#صله_رحم ۱
سلام عزیزم درد دل من برمبگرده به زمانی که من بیست ساله بودم و پنج ماهی میشد که عقد کرده بودم با همسرم دوست بودیم و بعد ی مرتم سر حرفش موند و به خواستگاریم اومد با وجود اینکه عقد بودیم ولی موقت تو خونه مادرشوهرم زندگی میکردم شاید خیلیا بگن اشتباه کردم که اونجا موندم اما اون موقع شرایط زندگیم اونجوری بود و نمیشد برگردم خونه بابام
من مشکلم از اونجایی شروع شد که ما تصمیم گرفتیم دوتا عقد بگیریم عقد محضری و ی عقدتوی تالار کوچیک، خودم دلم نمیخواست و معتقد بودم هزینه اضافی هست بارها گفتم نمیخوام مراسمم تجملاتی باشه و دوتا عقد واقعا اضافه هست اما مادرشوهرمدوس داشت تو چشم باشه و خیلی کلاس بذاره برای همین کوتاه نیومد و قرار شد دوتا عقد بگیرن روز عقد محضری من از قبل میدونستم همسرم قراره بهم ی پلاک به عنوان زیر لفظی بدن مادرم روز عقد چندساعت قبل از مراسم بهم گفت که مامان حتما بگو زير لفظيشون رو بیارن
اما موقعی که خطبه جاری شد و نوبت رسید من جواب بله بدم گفتن یادشون رفته پلاک رو بیارن و تو خونه بهم اون پلاک رو میدن جلو همه میندازن گردنم
همسرم ک یادش رفته بود و مامانم عصبی شد و زیر لفظی همسرم که ی تومن پول بود قبول نمیکنه و نامحسوس به همسرم میگه نگه دار برا خودت
موقع اعلام هدایا هم اجازه نمیده زیر لفظی رو اعلام کنن و میگه چیزی که نیاوردید و ما ندیدیم رو اعلام نکنید
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۲
دوتا خاله همسرم اومدن گفتن حق ندارن اعتراض کنن یادمون رفته که رفته فدای سرمون حالا بدون زیر لفظی عقد برگزار نمیشه این مسخره بازیا چیه دیگه سر ی زیر لفظی دارن چیکار میکنن کاش از ی خانواده چشم و دل سیر دختر میگرفتید که سر ی زیر لفظی اینجوری نکنن اگه قراره تیکه بندازن ما برا مراسمتون تو تالار نمیایم ما فقط داریم حرمت نگه میداریم وگرنه ماهم بلدیم تیکه بندازیم
خلاصه که مراسم عقد محضری من تقریبا کوفتم شد و مقصرش رو مادرم میدیدم میتونست بخار جا گذاشتن زیر لفظی انقدر بد خلقی نکنه و کوتاه بیاد نه اینکه با تیکه و کنایه عقد منو خراب کنه به حدی اعصاب من و همسرم بهم ریخت که تو مسیر خونه تو راه تصادف کردیم دلم نمیخاد اون روز رو اصلا یادم بیاد از بس که همه اذیتم کردن و هیچ کس مراعات نکرد حتی مادر خودم روز عقد من بر عکس دخترهای دیگه برام ی روز شوم بود.
