#خسیس ۱
یه روز چند تا از همسایه ها اومدند سراغ مامان و بابام گفتند چند شبه از تو خونه ی فامیلتون سروصدا و تق و توق میومد تا اینکه امروز صبح سه تا غریبه از خونه ش میومدند بیرون و دستگیرشون کردیم رفتیم توی خونه دیدیم صاحبخونه رو کشتند....مامان با گریه سریع اماده شد و با بابا رفت تا ببینه چه خبره ...بذارید از اول براتون بگم مامانم یه دایی داشت که خیلی خسیس بود با اینکه در یک محله ساکن بودیم رفت و امد نداشتیم همون سالی یبار عید رو که به خونشون میرفتیم ما رو توی هال خونه ش مینشوند و شروع میکرد به اه و ناله که سال گذشته اونقدر مریضی به چشم دیدم که از زندگی سیر شدم ...بار اخری که به خونشون رفتیم رو خوب یادمه وقتی رسیدیم دوباره توی پذیرایی که بیشتر شبیه خونه ی ننه بزرگای فقیر بود
ادامه دارد...
کپی حرام
#خسیس ۲
نشستیم و دایی شروع کرد به گفتن و نالیدن،،، چندصباح خودم بیمار بودم و این دکتر و اون دکتر رفتم، یمدت زنم رو می بردم دوا دکتر بعدم عکس پسرش که سرباز بود نشون داد وگفت یمدتم اینو میبردم دکتر اولش گفتن سرطانه بعدا فهمیدیم الکی گفتن و فقط پولامو میخواستند از چنگم در بیارن...
نمیدونم چرا پول تو بساطم نمیمونه.
زنش اروم تو گوش مامانم گفت دروغ میگه فقط سه سال پیش این بچه تصادف کرد دوروز بیمارستان بستری بود که اونم بیمه دوبرابر خرجی که کرده بود رو بهش پس داد...
با کلی نذرو نیاز خدا بهمون بعد اون همه سال بچه داد که این خان داییت با این رفتارات از خونه فراریش میده...بعدم رو به مامانم با غصه گفت الان شش ماهه مرخصی نمیاد میگه تو پادگان راحتتر از خونه م...
ادامه دارد..
کپی حرام
#خسیس ۳
حالا این داییت کِی رو داره میگه که من و بچم رو همش می برده دکتر خودمونم خبر نداریم ...مامان دلداریش میداد که ناراحت نباش خودم داییم رو میشناسم ..سر همین خونه ی موروثی و وسایلای مادربزرگم مامانمو اخرش دق داد ...ولش کن ...
زندایی با غصه گفت امار تک تک اسکناس و حتی پول خورداشم داره .
خودش میره نون میخره که نکنه یوقت نون صلواتی بدن من بهش چیزی نگم و اون پول بره تو جیبم...
دایی هم که فهمید زندایی داره چغولیش رو میکنه با ناسزاگویی کاری کرد که اون بیچاره ساکت بشه.
دایی گفت میبینی چقدر پررو و قدرنشناسه این زن؟ همه پولامو خرج اینا کردم دوزار ته جیبم نمونده دوکیلو شیرینی یا یه کیلو تخمه بخرم بذارم سر سفره ی عید جلوی مهمونام اونوقت بلبل زبونی هم میکنه...
قسمت خنده دارش هم اینه که همش تعارفمون میکرد بخوریم.
ادامه دارد..
کپی حرام
#خسیس ۴
خوب نفری دوسه تا شکرپنیر و نقل که خورده بودیم چایی هم که من و خواهرم بخورش نبودیم. مامان و باباهم همون یکی هم بزور از گلوشون پایین میرفت.چیز دیگه ای نبود که بخوریم...
وقتی برگشتیم خونه مامان با حرصی که میدونستم از کجا نشات گرفته ضرب المثل همیشگی که بعد از دیدن دایی میگفت رو به زبون اورد
(نه خود خورّم نه کّس دهم، گّنده کُنم به سگ دّهّم)
اونموقعا نمیفهمیدم منظورش چیه...
