eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.3هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرم بهم محبت نمیکرد تنها حسنی که داشت این بود که همه ی درامدش رو به من میداد وقتی بچه دار شدیم بخاطر امرار معاش و مخارج خونه علیرضا بیشتر کار میکرد و کمتر تو خونه همدیگه رو میدیدیم برای همین کمتر هم دعوامون میشد، یروز که مادرشوهرم خونمون بود بچه هارو پیشش گذاشتم تا برم بازار خرید کنم،موقع برگشت به خونه و رد شدن از سرچهارراه، مرد همسایه مون رو دیدم با سر بهم سلام کرد و من هم جوابش رو دادم کمی جلوتر بوق زد و جلوم توقف کرد بهم گفت تا خونه من رو میرسونه،چون وسایلم زیاد بود مشتاقانه قبول کردم، بینمون تا خونه اصلا کلامی رد و بدل نشد موقع پیاده شدن ضمن تشکر کردن رو بهش گفتم هرچی از خدا میخواین بهتون بده برادری کردی در حقم خیلی خسته بودم لطف کردین من رو رسوندین، ❌کپی حرام
او هم با تعارفات معمول جوابم رو داد و خداحافظی کردیم ،چند روز بعد نت گردی میکردم که یه شماره ناشناس بهم سلام کرده بود پرسیدم شما؟ گفت رامینم همسایه تون، دوباره بابت اون روز ازش تشکر کردم بهم گفت ازاون روز لحظه ای هم از فکرم خارج نشده،دلیلش رو که پرسیدم گفت خیلی زیبا صحبت میکنی و مدل حرف زدنت خاصه صدات خاصه، کاش زن منم کمی دلبری کردن بلد بود،با دلخوری نوشتم اما من قصدم دلبری نبود،با چند تا استیکر عذرخواهی جواب داد که منظورش این نیست،منظورش اینه که من ادم خاصی هستم، ازش تشکر و خداحافظی کردم که ای کاش دیگه ادامه پیدا نمیکرد برای من که تشنه ی محبت و ابراز این مدل جملات از سوی همسرم بودم شنیدن این حرفها اون هم از سوی جنس مخالف خیلی خوشایند بود، چند بار دیگه هم باهم چت کردیم ❌کپی حرام
یه روز به خودم اومدم دیدم دیگه حرفهامون از چهارچوب تعارفات و تعاریف معمولی خارج شده و از خط قرمزها عبور کردیم،اما خودم رو گول زدم با خودم گفتم علیرضا یه ادم خشکه اون بلد نیست به من روحیه بده،از وقتی با رامین چت میکنم خیلی روحیه م تغییر کرده تبدیل شدم به یه مادر شاد و پرانرژی،تازه رامین هم که میگه از وقتی با من حرف میزنه میزان انگیزه هاش برای موفقیت بیشتر شده،خوب این یعنی اینکه اونم مثل من انرژی و حوصله ی بیشتری برای خونواده ش پیدا کرده،یه روز رامین گفت زمانی که بچه هات مدرسه اند یه بار به خونتون بیام یا وقتی که زن من سرکاره تو به خونه ی من بیا، من هنوز اونقدر از خودم در نشده بودم که قبول کنم یاد زحمات علیرضا و مهربونیهاش یه لحظه از جلوی چشمم دور نمیشد، ❌کپی حرام
اما با تهدیدهای رامین که اسکرین همه ی چتها و ضبط شده ی تماسهامون رو داره و برای شوهرم و برادرانم میفرسته فهمیدم گول چه ادم بی صفتی رو خوردم،برای همین قبول کردم یبار به خونه ش برم با خودم گفتم یه لحظه میرم و درد قلبم رو بهونه میکنم و زود برمیگردم،اخه مدتی بود قلبم تیر میکشید، همه ی شرایط برای رفتنم فراهم شده بود،یهو قلبم تیر کشید چنان به قفسه سینه م میکوبید که حس میکردم الانه دست چپم کنده بشه،یک آن چشمم خورد به تابلوی (و ان یکاد)که به ورودی خونه مون نصب بود،تمام تنم به لرزه افتاد با خودم گفتم من چه غلطی دارم میکنم؟اگه رفتم بالا و همونجا خدا جونم رو گرفت که هم ابروم این دنیا رفته و هم اون دنیام رو از دست دادم، من از ترس آبروم پیش شوهرمو برادرام چه کار دارم میکنم؟ ❌کپی حرام
اشتباهی که کردم باید پاش وایسم،گوشیم رو برداشتم زنگ زدم به رامین و گفتم من خونت نمیام هر کاری میخوای بکن. شب نشده رامین تهدیدهاش رو عملی کرد ابروم رو پیش شوهرم و برادرام برد.علیرضا دادخواست طلاق داد،من با سرافکندگی به خونه مادرم برگشتم ،علیرضا اجازه نمیداد بچه هام رو ببینم میگفت تو لیاقت اسم مادری رو نداری.توبه کردم خیلی به درگاه خدا استغاثه کردم که از خطاهام بگذره،شنیدم علیرضا میخواد زن بگیره اما یه روز اومد خونه ی مادرم و گفت اومدم دنبالت چون میدونم متنبه شدی ولی توقع نداشته باش مثل گذشته باهات باشم من دلم ازت شکسته فقط بخاطر بچه ها اومدم دنبالت،علیرضا خونه رو عوض کرده بود ولی نسبت به گذشته خیلی محدودم کرده،الان سه سال از برگشتنم میگذره اما حیف که دیگه هیچی مثل گذشته نیست،،،بخاطر صحبتهای بی مورد زندگیم رو به کجا کشوندم. . ❌کپی حرام ❌