#حمایت ۱
مادره تیز نگاهم کرد و گفت پسرم افشین عاشقته منم نمیخوام ی بی کس و کار براش بگیرم خودت برو بهش بگو قصد ازدواج نداری از لحن حرف زدنش بدم اومد وقتی رفت، رفت در مغازه افشین و بهش گفتم باراخرت باشه مادرتو میفرستی مغازه ما که به من بگه بی کس و کار افشین ناراحت و شرمنده نگاهم کرد و هیچی نگفت نیم ساعت بعد صدای داد و بیداد اومد رفتم دیدم مادر و خواهرای افشین دارن بهمفحاشی میکنن و میگن من خودمو دارم قالب میکنم به پسرشون منم زنگ زدم ۱۱۰، پلیس اومد و بعدشم ی مرد مسن که فهمیدم بابای افشینه، وقتی پلیسا و مادد افشین رفتن از صاحبکارم مرخصی گرفتم و خواستمبرگردم خونه که باباش جلوم رو گرفت افشینم پشت سرش بود ازمعذرخواهی کرد گفت همسر من بدکاری کرده و اگر اجازه بدید بیایم خواستگاری افشین خیلی وقته حرف شمارو میزنه گفتم من کسیو ندارم جناب که بخواید بیاید خونمون باهاش حرف بزنید گفت شما ادرس بده من شب با خواهرم میایم اونجا و صحبت میکنیم
#حمایت ۲
برخلاف میلم ادرس دادم و به خونه رفتم یکی از همسایه ها که میشناختمش رو صدا کردم و همه چیزو گفتم اونمگفت با شوهرش شب میاد که تنها نباشم افشین و پدرش و ی زن و مرد میانسال ولی خیلی موقر بودن با احترام، پذیرایی کردم و یا افشین حرف زدیم مهرش به دلم نشست ولی مادرش و نمیدونستم چیکار کنم وقتی اومدیم بیرون پدرش گفت جواب ؟ ما عجولیم و طاقت ندارم گفتم من جوابم مثبته ولی مادر اقا افشین باباش گفت افشین پسرمنه و میپرستمش اگر توروبخواد مادرشم مخالف باشه بازم حرف افشین مهمه پس تواماهمیت نده افشین تورو دوس داره پس برای منم عزیزی خلاصه عقد کردیم و ی مسافرت کوچیک هم رفتیم به عنوان ماه عسل، وقتی برگشتیم مادرش هر روز با ی پلیس در خونه من بود و میگفت پسرمو اغفال کرده پلیسم وقتی عقد نامه و شناسنامه ها رو میدید میرفت، افشین ازمخواهش کرد دیگه سرکارم نرم و توی همون خونه پدرم زندگی کردیم بارها بهمگفت من خونه دارم و بریم خونه من اما قبول نکردم وسایل خونه پدریم نو بود و اگرم میرفتم خونه افشین جهیزیه ای نداشتم و مجبور بودم تمام پول تو بانک رو بدم برای جهیزیه
#حمایت ۳
مادر افشین کم کم روی خوش بهم نشون داد و دوبار رفتیم خونشون بار سوم که رفتیم دیدم ی دختر خیلی زیبا و خوش برخورد اونجا هست به نام کهربا من که زن بودم دوس داشتم همش نگاهش کنم چه برسه به ی مرد، کهربا هی میچسبید به شوهر منو اونم ازش فاصله میگرفت تازه فهمیدم که چرا مارو کشوندن اینجا میخواستن کهربا رو بندازن وسط زندگی من، منم هیچ اعتراضی نکردم که اگر اختلافی پیش بیاد افشین گردن من بندازه یا روی کهربا حساس بشه، چندماهی گذشت که ی روز دیدم افشین و باباش اومدن خونمون پرسیدم چی شده که افشین گفت پریا به شوهرش جواد شک میکنه که با کسیه تعقیبش میکنه میبینه رفته خونه کهربا متعجب گفتم مگه کهربا تنهایی زندگی میکنه؟ افشین گفت اره مطلقه هست تازه شصتم خبر دار شد نقشه ای که برای من کشیده بودن سر خودشون اومد رفتیم خونه مادرشوهرم تازه رسیده بودیم که دیدم کهربا با جواد دست تو دست اومدن چشمام چهارتا شد
#حمایت ۴
