راهپیمایی اوایل انقلاب مهریز
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
راهپیمایی اوایل انقلاب مهریز
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
راهپیمایی اوایل انقلاب مهریز
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
23.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
📙خاطره(۳۱)
رزمنده آزاده محمدرضازارع عصمت آباد
🦋🦋🦋
به مدت یک سال آسایشگاه به آسایشگاه ماهیچ ارتباطی نداشتیم.
هرروز15 دقیقه فرصت داشتیم که کل آسایشگاه آمار گیری شودیعنی همه افراد بنشیند دو نفر بودند میآمدند می شمردند با کابل می شمرد یعنی میزد و میرفت. واحد، اربع، خمسه و سته همینطور با کابل میزد و می شمرد و میرفت این یک دفعه بود. یک بار دیگر هم از درب آسایشگاه که کوتاه بودو بایدبه حالت خمیده از آن عبور می کردیم یکی این طرف درب می ایستاد یکی آن طرف و باز با کابل می زدند داخل محوطه که می شدیم باید مسئول اردوگاه بشمارد دوباره با کابل میزد و می شمرد قبول هم نداشتند یک نفر یک سمت و نفر دیگر سمت دیگز چون خیلی می ترسیدند زیاد می شمردندسپس آزاد باش میدادند
🍁🍁🍁
برای سروسی بهداشتی یک ربع وقت می دادند برای ۱۰۰نفر بچهها خودشان تنظیم میکردند. یک عده که دستشویشان سخت تر و مجروح بودند زودتر میرفتند آنهایی که دستشویی سبک تر داشتند یا وقت نمیشد نمیرفتند. (اوج آن بیست دقیقه بود) بیست تا دستشویی بود بعضی وقت ها آب می گرفت دستشویی ها تا زانو پر میشد.پشت آن حوضچه های بود که باید خالی میشد ولی اینکاررا انجام نمیدادند.
در آسایشگاه مدفوع ممنوع بود اسهال هم روالی داشت هرکس اسهال خونی می گرفت اکثراً شهید میشدند.
سه عدد سطل داشتیم که تقریبا صد تا 80 لیتر آب می گرفت که برای ادرار بود یک دیوار کوچکی بود که سقف نداشت زمستانها که بچهها ادرار میکردند داخل آن بخارش به داخل آسایشگاه میآمد این سطل وقتی پر میشد بچهها به نوبت صبح آن را خالی میکردند.
🍂🍂🍂
یک سطل های کوچک داشتیم اندازه سطل های ماستی بود برای بچههای که اسهال میشدند یک پارچه زده بودیم جلو این سطل ها و اسرا به خاطر این موضوع خیلی کتک خوردند. می گفتندنبایدپارچه جلوسطل باشد
تنها خوارک گرممان چای بود که اگر این نمیآمد بچهها شب روانی میشدند برنج را همیشه ظهر پنج، شش تا هفت قاشق سهمیه هر نفر میشد. ملاغه های بزرگ دسته دار بود گروهای ده نفره که داخل آسایشگاه بودند میانش را نصف میکردند چیزی نبود که دقیق اندازه گیری کنند با دست وجب میگذاشتند پنج نفر می خوردند و بعد پنج نفر بعدی میآمدند می خوردند و میرفتند. من آنجا دقیقاً معنای گرسنگی را فهمیدم .
گاهی یک مرغ هم میدادند برای آسایشگاه ۱۰۰تا ۱۵۰ نفر چهار یا پنج عدد مرغ میدادند. اینقدر این مرغ را با دست تکه پاره میکردند به هرنفر یک تکه کوچکی می رسید دوتا نون سمو به هرکسی میدادند اینقدر فشار بود که دیگر نصف نان کرده بودند و به اسرا میدادند. ده گروه بودیم و ده ظرف این ظرف ها را باید هنگام ظهر بایستند آمارگرفته شود به همان روش قبلی با کتک زدند حرکت کنند بروند آشپز خانه غذا بگیرند آنجا هم مینشستند کتک می خوردند برمی گشتند کتک می خوردند
🔶🔶🔶
غذا آب پیاز که با پوست میریختند داخل غذا این خورشت بود بامیه هم میآوردند من بامیه در خانه به ندرت می خوردم ناشکری هم نمیکردم بعضی وقتها بامیه ها آفت داشتند البته نمیشود نخورد گرسنگی به بچهها فشار میآورد. نصف لیوان هم شب تا شب چای میآوردند یک نصف نان را ذخیره میکردند بعضیها در مراسم های مثل جشن های که برای خودمان می گذاشتیم خمیرها را بیرون میآوردند و در روی ظرفی خشک میکردند. باز می کوبیدند و حلوا درست میکردند به صورت دایره وار در میآوردند و استفاده میکردند. خوبی اش این بود که به هر اسیر ایرانی یک دینا رو نیم پول میدادند
قرعه کشی👉🌺
یادم است درجبهه شهید قریشی بود ، شهید احمد زارعزاده بود ، شهید برهان بود، شهید یدالله زارعزاده بود بچه ها بودند. دریک سنگر بزرگ بچه های مهریزی 15 نفر بودیم.
در آن دوران بعضی از بچه ها بقدری روح بلند و ارتباط خوبی باخدا پیدا می کردند که نسبت به شهادت خودشان اطلاع پیدا می کردند .
🌹🌹
یک روز شهیدمحصل دربین بچه ها گفت بچه ها من شهید می شوم من هم از روی شوخی
می گفتم که شهید نمی شوی می گفت که اگر می خواهید بیائید بین همه قرعه بیندازیم. گفتیم باشد اولین بار قرعه انداختیم اسم
🌹🌹
شهید محصل درآمد گفتیم شانسی بوده دوباره قرعه انداختیم دوبارهم اسم شهید محصل آمد گفتیم تا سه نشه بازی نشه برای بارسوم هم قرعه انداختیم باز اسم شهید درآمد سه دفعه قرعه انداختیم و هر سه دفعه قرعه اول به نام شهید محصل افتاد .
راوی رزمنده فخری
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/CUaso7ZB06T4DSpfrgsaig
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
🔳انا لله و انا الیه راجعون🔳
"صلابت و شکیبایی مادران شهدای معزز که فرزندان خویش را در راه رضای پروردگار و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار کردند در وصف نمی گنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل این بانوان والامقام نیست"
در گذشت"حاحیه بمان جان غلامی پور "
مادر گرامی #شهید_ابوالقاسم_زارع_بیدکی
را تسلیت عرض می نماییم و از منظر ادب و ارادت به ساحت ایمان و مقام صبرشان ادای احترام نموده و از پروردگار برای آن مرحومه علو درجات را مسئلت داریم
ان شالله به فضل الهی با فرزند شهیدشانمحشور گردند
🖊ستاد فرهنگی کریم اهل بیت ع مهریز
🖊کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f