14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #آنونس |دهلاویه
🔻 یادمان شهید چمران
👌#پیشنهاد_دانلود
#شهید_چمران
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
#شهیدمیرزامحمودزارع_بیدکی
درتاریخ 65/10/20
درمنطقه شلمچه
درسن 32 سالگی
به شهادت رسیدند
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
فرازی از#وصیت_نامه
❣هر چه شما
❣كرديد نماز اول
❣وقت بخوانيد و
❣يك لحظه خدا
❣را فراموش نكنيد.
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
دفترثبت حساب خمس وزکات وقضای روزه شهیدمیرزامحمودزارع بیدکی
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
دفترخاطره شهید میرزامحمود
جالب است بخوانید
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
شهیدمیرزامحمود زارع بیدکی
رزمنده حسن رعیت و حاج محمود زارع بیدکی
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
شهیدمیرزامحمودزارع بیدکی وتعدادی ازرزمندگان مهریزی
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
نمازشهدای کربلای 5
توسط امام جمعه وقت مرحوم حاج سیدمحمدباقرحسینی منش
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
خاطره(3)
راوی رزمنده جانباز
🦋مرحوم سیدمصطفی طباطبایی🦋
شهرداراسبق مهریز
نزدیک های غروب بود که یک دفعه صدای الله اکبر درمنطقه پیچید وعراقی ها پا به فرارگذاشتن درهمین حین یکی ازنیروهای خودمان وارد سنگرشد به نام آقای کشاورز که یک از بچه های شهرستان خاتم بود تونل را گرفت به رگبارهرچه صدامی زدیم می دیدیم فایده ندارد خدارحم کرد که ما خوابيده بودیم یک زمانی که ساکت شد دوباره شروع کردیم به دادبیدا کردند تا این بارمتوجه شد. 🌼🌼🌼
بالاخره ازتونل وسنگرآمدیم بیرون به قدری ما خاک وخونی شده بودیم که هیچ کس نمی توانست ما را تشخیص بدهد وشناسایی کند آمدم کنارخاک ریز ومی دیدم که چطور عراقی ها دارند فرارمی کنند وبچه های مادارند آنها رادرآب یکی یکی خلاصشان می کنند همان لحظه سردار فرهنگ دوست را دیدم که لباس های تنش پاره پاره شده بود درروی همین سنگراطلاعات رفته بود ومرتب عراقی هایی که درحال فرار بودند را با آرپی جی ازبین می برد بنده با توجه به اینکه تیربه کتف راستم خورده واز بازویم درآمده بود ودستم آویزان بود نمی توانستم هیچ کمکی بکنم
🦋🦋🦋
درحالی که کنارخاک ریزبا یکی ازرزمندگان که اسمش را به خاطرنمی آورم ایستاده بودیم دونفرازعراقی ها دست های خود ازپشت خاک ریز بالاآوردند وآمدند طرف ما این رزمنده ای که کنارم بودبه آن دواسیرگفت من را ببرندعقب دیدم هردوعراقی آمدن طرفم وشروع کردند به بوسیدن من یکی طرف راستم راگرفت ودیگری سمت چپ چند قدمی نرفته بودیم که دیدم این دوتا من را ول کردند ودراز کش کردند روی زمین من خیلی ترسیدم برای خودم گفتم لابد اسلحه ای روی زمین دیده اند که بردارند ومارا بکشند وفرارکنند ولی بعد متوجه شدم اشتباه می کنم آنها بخاطرسوت خمپاره خوابیده بودند ولی من دیگرزیادصدا نمی شنیدم وهمیطوری ایستاده بودم ازخیر این دوعراقی گذشتم وبه یکی ازرزمندگانی که آنجا بود سپردم وخودم برگشتم درهمان سنگراطلاعات عملیات که تونل داخل آن بود
🍁🍁🍁
ازشب قبل که ما غذا خورده بودیم تا آن زمان که حدود20 ساعتی می گذشت دیگرهیچ غذاایی نخورده بودم یک دفعه یک گونی کمپوت آوردند وبین نیروها تقسیم کردند که خیلی به ما چسبید درضمن من درسنگرجنازه شهیدان سیدرضاقریشی وجلیل میری را دیدم ومتوجه شدم زمانی که من درتونل داشتم به عقب می آمدم وپاهایم به یک مانع برخورد کرد وکمی مکث کردم وچند ساعتی هم که درکنارجنازه آنها درتونل بودم این دو شهید بزرگواربودند .
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ | میلاد #امام_رئوف
📝 سرود زیبای امام رضا به لهجۀ شیرازی
👤 حاج محمود کریمی
🌸 ولادت امام مهربانی، ولی نعمتمان امام رضا علیه السلام مبارک باد🌸
👌 #پیشنهاد_دانلود
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ
🔰من با تو پیر نشوم می میرم...
