#شایعه_پردازی ۱
شایعه
از وقتی توی فیزیوتراپی در یک موسسه کار میکردم خونوادم خیلی روم حساب میکردند اخه همه خانم دکتر صدام میکردند و همین خیلی خوشایند خونوادم بود.
با اینکه تحصیلاتم اصلا ارتباطی به شغلم نداشت اما راضی بودم. وجهه کارم رو خیلی دوست داشتم.
تا اینکه خانم دکتری که باهاش کار میکردم تصمیم گرفت مهاجرت کنه برای همین بعد از رفتن اون یه اقای دکتر و همسرش با موسسه ی ما همکاری میکردند.
گاهی اوقات همسرش اروم و متین با دکتر رفتار میکرد و گاهی خیلی عصبی و پرخاشگرانه.
من که سر از کارشون در نمیاوردم اما کنجکاویم اجازه نمیداد تا بیخیال بمونم برای همین همه ی حواسم بهشون بود
ادامه دارد...
کپی حرام
#شایعه_پردازی ۲
یبار یکی از مراجعهاینم که منشی یکی از مطبهای موسسه مون بود اونهارو شناخت وقتی بهش گفتم همسر اقای دکتر خیلی کم سن و ساله و همیشه رفتارهای دوگانه ای در مقابل دکتر از خودش بروز میده بهم گفت اون همسر دوم و پنهانی دکتره و حتما بخاطر اینکه خانواده ی دکتر از وجودش بی اطلاع هستند دلخور و عصبیه و این رفتارهارو از خودش نشون میده.
ازینکه جواب سوالاتم رو پیدا کرده بودم هیجانزده شدم وبه همکارم که حالا صمیمی ترین دوستم بود جریان رو گفتم.
مدتی بعد یه خانم و اقا به موسسه اومدند دکتر با دیدن اونها به وجد اومد و از من و دوستم خواست ازشون پذیرایی کنیم. اما همسر دکتر با اخم و ناراحتی باهاشون برخورد میکرد کمی توی اتاق موندند ولی وقتی بیرون اومدند با کمی غرغر و دلخوری از پیش دکتر رفتند دوستم که براشون میوه برده بود
ادامه دارد..
کپی حرام
#شایعه_پردازی ۳
گفت یه چیزی فهمیدم اینها پدرو مادر دکتر هستند و جریان همسر دومش رو فهمیدند و ازش خواستند هیچوقت زن اول دکتر و بقیه خونواده شون نباید چیزی از حضور اون بفهمند که همسر دکتر هم ازینکه برای همیشه باید زن پنهانی دکتر باقی بمونه ناراحته.
حرفای من و همکارم گوش به گوش کل موسسه رو پوشش داد و همه مطلع شدند یمدت پچ پچ همه اهالی جریان دکترو همسرش و خونواده دکتر که پذیرای زن دومش نیستند بود یروز فهمیدم زن اولش جریان ازدواج مجدد شوهرش رو شنیدع وثو تقاضای طلاق داده وچون دکتر موافقت نمیکنه با خوردن قرص قصد خودکشی داشته و الان بیمارستانه...
ادامه دارد...
کپی حرام
#شایعه_پردازی ۴
ازین میترسیدم یوقت دکتر بفهمه افشای همه ی جزییات زندگیش توسط من و دوستم استارت خورده.
ازونجایی که هیچوقت ماه پشت ابر نمیمونه
یه روز دکتر و همسرش به موسسه نیومدند دکتر زنگ زد و گفت بمدت یه هفته برنمیگرده سرکارش.
یک هفته شد پونزده روز و در تمام مدتی که دکتر نیومد حرفهای زیادی درمورد اون و همسر اول و دومش زده میشد.وقتی شنیدم همسر دومش بعد از گرفتن مهریه قصد جدایی داره
متعجب بودم اون کیه توی موسسه مون که از تمام جزییات زندگی دکتر مطلعه و اخبار لحظه به لحظه در اختیارمون میذاره...
ادامه دارد...
کپی حرام
#شایعه_پردازی ۵
اما وقتی یه روز مدیر موسسه جلسه ای برای هر هشت نفر کارکنان و منشی های موسسه گذاشت گفت دکتر برای اعاده حیثیت از همگی مون شکایت کرده فهمیدم درگوشی حرف زدنهامون داره کار دستمون میده.
اما قسمت عجیب و غریب و مهم این بود که گفت دکتر اصلا همسر دیگه ای جز خانم بهاری نداره و همه ی حرفهایی که شنیدیم شایعه ای بیش نبوده ...بعد از اون جلسه هر کس دیگری رو مقصر ماجرا میدونست تا اینکه اون همکاری که اولین حرف رو درمورد دکتر گفته بود با صراحت گفت من تا جایی که از دکتر شناخت دارم میدونستم دکتر یه همسر داره که بچه دار نمیشه.از اونجایی که تک فرزند خانواده ست پدرومادرش به خاطر نوه به صرافت افتادند تا راضیش کنند زن دوم بگیره ...
ادامه دارد...
کپی حرام
#شایعه_پردازی ۶
وقتی شنیدم همسر دکتر که باهاش به موسسه میاد خیلی جوونتر از خودشه وهرروز باهم بحث و دعوا دارند فکر کردم این خانم،همسر دوم دکتره و جهت پنهانی موندن ازدواجش با دکتره که همیشه باهم بحث و جدل دارند.
و تازه میفهمیدم شایعات چطور ساخته وپرداخته میشن.
از یک برداشت سطحی همکارم و برداشتهای بعدی ما از اولی اینهمه داستان پردازی در پی داشت.
خدایا من و این جماعت شایعه پرداز تا کجا قرار بود پیش بریم؟
یه روز دکتر گفت اگه بفهمم شایعات کار کی بوده ازش شکایت میکنم.
اما خوشبختانه با وساطتت همسر دکتر همه چی ختم به خیر شد و مورد غضب دکتر قرار نگرفتیم.
همیشه خانم دکتر رو دعا میکنم
و توبه کردم که دیگه پشت سر کسی غیبت نکنم حتی اگه مطمین هستم واقعا اون حرفا درسته ، چه برسه به حرفی که از صحت اون مطمین نیستم.
پایان.
کپی حرام