#شعر_آئینی
شکر خدا که ماه محرم شروع شد
بغضم شکست و لطف تو نمنم شروع شد
ما را قلیل اشک مقام خلیل داد
کمکم چکید و جوشش زمزم شروع شد
آورده با تولد خود رسم دیگری
از آن زمان که گریهی خاتم شروع شد
شد شرحه شرحه سینهی پیغمبر خدا
تا آیه آیه سورهی مریم شروع شد
"باز این چه شورش است" بخوان نوحهخوان که باز
ماه عزا و نوحه و ماتم شروع شد
رنگی ورای سرخی خون حسین نیست
مشکی به تن کنید؛ محرم شروع شد!
میخواستم برای سرودن بهانهای
تا ذکر "یا رقیه" گرفتم... شروع شد
#سیدمسعودطباطبائی
#محرم
#طلیعه_محرم
#شعر_آئینی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
باز هم ای دخترِ پیغمبر اکرم بمان
مَرهَم درد علی ای درد بی مَرهَم بمان
زندگیِ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند
کوری چشمِ همه با شانه های خَم بمان
دست های تو شکسته َش هم پناه مرتضی ست
تکیه گاه محکم من، پشت من محکم بمان
تو نباشی پیش من، اینها زمینم می زنند
ای علمدارِ مدینه پای این پرچم بمان
این نفس های شکسته قیمت جان من است
زنده ام با یک دَمَت پس لطف کن یک دَم بمان
کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم
من حلالت میکنم اما تو هم یک کَم بمان
آب ها از آسیاب افتاد خوبت میکنم
یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان
با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر
پیش این مظلوم ای مظلومۀ عالم بمان
آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته
جای کم کم رفتن از پیش علی کَم کَم بمان
روی تو گرچه وَرَم کرده ولی با آن خوشم
با همین روی به هم پیچیده و دَرهَم بمان
رفته رفته کار من دارد به خواهش می کشد
التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_آئینی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
ميخواستم كه با تو بمانم ولي نشد
در غربت تو اشك فشانم ولي نشد
ميخواستم شرار دل داغديده را
ساكن كنم به اشك روانم ولي نشد
ميخواستم كه زينب خود را بغل كنم
بر روي زانويم بنشانم، ولي نشد
گفتم كه در زبانۀ آتش، خليلوار
نام تو گُل كند به زبانم ولي نشد
گفتم به كوچه بند ز دست تو وا كنم
از دست دشمنت برهانم ولي نشد
گفتم براي دلخوشي تو نماز را
يكبار ايستاده بخوانم ولي نشد
#حسین_خدایار
#شعر_آئینی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عُذر مرا ببخش دَوایی نداشتم
تا مَرهَمِ کبودیِ چشمِ تَرَت کنی
امشب خودم برای تو نان می پَزَم ولی
با شرط اینکه نذرِ تبِ پیکرت کنی
مجبور نیستی که برای دلِ علی
یک گوشه ای نشینی و چادر سَرَت کنی
زحمت نکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است فکر برای پَرَت کنی
ای کاش از بقیه یِ پیراهنِ حسین
مَعجر ببافی و به سَرِ دخترت کنی
من ، زینب و حسن، ... همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و بَرَت کنی
#علی_اکبر_لطیفیان