💠معجزه #امام_رضا
👌#پیشنهاد_دانلود
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
شهیدقاسم زارع میرک آباد
┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
افلاکیان؛ کانال خاطرات شهدا و رزمندگان شهرستان مهریز
لینک دعوت به کانال واتس آپ👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/KVAYwXoOgys8nHYqcnHLmS
لینکدعوت به کانال ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2975400005Ccd5653f47f
خاطره(4)
قسمت آخر
راوی رزمنده جانباز
🦋مرحوم سیدمصطفی طباطبایی🦋
شهرداراسبق مهریز
هواداشت کم کم تاریک می شد چند نفراز دوستان آشنا آمدند که من را به عقب ببرند قبول نکردم گفتم خودم می توانم تنها می روم برای این من قبول نکردم که واقعا نیرو درمنطقه کم بود واحتیاج زیادی به نیروی رزمنده بود درهرصورت دونفرامدادگرآمدند آن نفری که همراه ما درسنگرکمین تیربه شکم اوخورد را روی برانکارد گذاشتند ومن هم همراه آنها پیاده راه افتادم حدود دوکلیومتری که آمدیم عقب دیگراین دونفر به شدت خسته شده بودند وهیچ وسیله ای هم دراین مدت تردد به سمت عقب نداشت این دوامداگرمجروح را کنار من جا گذاشتند وگفتند ما می رویم وآمبولانس می آوریم
🦋🦋🦋
من ماندم با این مجروح که تقریبا از حال رفته بود وزبان تکلم نداشت مدت یک ساعتی درتاریکی بیابان کنار این مجروح نشستم تا اینکه آمبولانس آمد وما را به بیمارستان صحرایی انتقال داد جالب است بدانید چون آمبولانس نمی توانست چراغ ماشین را روشن کند مرتب به انحرافی می رفتیم برای خودم می گفتم اگه دست عراقی ها جان سالم بردر بردیم احتمالا اینجا بنا ازبین برویم ولی بحمدا... بخیرگذشت من دیگردرد شدیدی داشتم وغیرقابل تحمل پس از مداوای سطحی انتقالم دادند به یکی از بیمارستان های اهواز دو روزدربیمارستان من را نگهداشتن وسپس با آمبولانس آوردم در فرودگاه اهواز که دوباره انتقالم بدهند به یک از بیمارستانهای دیگراستانها
🍁🍁🍁
جالب از وقتی آمدیم فرودگاه گفتند هواپیما نیست وما 2روزدر فرودگاه معطل شدیم تا اینکه سوارهواپیما شدیم وآمدیم شیراز ودربیمارستان چمران من را بستری کردند روز اول آمدند وگفتند صبحانه نخورباید بروی اتاق عمل تاظهرصبر کردیم دیدیم خبری نشد گفتند برای فردا دوباره فردا به ما صبحانه ندادند تا ظهر آمدندگفتند باشد برای فردا روزسوم حوصله پرستارهم سررفته بود گفتند اشکال ندارد صبحانه بخورصبحانه مفصلی که خوردیم یک دفعه آمدند که امروز دکتر آمده است باید بروی برای اتاق عمل
🌺🌺🌺
گفتم من صبحانه خوردم گفتند چاره ای نیست ما را بردند اتاق عمل به دکترگفتم من صبحانه خوردم دکتر گفت اشکال ندارد کامل بیهوشت نمی کنیم من را نشاندن روی تخت وشروع به عمل جراحی کردند من خودم کامل داشتم می دیدم یک جا دریل ومتع را برداشت وآرنج دستم را شروع کرد به سوراخ کردن از یک طرف استخوان متع را گذاشت تا آنکه ازآن طرف بیرون آمد وهمه را من خودم داشتم می دیدم که یک آن ازحال رفتم درهرصورت من به مدت یک ماه دربیمارستان شیراز بستری بودم دوستان واقوام مرتب سرکشی می کردند جالب اینجا بود که دراتاقی که من بستری بودم یک تصادفی هم بستری کرده بودند مادراین بنده خدای ایی که تصادف کرده بود بعد ازاینکه متوجه شد من مجروح جنگ هستم وکسی هم اینجا ندارم خدا شاهد است که مثل یک مادراز من پذیرایی می کرد یعنی هرکاری که برای فرزندش انجام می داد برای من هم همانکار راانجام می داد ومن دراین مدت به هیچ عنوان کم بودی احساس نمی کردم تا اینکه مرخصم کردند وآمدم یزد