پسر خان دایی مامانم از سربازی برگشت و یسال بعدش یه شب توی خواب سکته میکنه ومیمیره.
مامانم زمان ختمش خیلی گریه کرد البته ختم که چه عرض کنم نه تاج گلی نه مراسمی عین این بی کس و کارها دفن شد و یه مراسم خشک و خالی سر مزارش گرفتند و فقط همون... یسال بعدش مامانم گفت زنداییمو دیدم مریض و ضعیف هرچی التماسش کردم قبول نکرد
ادامه دارد...
کپی حرام
#خسیس ۵
بهش گفتم لابد ضعیف شدی بیا خودم میبرمت ازمایش و دکتر قبول نکرد و مدتی بعد فوت شد.
بعدا هم که گویا چند تا جوون از لاتهای یه محله ی دیگه اوازه ی داییم رو میشنون و میفهمن ادم خسیس و پول جمع کنیه و پسر و زنش مردند و تنها زندگی میکنه .
به طمع پیدا کردن پولاش یشب میان خونه ش اما هرچی میگردند نه پول و جواهری پیدا میکنن و نه گاو صندوق.
اینقدر میزننش تا بگه اما دایی چیزی نمیگفته تا اینکه بعد از کلی شکنجه شب سوم جای گاوصندوقش رو فاش میکنه.
وقتی درش رو باز میکنند میبینند توش چیزی نبوده.اینارو دزدا تو پاسگاه تعریف کرده بودند...
مدتی بعد از فوت دایی فهمیدیم دارو ندار دایی به مامانم که تنها بازمانده ش بوده میرسه.
اما مامانم قبول نمیکنه و میگه همه رو میدم به نیازمندا...فقط دلم میخواد برم اون وسایلی که واسه مامانم بوده و پسش نمیداده رو بیارم و یادگاری نگه دارم
ادامه دارد..
کپی حرام
#خسیس ۶
میرن زیر زمین خونه ش رو میگردند چند تا قالی بزرگ دست باف میکشن بیرون وقتی بازشون میکنه
مامانم به گریه میفته و میگه همیناست که مادرم تعریف میکرد برای بافتنشون چقدر روز و شب با مادرش پاش نشسته.
همه شون پوسیده و موش جویده بودند و بدرد نخور..
داییم نه خودش استفاده کرده بود و نه به مامان بزرگم و نه به مامانم داده بود و اخرشم خوراک موش و سوسک و موریانه شده بودند
تازه فهمیدم مفهوم ضرب المثل مامانم چی میشد فقط یه تشت مسی و یه سماور قدیمی که زیادی سنگین بود تو اونهمه وسایل بدرد میخورد در سماور رو که باز کردیم یه کیسه برنج مچاله شده خاک گرفته ی کهنه توش بود
بازش که کردیم کلی سکه بهار ازادی توش بود.
دایی همه پولاش رو به سکه تبدیل میکرده.
