eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ برادر کوچیکم مجرد بود مادرم خودش گیر داد که باید زن بگیری و تشکیل خانواده بدی معنی نداره تو انقدر مجرد بمونی برادرم گفت من الان زن نمیخوام انقدر مادرم قهر کرد لج کرد تا برادرم کوتاه اومد و قرار شد برن خواستگاری مادرم حتی خودش زن داداشمم انتخاب کرده بود و برادرم روز خواستگاری وقتی دیده بودش مهرش به دلش نشست هیچ وقت خوشحالی مادرم رو یادم نمیره لبخندش بسته نمیشد از ذوق ازدواج داداشم توی عقدشون هم خوشحال بود اما بعد از مراسم خیلی پکر بود هر چی پرسیدم چی شده کسی حرفی زده هیچی نگفت ادامه دارد کپی حرام
۲ به مرور داداشم هر روز ببشتر از قبل به نامزدش وابسته میشد و من با چشم میدیدم که مامانم خوشش نمیاد ولی بروز نمیده یکی دوبار زن داداشم اومد خونمون که مامانم ناخواسته تحویلش نگرفت و سردرد رو بهونه کرد اما من میفهمیدم ی چیزی درست نیست، تا اینکه ی روز متوجه حرفهای مامانم و خاله م شدم مامانم میگفت از اینکه زن داداشم داره صاحب داداشم میشه و اونو به چنگ میاره میگفت پسرم فقط اونو میبینه و گریه میکرد باورم نمیشد مادرم انقدر بچگانه رفتار میکرد خاله مم دلداریش میداد و پرش میکرد که عروسمون رو اذیت کنه و برادرم رو جذب خودش کنه میگفت جلوی پسرت قربون صدقه ش برو وقتی تنهایید سگ محلیش کن ادامه دارد کپی حرام
۳ مامانم عین ی دانش اموز مو به مو گوش داد و بعدم روی عروسمون اجرا کرد دختر بیچاره سردرگم بود گاهی تحویلش میگرفت گاهی اصلا محل بهش نمیذاشت انگار نه انگار وجود داره، دلم براش میسوخت وقتی عروسی کردن سر بسته بهش گفتم کم بیان خونه مامانم اونم گوش داد و عمل کرد تا اینکه دیدم مامانم هر روز خونه اوناست هر چی بهش میگفتم دست از سرشون بردار ول کن اون دوتا نبود میگفت پسرم مال منه،ی روز خبر رسید داداشم و زنش دعواشون شده رفتم خونشون اشتی شون بدم که دیدم مادرمم اونجاست داداشم میگفت مادرم گفته دیروز اینجا بودم و زنت ازم پذیرایی نکرده بهم بی احترامی کرده زن داداشمم قسم میخورد که اینجوری نبود به داداشم گفت اون هندونه سالم بود من نصفش کردم من مگه میتونم نصف هندونه رو بخورم؟ بخدا با مادرت خوردیم میخورد میگفت خوشمزه هست و دوست دارم ادامه دارد کپی‌ حرام
۴ مامانم که دید هیچی نداره بگه به زن داداشم حمله کرود و گفت مال پسرم بوده مگه نشستم سر سفره بابای تو خونه پسرمم حق ندارم چیزی بخورم گفتم مامان حق داری بیا بخور نوش جونت ولی حق نداری که بیای دروغ بگی و اتیش بندازی وسط زندگی اینا دست از سرشون بردار بذار زندگی کنن خیلی به مامانم برخورد از من ناراحت شد نمیخواستم ناراحتش کنم اما چاره‌ای نبود گاهی اوقات باید ناراحت بشیم که بدونیم کجای زندگی بقیه هستیم برادرم وقتی که حرف های زنش و شنید و برخورد من با مادرم رو دید انگار تازه متوجه شد دیگه فروکش کرد هرچقدر مادرم تقلی کرد تا دوباره شرایط رو به نفع خودش بکنه نتونست دست آخر هم به خونش رفت برادرم بهم گفت که پیش ما بمون تا شوهرتم بیاد گفتم الان شرایط مناسبی برای مهمونی نیست اما ادامه دارد کپی حرام
۵ از عقلت استفاده کن چرا انقدر نسبت به زنت بی اعتمادی که هر کسی حتی مادرت رو باور می کنی حواستو جمع کن اگر زندگیت از هم بپاشه هیچ کس جز تو مسئول نیست این قدر زندگیت رو سست ساختی که وقتی یکی میاد میگه زنت فلان رفتارو کرد باورت میشه این روش زندگی نیست اینجوری فقط تویی که بازنده ای خدایی نکرده زندگیت به هم میخوره همین مامان میگه عرضه نداشتی زنتو نگه داری بعد هم برگشتم به خونه خودم مدتی مادرم با من قهر بود اما بعد آشتی کرد برادرم رابطه اش با زنش بهتر شد ولی مامانم دست بردار نبود هر دری که به روش بسته می‌شد تلاش میکرد و یه در دیگه رو به روی خودش باز میکرد بهش میگفتم دست از سرشون بردار شروع میکرد به داد و فریاد و میگفت من صلاح پسرم رو می خوام چندسال گذشت و خدا به برادرم دوتا بچه داد ادامه دارد کپی حرام
۶ بچه های برادرم خیلی خواستنی بودن برادرم مثل هر پدر بی تجربه ای روی بچه ها حسابی حساس بود مامانم روی این موضوع مانور می داد و دوباره زندگیشون رو پر از تنش کرده بود یه روز که با برادرم تنها شدم بهش گفتم از اینکه زن گرفتی مامان پشیمونه گارد گرفت گفت مامان نگران من و بچه هامه گفتم باشه اگر نگرانته چند روز زنتو بفرست خونه باباش به همه بگو میخواد جدا بشه ببین مامان چیکار میکنه برادر من گفت برای اینکه روی تو رو کم کنم باشه زنش رو فرستاد خونه مادرش به همه گفت قصد طلاق دارن مادرم اولش خیلی خوشحال بود میگفت بچه هات رو بیار خودم بزرگ می کنم یکم که گذشت سرزنش های مادرم شروع شد به برادرم می گفت تو مقصری عرضه نداشتی زندگیتو جمع کنی برادرم بهش گفته بود توی بین ما دعوا درست میکردی مامانم گفته بود اگر تو عرضه زندگی داشتی من نمیتونستم زندگیتو خراب کنم برادرم که نتیجه کارشو دید زنش رو برگردوند و بعد از اون هم هیچ وقت ندیدم که اجازه دخالت به مادرم بده پایان کپی حرام