eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.3هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️امام محمد باقر(ع) میفرمایند: 💠چون لعنت از دهان شخصی بیرون آید میان او و آن شخص که به او لعنت شده تردد میکند.اگر آن شخص مستحق لعن باشد به او می رسد و اگر نباشد به صاحبش بر می گردد. 📙↑ کلینی، محمد بن یعقوب،
📚پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از نشانه هاى شقاوت اند: خشكى چشم، قساوت قلب، آزمندى شديد در طلب دنيا، و ادامه دادن به گناه 📚 الكافی جلد2 صفحه290
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران زیبا و‌ درجه یک 🇮🇷😍 ساحل بی نظیر سیستان و بلوچستان
طلاقش رو با کمک شوهرم گرفت و خونه مادر شوهرم ساکن شد، شوهرم هر روز به بهانه ای می‌رفت خونه مادر ش و حالش اینجا بود که اصلا دوست نداشت من باهاش برم، ولی من خودم رو زده بودم به اون راه و دنبالش میرفتم خونه مادر شوهرم، عده آذر تموم شد، و متاسفانه ، شوهرم صیغه ش کرد، و هر چی من بالا و پایین پریدن اصلا اعتنایی نکرد و زندگی به اون قشنگی رو برام کرد جهنم، هر کاری برای برگردوندن شوهرم کردم، ولی انگار دختر خاله ش عشق گم شده اش رو پیدا کرده، هیچ تمایلی به من نداشت، تنها کاری که نکرده بودم شکایت بود که از این راه هم به عنوان آخرین راه استفاده کردم، که اینم فایده نداشت و همسرم به لج من یه طبقه از خونمون رو زد به نام دخترخاله ش... ادامه دارد کپی حرام
آذر گفت حضور زنت توی این خونه من رو آزار میده یه خونه بگیر و من رو از اینجا ببر، ایکاش کلا از محله میرفتن تا من شاهد عشق بازی ها و رفتارهای صمیمانه شون نبودم ولی متاسفانه توی همون کوچه خونه گرفتن، واقعا نمی‌دونستم باید چیکار کنم روز و شبم شده بود گریه، هر چی دخترهای و خودم بهش اصرار میکردیم که بیا به ما هم سر بزن، توجهی نمیکرد و یا اگر با اصرار و گریه دختر بزرگم میومد، هنوز نشسته آذر بهش زنگ میزد که بیا من مناظرتم، سعید هم بلند میشد و میرفت، سعید توان گردون ن دو تا زندگی رو نداشت به خاطر همین یه خرجی کمی به ما میداد، منم که کسی رو نداشتم پدر عزیزم که اینهمه اصرار داشت زن سعید نشو این پسره آدم نیست از دنیا رفته بود و مادرم خونه برادرم بود، و من نمی‌توانستم با دو تا بچه برم خونه برادرم ، بنا بر این... ادامه دارد کپی حرام
39.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 نماهنــگ ایــران استــوار کــــاری از: 🎼 گــروه سرود دختران میعــاد 🎼 🇮🇷 به مناسبت فرا رسیدن دهه‌فجر شعــر: امیرحسین مهدی زاده تنظیم: داود نعمتی تصویر: اکبر محمدنژاد، بهرام فروتن، سعید فرهنگ تدوین : اکبر محمدنژاد تهیه شده در موسسه آوا رسانه میعاد اسلامشهر
21.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرکت در انتخابات هم حق من و شماست هم وظیفه ی ماست✌️ همگامی با خواست دشمن هم اصلا تو خون ما ایرانی ها نیست👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️عاشق شو... کلیپ زیبای «عاشق شو» با سخنرانی استاد و نوای حاج‌محمود تقدیم نگاهتان
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ نماز عجله‌ای، برکت رو از زندگیت می‌بره!
✍✅فرزند آوری، رزق آوری بکر بن صالح، یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام می گوید: به امام کاظم علیه السلام نوشتم، حدود پنج سال است که از طلب بچه خودداری کرده ام و این بدان سبب است که همسرم از این کار ناخشنود است و می گوید تربیت و نگهداری فرزندان به علت کمبود مالی مشکل است. نظر شما چیست؟ امام در پاسخ به من نوشت: در پی فرزند باش؛ زیرا روزی آن ها را خداوند عزوجل می دهد. 📚 کافی، ج ۶، ص ۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛ ⁉️ چه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است؟ هی مشارکت مشارکت! 🎙 حجةالاسلام دکتر قربانی مقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دعایی کنیم که از در امان باشیم⁉️ 《 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ‌‌الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ () اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ》 🔻خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کسی را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!