خدای من اونهمه سکه داشت و در فقر و نداری خودش و زنش و تنها پسرش زندگی کردند
پایان
کپی حرام
#خسیس ۱
یکی از اقوام دورمون بود که ثروت خیلی زیادی داشت اسمش محمد علی بود و همه بهش میگفتن حاج ممو،خیلی بیشتر از اون چیزی که ما فکرشو بکنیم ثروت داشت ولی عین ی خانواده معمولی زندگی میکردن با وجود اینکه ثروت زیادی داشت ولی توی روستا زندگی می کرد و خونه شون خیلی معمولی بود یه جور خاصی بودن به جای اینکه از اینهمه پول لذت ببرن و ی زندگی قشنگ برای خودشون درست کنن سبک زندگیشون حتی از ی ادم معمولی هم کمتر بود تا اینکه خبر پخش شد زن حاج محمد فوت شده علت مرگ شم سرطان بدخیم خون بود میگفتن چندماهی بوده که حسابی مریض بوده و بعدم توی بیمازستان فوت کرده
ادامه دارد
کپی حرام
#خسیس
حاج محمد یک سال بعد از فوت همسرش پسرش با یکی از اقوام نزدیک خودشون ازدواج کرد چون پسر اولش بود خودم شخصا توقع داشتم که عروسی خیلی بزرگ و آنچنانی براش بگیرن اما عروسی از یه آدمی که باباش کارگر بود هم ساده تر گرفتن یه روز که با عروسش نشسته بودیم بهش گفتم اوضاع خوبه؟ خوب کیف میکنی ها پدر شوهرت پولداره، گفت ممنون امت چه کیفی؟ پدر شوهرم خیلی پولداره و پولهاش مال خودشه اگر داره برای خودش داره به ما که نمیده
باورم نمیشد گفتم آخه طبقه پایین خونشون میشینید، لبخند زد گفت اره طبقه پایین میشینیم ولی از ما اجاره میگیره بعدم به ما چیزی نمی ده اگر شوهرم عروسی گرفت با پول خودش بود اگر برای من طلای یا لباس میخره با پول هایی که خودش کار میکنه
ادامه دارد
کپی حرام
#خسیس
باباش هیچی به ما نمیده باورم نمیشد فکر کردم داره دروغ میگه دو سال بعد دوباره دیدمش وقتی گفتم چه خبر گفت هیچی پدر شوهرم مارو از خونش بیرون کرده الان مستاجریم توقع داشتم حداقل برای اولین پسرش کاری بکنه اما هیچ کاری نکرده بود پسر دومشم که ازدواج کرد به همین منوال بود و تمام مخارج رو خودش پرداخت کرد حتی وقتی پول کم اورده بود باباش بهش نداده بود اومد از بابای من قرض کرد دیگه همه متوجه خساست بیش از اندازه این حاج محمد شده بودن بابا تعریف میکرد که خیلی خسیسه و هر روز بچه هاش رو از خودش دور میکنه حتی ازشون پول میگرفت و میگفت من ندارم، یه بار یکی از عروس هاش برام تعریف کرد که پدر شوهرم ماهانه یک میلیون به زور از ما میگیره و معتقده که شوهرم وقتی بچه بوده خرجشو داده
ادامه دارد
کپی حرام
#خسیس
اگر این پول رو ندیم آبروریزی میکنه از تعجب داشتم شاخ در میاوردم، سالها گذشت و آوازه حاج محمد همه جا پیچیده بود تقریباً کسی نمونده بود نشناستش اما چیزی که بود دورش هر روز خالی و خالی تر از قبل می شد هر روز تنهاتر از قبل بود ی روز دیدم بابام اومد خونه و با ناراحتی گفت حاج محمد فوت کرده گفتم یعنی چی گفت هیچی انقدر بچه هاص رو از خودش دور کرد و تنهایی به خودش داد که یک هفته پیش تو خونه ایست قلبی میکنه و میمیره ولی چون هیچکس به خونه ش رفت و آمد نداشته نمیفهمه، آخر همسایه ها نگران میشن از دیوار خونه میرن بالا میبینند که افتاده وسط خونه، همون موقع بابام بهم گفت آدم اگه هوای بچه ش رو نداشته باشه هوای فامیلش رو نداشته باشه نتیجه ش میشه همین
ادامه دارد
کپی حرام
#خسیس
اگر به بچه هاش کمک میکرد چیز اضافهای نداده بود همینی که الان نداده رو بچه هاش به جای ارث می برن ولی اگه بهشون داده بود حداقل تو تنهایی و بیکسی نمیمیرد که جسدش ی هفته تو خونه بمونه بو بگیره و متلاشی اول آخر این اموال، مال بچه هاست الان نده اول آخر مال بچه هاست
خیلی دلم برای حاج محمد سوخت بالاخره اونم قربانی ی جور جهل و نادانی شده بود ادم هیچی نمیتونه با خودش ببره اون دنیا و همش همین جا میمونه پس چرا اینقدر تلاش میکنه پول بیشتری برای خودش جمع کنه، خساست واقعا ی خصلت بد هست الان بچه هاش دارن با ثروتش بهترین زندگی رو میکنن و شاید حتی دلشون نیاد ی فاتحه برای باباشون بفرستن
پایان
کپی حرام