پریا میخواست کهربا رو بزنه که افشین و جواد نذاشتن پرید میگفت تو اومدی وسط زندگی من که کهربا گفت دهنتو ببند تو مگه خودت و مادرت نگفتید که بیا وسط زندگی افشین زنشو طلاق بده تورو بگیره مگه نمیگفتید که این عروستون خوب نیست و باید طلاق بگیره میگفتید که ی کاری کن افشین و با تو ببینه وقتی دیدم دختره بی کس و کاره و افشینم دوسش داره دلم سوخت همون موقع جواد گفت از دستت خسته شده هر روز داری نقشه میکشی برای زندگی برادرت ولی زندگی خودت رو ول کردی و بهش توجه نمیکنی بعدم بهمدیگه محرم شدیم الانم اومدیم که جکاد بگه نمیخوادت و برو طلاق بگیر به افشینی که وا رفته نگاه به مادرش میکرد خیره شدم، مادرشوهرم هیچی نداشت که بگه افشین اومد کنارم هیچی برای گفتن نداشت در گوشش گفتم بریم بیرون اونم تایید کرد و خواستیم بریم که مادرشوهرم نذاشت گفت بشینید حرف بزنیم ی دفعه کنترلم رو از دست دادم و گفتم افشین الان انتخاب کن یا با من میای برای همیشه و دیگه هیچ وقت سراغ خانواده ت نمیای بجز پدرت یا من تنهایی میرم و باید بیای طلاقم بدی اینا کمر به از هم پاشیدن زندگی من کردن دیگه باهاشون کاری ندارم
#حمایت ۵
بابای افشینم گفت راست میگه بابا جان برو دنبال زندگیت بهش لبخندی زدم و گفتم پدرجون شما حسابت از اینا جداست قدمت رو چشمامه بیا خونمون از اونجا که اومدیم دیگه ازشون خبر نداشتم فقط ی بار افشین گفت جواد پریا رو طلاق داده و مهریه شم بهش داده گفت با کهربا عقد کردن و ی بار دیدشون حسابی خوشحال بودن و از یکی شنیده که جواد گفته انقدر با این زنم خوشبختم اشتباه کردم پریا رو گرفته بودم خدا بهمون ی بچه داد افشین گاهی میبردش پیش مادرش تا اینکه ی روز بچه م جلوی افشیت گفت وقتی بابا نیست مادربزرگ همش به مامان فحش میده و میگه از منم بدش میاد بخاطر بابا تحملم میکنه افشینم دیگه بچه رو نبرد خودشم در حد دو ماه ی بار نیم ساعت میره و میاد من حمایت های پدرشوهرم از ما باعث شد که وضعمون از قبلمبهتر شه خداروشکر خیلی خوشبختم و از زندگیم راضیم کاش خانواده م زنده بودن و میدیدمشون
🇮🇷
📝 تشکر از سردار رادان بابت برخورد با کشف #حجاب👇
https://farsnews.ir/my/c/191113
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
#انتشار #حمایت
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
🔴خبر فوری/علت #ممنوع_الخروجی استاد رائفی پور مشخص شد‼️😳
♨️متاسفانه باخبر شدیم #استاد_رائفی_پور که به حج واجب رفته بودن توسط دولت عربستان ممنوع الخروج شدن و اجازه بازگشت به ایران به ایشون داده نشد‼️⁉️
✅جهت #حمایت از این استاد انقلابی و امام زمانی از شما دعوت میکنیم به #بزرگترین کانال حامیان استاد رائفی پور پیوسته و از ایشان حمایت کنید👇
http://eitaa.com/joinchat/1707147264Cb54b6c0cea
#رائفیپور_تنهانیست/#حتماحمایتکنید☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 خانمها! خداروشکر کنید که دینتون اسلامه
✍ وقتی ذوق غربیا رو از #نفقه_زن که توی #قرآن اومده ببینی، متوجه میشی که چقدر دین اسلام #حامی_زنان است
⏳️یک دقیقه و نیم
📗 خانمه جوری میگه:
«خدا توی قرآن به مردان گفته برای زنان پول خرج کنید»،
انگار که تا حالا این جمله رو هیچ جا نشنیده و واقعا هم این همه #حمایت از مقام زن رو فقط در دین مقدس اسلام میتونی ببینی
امروزه تو فرهنگ غربی، زنها باید جوری کار کنن که پول قهوه تو رستوران رو هم خودشون حساب کنن چه برسه به بقیه مخارج زندگی!
#تکریم_زنان
#نفقه
#حقوق_زن
#اسلام
#مردان_حامی_زنان
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🍃