تا رفتیم تو خونه منو کشوندن تو اتاق و خاله های شوهرم خواهر شوهرام شروع کردن جیغ جيغ کردن که چرا مامانت سر زیر لفظی حرف زده و به ما تیکه انداخته حق نداشته چیزی بگه
خاله های شوهرم ب مامانم فحش دادن
اما من اصلا تو شخصیتم ندیدم که جواب فحش هاشون رو بدم در واقع ترسیدم اونا چند نفر بودن و من ی نفر تنها میترسیدم چیزی بگم و اونوقت بگیرن کتکم بزنن
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۳
بعد از اون اتفاق شوهرم گفت کمتر برو خونه بابات تا وقتی که عروسی بگیریم میگفت با وجود این اتفاقات اینجوری بهتره
اما برای من خیلی سخت بود دلم میخواست در کنار خانواده م باشم و مثل باقی دخترا گاهی بیام خونه مادرشوهرم، خواهرشوهرام مدام بهم تیکه مینداختن و میگفتن عروسی نگرفته چتر خونه بابام شدی
بازم من سکوت کردم تا اینکه فهمیدم بی خبر من رفتن که برا من مراسم یلدایی بگیرن من چون سرکار بودم و اینا سرخودانه رفته بودن خونه پدرم من حتی خبر نداشتم و البته که رسمه کادو بگیرن و چیزای مختلف ببرن اما خانواده همسرم فقط مرغ خریدن و میوه و یکی از فامیلاشونو دعوت کردن من وقتی فهمیدم ب همسرم گفتم خانواده ت طبق رسم باهام برخورد نکردن من تازه عروسشونم و انتظار دارم حداقل ی کادوی کوچیک بگیرن اینکه نمیشه برای یلدا ی مرغ بیارن و چند کیلو میوه
شوهرم گفت من که نمیدونستم هر چی گفتن من خریدم از رسم و اینا خبر ندارم بیا بهت پول میدم برو بخر
رو بهش گفتم نمیخوام دیگه ارزش نداره این چه کادوییه که برم بخرم
گذشت تا روز تولدم، منتظر بودم بهم تبریک بگن اما هیچکس نگفت، دوباره به همسرم اعتراض کردم و اونمگفت من خبر ندارم بهت پول میدم برو بخر
واقعا ناراحت شدم مخصوصا که فهمیدم مادرشوهرم و شوهرم با هم هماهنگ بودن که یلدا برام کادو نیارن
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۲
دوتا خاله همسرم اومدن گفتن حق ندارن اعتراض کنن یادمون رفته که رفته فدای سرمون حالا بدون زیر لفظی عقد برگزار نمیشه این مسخره بازیا چیه دیگه سر ی زیر لفظی دارن چیکار میکنن کاش از ی خانواده چشم و دل سیر دختر میگرفتید که سر ی زیر لفظی اینجوری نکنن اگه قراره تیکه بندازن ما برا مراسمتون تو تالار نمیایم ما فقط داریم حرمت نگه میداریم وگرنه ماهم بلدیم تیکه بندازیم
خلاصه که مراسم عقد محضری من تقریبا کوفتم شد و مقصرش رو مادرم میدیدم میتونست بخار جا گذاشتن زیر لفظی انقدر بد خلقی نکنه و کوتاه بیاد نه اینکه با تیکه و کنایه عقد منو خراب کنه به حدی اعصاب من و همسرم بهم ریخت که تو مسیر خونه تو راه تصادف کردیم دلم نمیخاد اون روز رو اصلا یادم بیاد از بس که همه اذیتم کردن و هیچ کس مراعات نکرد حتی مادر خودم روز عقد من بر عکس دخترهای دیگه برام ی روز شوم بود.
تا رفتیم تو خونه منو کشوندن تو اتاق و خاله های شوهرم خواهر شوهرام شروع کردن جیغ جيغ کردن که چرا مامانت سر زیر لفظی حرف زده و به ما تیکه انداخته حق نداشته چیزی بگه
خاله های شوهرم ب مامانم فحش دادن
اما من اصلا تو شخصیتم ندیدم که جواب فحش هاشون رو بدم در واقع ترسیدم اونا چند نفر بودن و من ی نفر تنها میترسیدم چیزی بگم و اونوقت بگیرن کتکم بزنن
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۴
همسرم گفت پول میدم خودت برو بخر
گفتم چ فایده این بساط همیشگی من با خانواده تو است ی ذره بلد نیستید احترام بذارید