با همون خرجی کم به سختی زندگی میکردیم، و جالب بدونید سعید می‌گفت حقی نداری بری سرکار و اگر بفهمم رفتی سر کار میام از موهات می‌کشمت و تا خونه میارم، تو بری سر کار آبروی من میره، میگفتم پس لااقل یه کم خرجی ما رو زیاد کن، غذای ما بیشتر نون و سیب زمینی و نون چایی شیرین بدون پنیر هست، با پر رویی می‌گفت همین هم از سرتون زیاده، آذر بچه دار نمیشه مجبورم همش ببرمش دکتر، دیدم اینطوری نمیشه فردا دخترم بخواد ازدواج کنه برای جهازش به مشگل بر میخورم، از طرفی بچه هام دارن خیلی سختی میکشن، منم پنهانی میرفتم خونه های مردم نظافت میکردم، برای بچه هام لباس و غذا تهیه میکردم و قدری هم پس انداز میکردم دخترم بیست سالش شد یه خواستگار خوب براش اومد، شوهرم برای اینکه بهش جهاز نده مرتب می‌گفت نه، رفتم ادامه دارد... کپی حرام
پیش پدر شوهرم و گفتم سعید زندگی من رو تباه کرد نگذارید زندگی زهرا رو تباه کنه، پدر شوهرم سعید رو تحت فشار گذاشت تا بالاخره با ازدواج دخترم موافقت کرد، سعید جهاز که به دخترم نداد هیچ وام ازدواجشم گرفت و گفت سر درمان آذر بدهکار شدم باید بدهیم رو بدم، همه از این همه بی غیرتی شوهر من انگشت به دهن موندن، منم با قرض و اجناس قسطی جهاز زهرا رو جور کردم و بچم رفت سر زندگیش، یه رو با شوهرش اون خونه ما حسین آقا دامادم گفت، مامان من و زهرا به این نتیجه رسیدیم که شما از آقا سعید طلاق بگیرید، زهرا بره سر کار و خرجی شما رو بده تا یه خواستگار خوب براتون بیاد و ازدواج کنید، خیلی از حرفش خجالت کشیدم، ولی قبول کردم، پیغام دادم به سعید که بیا من رو طلاق بده اول قبول نمیکرد، بعد که دید من مسمم هستم طلا قم داد و طبقه بالا خونه رو به جای مهریه قاضی به من داد، عزیزانی که داستان من رو خوندید، از ته دلتون دعا کنید یه مردی که همسرش فوت کرده باشه شرایط نگه داری از دختر بنده رو هم داشته باشه بیاد خواستگاریم، منم ازدواج کنم، که آن شاالله طعم یه زندگی سالم و شاد رو بچشم..‌ پایان کپی حرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به اندازه ارادتت صلوات بفرس و به دوستانت ارسال کن تا در این صلوات شریک باشی🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐بعثت احیاگر ارزش انسان ها، حضرت محمد مصطفی (ص) مبارک💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربونی همیشه زیباست👌❤️ ما ایرانی ها انقدر خوبیم قدر خودمون رو بدونیم
۱ ۱۸ سالم بود بعد از گرفتن دیپلم دوست داشتم درسم رو ادامه بدم اما چند تا خواستگار داشتم که یکی از همشون سمج‌تر بود هیچ جوره بیخیال من‌ نمیشد قد بلندی داشت و حسابی لاغر بود انقدر که لباساش به تنش میرقصید، به خاطر ریش بلندی هم که گذاشته بود و شبیه بیمارها بود اسمش مجید بود پدرم زیاد تو قید وبنده تحقیق نبود و میگفت به تحقیق ربطی نداره به اینده ازدواج کلا بابام تو قید خانواده نبود. سپرد به خودم اون زمان کلاس گلدوزی و خیاطی میرفتم مجید پشت سرم میومد تا وارد آموزشگاه بشم بعد از تعطیلی هم دوباره دنبالم می اومد. نه حرف می‌زد نه نزدیک می شد هیچی نمیگفت و کاری بهم نداشت کم کم محبتش تو دلم جا شد ازش خوشم اومد به پدرم گفتم جواب من به مجید مثبته. دایی کوچیکم مخالف بود اومد خونمون و کلی باهام حرف زد که تو زیبایی، اون نیست بعد از یک مدت تو ذوقت میخوره اصلاً این پسره قیافش داره داد میزنه که معتاده گفتم اون فقط لاغره، زیبایی هم ماندگار نیست بهم‌گفت این مرد زندگی‌نیست ولی قبول نکردم وقتی دید پای انتخابم هستم‌ دیگه حرفی نزد