جان تو که میدونی گلاره شوهر داره چرا نمیذاری زندگی کنه
۳ میگفت من دوسش دارم و هنوز در ارتباطیم به هر دری زدم که بگه ارتباطی ندارن نگفت خودمم داشت باورم میشد که دخترم باهاش ارتباط داره و الان حاشا میکنه، قطع گردم بیژن از عصبانیت نمیدونست باید چیکار کنه به من توپید و گفت خاک بر سرت با این دختر بزرگ کردنت اسم خودتو میذاری مادر، نمیدونستم چیکار کنم دخترم سفت و سخت میگفت ارتباطی نداشتن و از طرفی حواد خیلی راحت میگفت که با هم هستن، به دامادم گفتم حق با توعه حرفهاتم درسته ولی بذار نن سر در بیارم به جواد زنگ زدم و گفتم که جواد شوهر گلاره میخواد ازت شکایت کنه پسرم دنبال دردسری؟ اگر ثابت بشه رابطه نداشتید میخوای چیکار کنی؟
۴ یکم فکر کرد و منم گوشیو زده بودم روی بلند گو گفتم پسرم دنبال زندانی؟ یا دادگاه پاسگاه؟ چون شوهر گلاره عاشق گلاره هست، ی دفعه گفت خاله من دروغ گفتم میخواستم زندگیشون بهم بریزه دلم خنک بشه با خودم گفتم شاید گلاره طلاق بگیره بیاد زن من بشه توروخدا نذار شکایت کنه و منم دیکه کاریشون ندارم، وقتی قطع کرد خیره شدم با بیژن با شرمندگی نگاهم کرد و گفت من ی مرد هستم درسته گلاره بیگناه بود ولی حساب غیرت منم بکنید بهش گفتم اگر گلاره هم کاری کرده بود بازم حق نداشتی با من بد حرف بزنی، هر چی به گلاره التماس کرد برگردیم سرزندگیمون گلاره گفت من نمیام و دست از سرم بردار بیژن خیلی اصرار کرد ولی گلاره نرفت بالاخره بیژن رفت خونه و گفت فردا میاد دنبال گلاره به گلاره گفتم برگرد سر زندگیت گفت مردی که به حرف زنش اعتماد نداره ولی به حرف پسر غریبه اعتماد داره بدرد زندگی نمیخوره مامان، بیژن بارها و بارها اومد دنیال گلاره
۵ گلاره یک کلام میگفت طلاق و راه نداشت که برگرده به باباش گفتم‌ ما‌ مخالفت کنیم گلاره بدتر میکنه ازش حمایت کن شاید بهتر شد اوضاع، از تصمیم گلاره حمایت کردیم اما بهش گفتم فکر نکن اگر طلاق بگیری اوضاع بهتر میشه بدتر میشا دخترم عاقل باش نذار جواد به هدفش برسه بالاخره گلاره برگشت سرزندگیش و بیژنم هر کاری کرد که گلاره دوباره دوسش داشته باشه و رفتارشو جبران کنه خداروشکر مریضی دخترم درمان شد و الانم دوتا بچه دارن خدارو از ته دلم شکر میکنم که گلاره به شوهرش فرصت دوباره داد
۵ گلاره یک کلام میگفت طلاق و راه نداشت که برگرده به باباش گفتم‌ ما‌ مخالفت کنیم گلاره بدتر میکنه ازش حمایت کن شاید بهتر شد اوضاع، از تصمیم گلاره حمایت کردیم اما بهش گفتم فکر نکن اگر طلاق بگیری اوضاع بهتر میشه بدتر میشا دخترم عاقل باش نذار جواد به هدفش برسه بالاخره گلاره برگشت سرزندگیش و بیژنم هر کاری کرد که گلاره دوباره دوسش داشته باشه و رفتارشو جبران کنه خداروشکر مریضی دخترم درمان شد و الانم دوتا بچه دارن خدارو از ته دلم شکر میکنم که گلاره به شوهرش فرصت دوباره داد