🖌تصوف و جاهلیت - #بخش_ششم
📝سر آخر! شيخ اکبر«محي الدين عربي» باهوش و نابغه، جسور و گستاخ (م638) براي تکميل وحدت وجود، خوابي تاريخ دار و استاندارد با تمام لوازم و ملزومات براي مسلمانان در ناحيه دمشق ديد که دهه آخر ماه محرم سال627 پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در حالي که کتاب «فصوص الحکم» را به دستش ميداد او ـ ابن عربي ـ را مأمور به ابلاغ آن بدون زياده و نقصان به مردم کرده است!!
لطيفه جالب اينکه از شارحان فصوص الحکم، اين کتاب ارسالي از جانب پيامبرصلي الله عليه و اله «ما ينطق عن الهوي» را ناقص دانسته ـ و با تمثيلي ناقص اين کتاب را به قرآن ـ بري از هر گونه نقص و زياده ـ تشبيه و يک فص به نام فص فاطميه عليها السلام به فصهاي آن اضافه ميکند به اين دليل که در قرآن از زنان نام برده شده و در اين کتاب اين فص اضافه شد تا نقصان کتاب رسول الهي! (فصوص الحکم) جبران شود. حال سؤال اينکه آيا رسول اعظم الهي صلي الله عليه و اله واقعا اين قدر به دور و نا آشنا به قرآن بوده است که عارف مسلکي به او تذکر بدهد؟ و خوشا به حال ما و بنازم به اين عارفان نکتهسنج که موي را از ماست ميکشند! و چه باصفا هستند شارحان و حاشيهنگاران اين کتاب مقدس! که با نيات صادقه و قلوب طاهره با ابراز چه احساساتي ، واقعا تصور فرمودهاند که براي برداشتن اين کتاب بايد طهارت ذاتي داشت و براي مقدمه طهارت ذات و درون، وضو هم بايد گرفت و قبل از طلوع فجر صادق تعليمش داد تا به عرفان کامل و همآغوشي با خداي ـ معاذ الله ـ رسيد (لقا و فنا)!
اجمالي از تاريخ تصوف در اسلام
محقق و متتبع در تاريخ اسلام، در صفحات تاريک اواخر قرن دوم هجري با بدعت زيرکانهاي برخورد ميکند که داشت به رسميت ميرسيد. «در اواخر زمان بني اميه شخصي به نام «عثمان بن شريک کوفي» که به «ابوهاشم کوفي» (م161) مشهور بود پيدا شد و مانند رهبانان، جامههاي پشمينه درشت ميپوشيد و شيخ شام محسوب ميشد و بسان نصاري به حلول و اتحاد قائل شد. او در ظاهر امر، جبري و در باطن ملحد و دهري بود و مرادش از وضع اين مذهب آن بود که دين اسلام را به هم بزند» .
ابوهاشم کوفي اولين خانقاه را تأسيس کرده است و شايد به همين دليل او را به عنوان اولين صوفي در تاريخ اسلام ميشناسند وگرنه قبل از او به اندک زماني صوفيان و عارفاني از زن و مرد زندگي ميکردهاند.
مرحوم داود الهامي «محقق و نويسنده معاصر»، از قول «کيوان قزويني» ملقب به منصور علي شاه که خود مدتها از سران مشايخ گنابادي بوده ـ مدت هفده سال منصب داشت و سپس پشيمان شد و از آنها بيزاري جست و کتابها در بطلان آنها تأليف کرد ـ نقل ميکند: «اولين کسي که زير بار اين ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفي بود که رنجها به خود داده تا عراده صوفي راه افتاد.» امام صادق عليه السلام درباره او ميفرمايد: «ابوهاشم جداً فاسد العقيده است او مذهبي را اختراع کرد که به آن تصوف گفته ميشود و آن را قرارگاهي به عقيده ناپاک خود ساخت! إنه كان فاسد العقيده جدا، و هو الذي ابتدع مذهبا يقال له: التصوف، و جعله مقرّا لعقيدته الخبيثة».
علامه متبحر ملا حبيب الله خوئي قدس سره در شرح نهج البلاغه مي نویسد: «در روايت با سند ديگري حضرت فرمودند: ابوهاشم مذهبي اختراع کرد... وآن را مفرّ و گريزگاهي براي عقيده ناپاک خود و اکثر ملحدان و بيدينان قرار داد تا سپري براي عقائد باطلشان باشد! ».
قبل از آن تاريخ، نام و يادي از اين جريان فکري و عقيدتي خاص در ميان مسلمانان نبود. از اينجا ميتوان نتيجه گرفت که در زمان رسول گرامي صلي الله عليه و آله اين نام و برنامه طراحي شده نبوده است تا عصر امام صادق عليه السلام.
و اين حقيقتي است که مورخان و حتي مؤلفان خود صوفيه نيز بدان اعتراف کرده و نوشتهاند: «تا آن زمان نامي از تصوف و صوفيگري نبوده و کساني که به دين بسيار علاقه نشان ميدادند «عباد» و «زهاد» خوانده ميشدند تا اينکه در زمان امام صادق عليه السلام اسم صوفي و صوفيگري پيدا شده و عدهاي از خواص اهل سنت، نام صوفي را بر خود نهادند».
پس اين که برخي از شيفتگان و مفتونان «تصوف و عرفان» براي اصالت دادن به آن، تلاش ميکنند تا پيشينه و قدمتي به بلنداي تاريخ اسلام بيابند تلاش بيثمري است و اين که در متون عرفاني ادعا شده که در زمان نبي گرامي اسلام صلي الله عليه و اله، اهل صفه و صحابه خاص و مومنين راستيني مانند سلمان و اباذر و غيره... ، جزو اولين بزرگان صوفيه بودهاند ادعاي بدون دليل و کذب محض است. و از اينجا نيز مي توان استفاده کرد که ادعاي برخي از مستشرقين ـ گذشته از نيت ناخالصشان ـ مبني بر اين که «تشيع واقعي همان تصوف است و به نحو متقابل، تصوف اصيل و راستين چيزي به جز تشيع نتواند بود» کاملا واهي و بي اساس است.
💠کانال فرق و ادیان استان قم💠
🆔 @adyaneqom