حرفی زد که ماتم برد خیلی رک گفت مگه مادرتو به من احترام گذاشت سر ی زیر لفظی اونجوری کرد و نذاشت اعلام کنیم مگه من میخواستم فرار کنم؟ این وضعو میبینی نباید صدات در بیاد چون تا الانم کلی در حقت لطف کردیم نگهت داشتیم
ماتم برد که ادامه داد خوب گوشتو باز کن بعد از ازدواج حق اینکه بری خونه مادرتو نداری میتمرگی میشینی گوشه خونه سالی ی بار میریم می بینیشون همین کافیه
هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم ی لحظه یادم اومد و لب زدم پس توام حق رفت و امد با خاله هات رو نداری حتی همین الان چون برخوردشون با من بد بود
شونه ای بالا زد و اروم گفت باشه منم رفت و امدم رو از الان قطع میکنم ولی نبینم و نشنوم بگی بابام و مامانمو میخوام دهنتو میبندی میشینی سر زندگیت فهمیدی؟
سرمو بالا و پایین کردم و به زمین خیره شدم و گفتم من میخوام برم خونه مادر بزرگم زود میرم و میام کلا یک ساعت میکشه
نفس عمیقی کشید و گفت میخوای بری برو من کاریت ندارم فقط سر ساعتی که گفتی میری و میای دیر کنی خودت میدونی
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۵
لباس پوشیدم و رفتم خونه مادر بزرگم توی مسیر با مادرم تماس گرفتم و تمام ماجرا رو براش گفتم به همه حرفهام خوب گوش کرد و گفت ببین مامان جان زندگیت مهم تره باید حفظش کنی هر چی شوهرت گفت تو بگو چشم به حرفش گوش کن بذار زندگیت خراب نشه
با ناراحتی لب زدم یعنی تا کی اینجوریه؟
خیلی خونسرد گفت مشخص نیست شاید تا اخر همینجوری باشه
جا خوردم و گفتم وا مامان چی داری میگی؟
جدی و محکم گفت ببین دخترم زندگی همینه خودت بشین فکر کن ببین میتونی یا نه
اماس رو قطع کردم و به خونه مادربزرگم رفتم از یک ساعت هم کمتر نشستم و فوری برگشتم خونه مادرشوهرم تصمیم گرفتم زندگیم رو بسازم نمیخواستم جا بزنم و جدا بشم وقتی برگشتم در حیاط باز بود وارد شدم که صدای خنده هاشون به گوشم رسید ناخواسته وایسادم ببینم چی میگن صدای خاله های همسرم به گوشم رسید حسابی حرصم گرفت که همسرم زیر حرفش زده اما با حرفی که خاله ش زد و موتب همسرم خشکم زد گفت دیگه چه بلایی سرش میاری؟ شوهرمم با خنده گفت میخوام خیلی عذاب بکشه همینجوری رفتار میکنم که از عروسی هم راحت شم
وارد خونه شدم و به شوهرم گفتم خیلی ادم حقیری هستی اینا چی بود گفتی
فوری به سمتم اومد و دوتا توی دهنم کوبید و فریاد زد خفه شو
همه نگاه کردن و من حسابی دلم شکست بهش گفتم مگه قرار نبود با خاله هات قطع رابطه کنی و دیگه سمتشون نری حالا دعوتشون کردی
سیلی محکمی به صورتم کوبید و فریاد زد همینه که هست من نمیتونم بیخیال خاله هام بشم
ادامه دارد
کپی حرام
#صله_رحم ۶
همون لحظه وسایلم رو برداشتم که به خونه پدرم برگردم همسرم جلوم رو گرفت و گفت داری بهونه میگیری بشین اینجا بذار زندگیمون رو بکنیم خرابکاری نکن کاش نمیگرفتمت
منم گفتم من از خدامه الان طلاقم بدی فکر کردی به من خوش میگذره طرف پنج ساله زن گرفته ی بارم اشکشو در نیاورده تو مدام اشکمو در میاری الانم که کتکم زدی
بعدم فحش دادم ب خاله هاش شوهرم گفت فحش دادی الان دیگه نمیخوامت جمع کن برو به خونه پدرم برگشتم و چند وقت بعدش مهریه م رو گذاشتم اجرا و کارای طلاقم رو شروع کردم شوهرم تازه فهمید چیکار کرده پیغام داد برگرد و پشیمونم هرکاری بگی میکنم اما من دیگه گولشو نخوردم بالاخره بعد از گذشت یک سال موفق شدم طلاقم رو بگیرم و از دست اون مدد راحت بشم الان که نگاه میکنم میبینم چقدر بیخودی گذشت کردم و به خودم سختی دادم ولی بازم ی وقتا پشیمون میشم میگم حفظ زندگیم مهمتر بود و باید ی جوری نگهش میداشتم
پایان
کپی حرام