#خواهرم 2
جوابی به مامان ندادم که با دقت نگاهم کرد. نزدیک تر شد و سئوالی گفت_ زهرا؟
نگاهش کردم و گفتم_ جانم مادر.
اتفاقی افتاده عزیزم؟ چرا انقدر تو خودتی؟
سرمو به اطراف تکون دادم_هیچی مامان یه خورده سر درد دارم.
مامان کوتاه بیا نبود_ نه دخترم من تورو میشناسم. یه چیزی شده اما حرف نمیزنی!
سکوت کردم که مامان گفت_ چرا حرف نمیزنی زهرا؟
دستمو گرفت و کمی فشرد . نمیدونستم چطوری به مامان بگم که از بابا دلخورم !
چی می گفتم؟ بگم بابا داره منو هم پاسوز زهره میکنه.
کمی من من کردم _ مامان راستش من...
نتونستم حرفمو ادامه بدم و سرمو پایین انداختم که مامان همونطور منتظر نگاهم می کرد . _ حرفتو بزن زهرا جان. من مادرتم بگو ببینم چی شده؟
ادامه دارد.
کپی حرام.