#غرور_زیبایی ۱
دختری بودم که توی زیبایی چیزی کم نداشتم تقریباً از هر خانواده توی فامیل یکی یک بار اومده بودن خواستگاری من و من با غرور تمام به همه جواب منفی داده بودم احساس میکردم زیبایی که دارم باعث میشه تا من رو نسبت به بقیه برتر کنه پدرم همیشه بابت جواب ندادن به خواستگارها ملامتم میکرد اما مادرم تشویقم میکرد و ازم میخواست که انقدر صبر کنم تا یک پسر با تحصیلات بالا برای خواستگاری من بیاد پسری که وضع مالی پدرش خوب باشه و بتونه با کمک مالی پدرش از اول زندگی خوبی رو برای من رقم بزنه همه چیز طبق برنامه من و مادرم پیش رفت یکی از دوستان مادرم خواستگاری رو برای من آورد که از نظر زیبایی توی چهره، چیزی از من کم نداشت وضع مالی پدرش فوق العاده عالی بود و خودش پزشکی خونده بود و داشت برای تخصصش تلاش میکرد ازدواج من با این مرد که اسمش سعید بود باعث میشد توی فامیل هر کسی منتظر بدبختی من به خاطر جواب نه ایی که به پسرش دادم بود، نا امید بشه و بفهمه که حق با من بوده.
دختر زیبایی مثل من لایق بهترین زندگیست اون موقعها فکرم این بود که اگر خدا نمیخواست من رو برتر و بهتر بیافرینه انقدر زیبا خلقم نمیکرد
کپی حرام