#غرور_و_اقتدار_مرد ۱
تنها دختر خونواده بودم به واسطه ی توجه و محبت زیادی پدرومادرم کمی لوس بار اومده بودم.
میشنیدم عمه ها و عموم به پدرومادرم هشدار میدن که اینقدر این دختر رو لوس نکنید پس فردا تو زندگی ضربه میخوره.
من هم میذاشتم به حساب حسادت و دشمنی هاشون و خداروشکر میکردم بابا و مامانم تاثیر پذیری از حرفاشون ندارند...
سال دوم دانشگاه بودم که یکی از هم دانشگاهی هام اومد خاستگارریم.پسر ارشد خونواده ش بود و
از قضا پدرش دوست و همکار قدیمی پدرم از اب در اومد و صمیمیت دو خانواده بنیان گذاری شد.
اوایل صمیمیت بین پدرهامون خیلی خوب بود و خوشایند.
اما کم کم باعث شد حریمی بینشون نمونه...
ادامه دارد...
کپی حرام
#غرور_و_اقتدار_مرد ۲
مثلا برای تعیین وقت عروسی پدرهامون هرکدوم نظر خودشو رو داشتند و به من و سیاوش اجازه دخالت هم نمیدادند.
یا مثلا وقتی پدرشوهرم گفته بود طبقه بالای خونه خودمون رو اماده میکنم برای زندگی بچه ها بابام گفت طبقه بالای خونه ما بزرکتره و مستاجر جدید هنوز نیومده ، اصلا میخوام اماده ش کنم برا بچه ها.
و من چقدر ار حمایت کردنهای پدرم راضی و خوشحال بودم و نمیدونستم بدترین ضربه هارو از همین حمایت بی جا خواهم خورد.
وقتی جهیزیه م رو توی خونه میچیدیم پدرشوهرم از ناراحتی اینکه چرا پسرش خونه ی پدرزنش رو به خونه ی خودشون ترجیح داده حتی نیومد یه تبریک خشک و خالی بگه.
از اونروز اختلافات سیاوش و پدرش هم شروع شد...
حتی مراسم عروسی هم پدرشوهرم همچنان سرسنگین بود.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غرور_و_اقتدار_مرد ۳
سیاوش اوایل هرروز اضافه کاری میموند سرکار و وقتی به خونه میومد بهم میگفت تو از صبح تا شب پدرو مادرت رو میبینی بعضی شبها وقتی من از سرکار اومدم اماده باش لااقل هفته ای دوبار باهم به پدرومادرم سر بزنیم. میگفتم من تک فرزند خانواده ام و از صبح تا شب تو خونه بیکارم و وابستگی من و پدرومادرم شدیده و حق دارم زیاد ببینمشون اما تو مردی نیازی نداری هرروز خونواده ت رو ببینی.
با همین حرفها وادارش میکردم بیشتر شبها باهم شام خونه مادرم بمونیم.و معمولا هفته ای یکبار به دیدن پدرومادرش میرفتیم. که همون شبهام همیشه
یا مادرش با من بحثش شده بود یا من اعتراضی داشتم و سر همون با سیاوش دعوامون میشد.
وقتی بچه دار شدیم حتی برای دکتر رفتن هم همراهیم نمیکرد.مثلا خستگی یا خرابی ماشینش رو بهونه میکرد و خونه میموند.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غرور_و_اقتدار_مرد ۴
میگفت وقتی بابات خودش دوست داره باهم برید.
سیاوش خیلی تغییر کرده بود احساس میکردم افسرده و بی انگیزه شده.نه برای پیشرفت زندگیمون تلاش میکرد و نه برای خوشحالی و رضایتم کاری انجام میداد.
من که با حضور پدرم و توجهاتش نیازی به سیاوش نداشتم هرروز با دخترم پیش خونواده م بودم.
یه روز وقتی به خونه برگشتم سیاوش رو دیدم که روی مبل خوابش برده
بیدارش کردم گفت سردرد داشتم مرخصی گرفتم.
گفتم مامانم میز نهار رو چیده اومدم برای مهسا لباس ببرم هرچی اصرار کردم که اون هم بیاد قبول نکرد وخستگی رو بهونه کرد وموند توی خونه.
چند هفته بعد پدرشوهرم گفت یه وام گرفتم میخوام بدم به شما تو زمینی که بغل خونمونه یه خونه باب میل خودتون بسازید.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غرور_و_اقتدار_مرد ۵
ازینکه اینطوری میخواست مارو تطمیع کنه که نزدیکشون زندگی کنیم بدم اومد.
به سیاوش گفتم اگه واقعا پدرت دوستت داره بهش بگو پول زمین و وام رو بده یه جای بهتر زمین میخریم و خونه میسازیم اما پدرشوهرم قبول نکرده بود و گفته بود همینجا نزدیک خودمون.
من هم قبول نکردم گفتم قرار به نزدیکی باشه طبقه بالای خونه پدر خودم هست.
ایام میگذشت و سیاوش یه ادم عصبی و افسرده شده بود حتی تولد چهارسالگی دخترمون هم کار رو بهونه کرد و دیر رسید.
همون شب عمه م من رو کنار کشید و گفت به مادرت هم گفتم شماها حس اقتدار سیاوش رو جریحه دار کردید اون سیاوش چند سال قبل نیست و بهتره بیشتر حواسمو به زندکیم بدم به حرفاش اهمیتی ندادم.
ادامه دارد...
کپی حرام
#غرور_و_اقتدار_مرد ۶
دوسال بعد روزیکه فهمیدم سیاوش معتاد شده دنیا روسرم خراب شد وقتی پرسیدم چرا؟گفت من هیچی نیستم تو و حتی پدرومادرم ادم حسابم نمیکنید.
تو کنار خونواده ت خوشبخت بودی و خونواده ی من هم من رو به بیعرضکی و بی خاصیتی میشناختند.
تازه به حرف عمه م رسیدم.
اما هنوز دیر نشده بود به ادرس مشاوری که همون شب بهم داده بود رفتم دوبار سیاوش رو برای ترک برده بودیم اما دوباره برمیگشت سر خونه اولش.
بار سوم نتایج بهتری دستیگرمون شد.
چون از پدرومادرم جدا شده بودیم و با پدرشوهرو مادرشوهرم رفت و امد بیشتری داشتیم.
روحیه ی سیاوش از وقتی بهش اقتدار میدادم بهتر شده بود و خودش تلاش میکرد گذشته رو جبران کنه و تازه فهمیدم وابستگی زیاد به خونواده و بیتوجی به همسر چه پیامدهای ناگواری در پیش داره.
پایان.
کپی حرام