eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ پدر شوهر مادرشوهر من ادمای فوق العاده معمولی هستن و اصلا کاری با سیاست و این چیزا ندارن سر شون به کار خودشونه، انقدر درگیر زندگی بچه هاشون و مشکلان اونا هستن که اصلا نمیتونن سر بخارون چه برسه به دنبال کردن مسائل سیاسی، دروغ چرا پدرشوهرم به اخوندا احترام‌ میذاره اما ازشون خوشش نمیاد بارها پرسیدم چرا که میگه نمیدونم بابا خوشم نمیاد ازشون بهشون احترام میذارم اما ازشون خوشم نمیاد حس میکنم میخوان سر ما شیره بمالن باهاش وارد بحث نمیشدم چون نه اون قانع میشد نه من حوصله بحث داشتم ولی ی بار که داشت بهشون فحش میداد مادرشوهرم بهش گفت حق داری از اخوندا بدت بیاد
۲ بالاخره باید نشون بدی چه کثافت کاریایی تو جوونیت کردی تو از اینا بدت نمیاد که یادت میاد اینا پاک زندگی کردن تو کثافت کاری کردی خجالت میکشی میخوای پاکی اینارو با فحش دادنت خراب کنی ولی نمیشه بنده خدا پدرشوهرم نمیدونم چیکار کرده بود ولی هر بار که مادرشوهرم بهش اینجوری میگفت ساکت میشد و حرف نمیزد از شوهرمم جرات نمیکردم بپرسم میترسیدم ناراحت بشه هیچ وقت فکر ندیدم که پدرشوهرم هیئت بره یا نماز بخونه اصلا سراغ دین و مذهب نمیرفت ادم خوش مشربی هم بود ادمی‌ بود که همه میگفتن ضد نظام هست و جاش وسط جهنمه منم تحت تاثیر افکار بقیه بودم و فکر میکردم که ادم بدیه بهش احترام میذاشتم اما تصورم ازش ی مرد ضد نظام و انقلاب بود
۳ وقتی کشور بهم ریخت ی سخنرانی شنیدم که میگفت تو این اوضاع بهترین فرصت رو داریم برای ادم شناسی، میگفت ممکنه ی سریو ببینیم که با خودمون فکر کنیم ادم بدیه ضد نظامه یا هر چیزی اصلا توی جمعی میشینیم میگیم فلانی جاش وسط جهنمه اما ما از قلب ادما خبر نداریم از درونشون اگاه نیستیم برای همین قضاوت میکنیم حالا ی ادم خوب ببینیم نماز میخونه به قول معروف ی ریش و محاسنی داره روزه ش سرجاشه هیئتیه با خودمون میگیم به به این بهشتیه و هر جا بشینیم خوبشو بگیم چهارتام میذاریم روی میگم این خوبه و فلان اما اینا همس فکر ماست قضاوت و برداشت ما از اعمال‌ و رفتار اوناست میگفت که این اغتشاشات و شلوغی ها ی چیز خوبی که داشت باعث شد خیلیارو بشناسیم عمروعاص های اطرافمون اشکار بشن
۴ پرده ها کنار برن و همه چیز شفاف بشه چه مذهبی نما هایی که فکر کردیم اینا جزو ۳۱۳ یار امام زمان هستن و چه ادم هایی که میگفتیم جاشون قعر جهنمه اما بعد از این اتفاقات فهمیدیم که اشتباه کردیم، قضاوت بدترین گناهه حرفهاش روی من اثر داشت، باعث شد توی فکر برم و حداقل تلاش کنم که طرز فکرم‌ رو عوض کنم مادرشوهر و پدرشوهرم خونه شون کنار ماست، از سر دیوار همیشه صداشون رو میشنیدیم و میفهمیدیم خونه هستن یا بیدارن اما چند شبی بود که سروصدا نمیکردن، مادرشوهرم بخاطر وزن بالاش و عمل کمرش نمیتونست راه بره تقریبا چهاردست و پا میرفت ی شب صداشون رو شنیدم که گفت وایسا دارم میام رفتن و اخر شب برگشتن کنجکاو شدم کجا میرن فردا شبش دعوتشون کردم خونه مون برای شام بلافاصله بعد از خوردن شام بلند شدن که برن
۵ پرسیدم کجا که مادرشوهرم گفت ننه میریم جلو این بی صاحابای اغتشاشگرو بگیریم با خودم فکر کردم میرن اعتراض و پیش خودم گفتم مثلا سنشون بالاست میرن تو خیابون قاطی جوونا شعار میدن، پرسیدم یعنی چی که گفتن هر شب میرن بیرون و مادرشوهرم‌گفت به دخترا میگم‌برید خونه ببینم بی صاحابا شما پدر مادر ندارید جمعتون کنن دهنم باز موند پدرشوهرم گفت منم با ماشین میرم سمتشون فرار میکنن بابا جان رهبر یعنی همه چیز ما چهارتا بچه غلط میکنن حرف بزنن بابا جان پیاده میشم با این بیل دنبالشون میکنم فرار میکنن به مامورا میگم اخه مرد حسابی تفنگ داری بزن بهشون میگن نمیشه پدر جان دستور نداریم گفتم مرد میخواد اینکارا بدید من میزنمشون اما ندادن، ما هر شب میریم شاید یکی و تونستیم بفرستیم خونه. از کارشون خوشم‌اومد کار به درست و غلطش ندارم اینکه با تمام توان تلاش میکنن برام قابل احترامه، شما هم مثل من تلاش کنید درگیر قضاوت نا بجا نشید