🌐 باز نشری از خبرگزاری تسنیم
💠 دلاور مرد آسمانی شهرستان دزفول،رزمنده مدافع حرم،برادر پاسدار #شهید_سعید_زارع از شهدای مظلوم حادثه تروریستی ۳۱ شهریور اهواز:
.....
....
...
👇
🔻به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، شهید سعید زارع از جمله شهدای حادثه تروریستی اهواز است که با دو بار رفتن به سوریه و عمل به آرمانها و اهداف بزرگ زندگی دنیایی خویش، توانست به تمامی تعلقات و زیباییهای آن پشت پا بزند و میثاقی ناگسستنی با ارباب خویش ببندد.
او با آویختن مدال پر افتخار #شهادت، خود را به قله سعادت ابدی رساند. آنچه میخوانید روایت یک #عاشق و #معشوق است روایت یک #زوج_جوان، روایت پدر و مادری که عاشق فرزندشان هستند.
بسم الله~
💠 دلاور مرد آسمانی شهید مدافع وطن #شهید_سعید_زارع :
🔻همسر شهید:
اسفند 90 عقد و با برگزاری مراسمی ساده سال 91 زندگی مشترکمان را زیر یک سقف آغاز کردیم.
به درستی سعید پاسدار اسلام و ولایت بود در پاسداری کم نمیگذاشت در همان جلسه اول خواستگاری گفت که من سپاهی هستم و این شغل مأموریتها و خطرات خودش را دارد.
🔸نزدیک به 7سال با سعید زیر یک سقف زندگی کردیم اخلاق و رفتار #حسنه او برایم بزرگترین #تکیه_گاه زندگیام بود.
در این مدت 7سال زندگی او در سختترین شرایط زندگی #روحیهاش را نمیباخت و همیشه #توکل خود را بر اراده #پروردگار میدانست و توکل را به #معنای_حقیقی در #زندگیمان جاری کرده بود.
🍃❤️| @Aflakiyan0
💠 دلاور مرد آسمانی مدافع وطن #شهید_سعید_زارع :
🔻همسر شهید:
🔸برایم ثایت شده بود سعید واقعا مرد #زندگی است چرا که واژه مرد بیشک برازنده #شخصیت و #منش سعید بود.
هیچ وقت حرفی نزد که دل مرا برنجاند بس که خوش #قلب و #مهربان بود اگر یک حرف زده بود که دل مرا رنجانده بود الان انقدر اذیت نبودم...
🔹همسر شهید در ادامه میگوید:
وقتی زمان ازدواجمان به او بله گفتم در واقع به تمام اهد#اف و آرم#انهایش بله گفتم.
اهداف ما در زندگی مشترک از هم جدا نبود و طبق عادت اهدافمان را با هم دنبال میکردیم بنابراین راضی به رفتنش شدم.
✅زمانی که میخواست برود به من گفت «زهرا #شهادت آرزوی #قلبیام است اما من برای #جهاد میروم...»
🍃❤️| @Aflakiyan0
🔻هنگام رفتن به سوریه عکس آقا را با این شعر استوری و زمزمه میکرد:
ما مریدیم و شما پیر و مرادی
تو فقط به ما بده حکم جهادی
دشمن آل علی رجز میخونه
انگاری سر به تنش کرده زیادی
✍او میگفت تا #وهابیت را نابود نکنیم آرام نمیگیرم.
🍃❤️| @Aflakiyan0
🔻با اینکه همیشه سعید میگفت:
هدفام #جهاد است ولی خب هر رزمندهای آرزوی #شهادت را دارد.
#سعید با آه و افسوس میگفت:
«من لیاقت نداشتم با همکارانم و دوستان شهید بشم».
وقتی خبر شهید عارف کاید خورده را به او دادند بر سر خودش زد گفت:
خوشا بسعادت عارف من سعادت نداشتم. #شهید_عارف_کاید_خورده از همرزمهای سعید بود
#شهید_سعید_زارع
🍃❤️| @Aflakiyan0
💠 دلاور مرد آسمانی #شهید_سعید_زارع :
🔻همسر شهید :
🔹قبل از ماه محرم مدام مضطرب بودم این استرسی که من داشتم در آن زمان که #سعید به سوریه رفته بود نداشتم.
دو ماه پیش بود سعید گفت: برای اربعین این کار را باید انجام بدهم(سفر مشهد) دوباره گفت:
"نه راستی من که برای اربعین دیگر نیستم."
به او گفتم: خدا نکند گفت خدا را چه دیدی...
🔸 یک روز قبل از رژه استرس عجیبی داشتم منزل ما با محل برگزاری رژه فقط چند خیابان فاصله داشت زمانی که تیراندازی شد در آن لحظه ترس عجیبی به دلم سایه انداخته بود و مدام اضطراب در دلم افتاده بود، با خود گفتم:
حتما از برنامههای رژه است. نمیدانم چه حکمتی بود با اینکه مواد اولیه را برای تهیه غدا از یخچال بیرون آورده بودم یک خواب یهوی به سراغم آمد و تکیه بر دیوار، خوابم برد تا ساعت 11 که با تماس همسر همکار سعید از خواب پریدم، با مکالمه کوتاهی صحبت کردن خداحافظی کردیم.
یک لحظه که گوشی را چک کردم چندین تماس بیپاسخ و نیز پیامهای زیادی در واتس آپ ارسال شده بود که تیراندازی شده و...
🍃❤️| @Aflakiyan0
💠 دلاور مرد آسمانی #شهید_سعید_زارع :
🔻همسر شهید:
🔸بلافاصله با سعید تماس گرفتم، رد تماس میداد با خودم گفتم: خداراشکر سعید سالم است. با توجه به این اتفاقی که رخ داده حتما سرشان شلوغ است به همین دلیل رد تماس میدهد.«بعد متوجه شدم گوشی سعید دست همکارش بوده و او رد تماس داده است...»
چند لحظه بعد یک پیام برایم آمد که یکی از شهدا از #میانرود است ولی خبر در حال #تکمیل شدن است.....
🔹به یکباره بند دلم پاره شد و آن لحظه خیلی ترسیدم دوباره با خواهر سعید تماس گرفتم، او گفت: شوهرم با سعید حرف زده او گفته: «سعید سالم است» باور نکردم خودم با شوهرش تماس گرفتم، او گفت: نگران نباشید سعید سالم، گفتم: نگید سالم است چه اتفاقی برای سعید افتاده است؟ او گفت: پای سعید تیر خورده چیز خاصی نیست.
پدر و مادرم از #شهادت سعید اطلاع داشتند تماس گرفتند گفتند: با توجه به اینکه در اهواز تیراندازی شده و شما هم ترسیدید ما در راه اهواز هستیم. بعد از اینکه تلفن را قطع کردم چند نفر از فامیل به خانه ما آمدند گفتند: چون تیراندازی شده با خودمان گفتهایم زهرا تنهاست و ترسیده است.
🔻 همسر شهید ادامه دهد: زمانی که پدر و مادرم رسیدن همراه هم به بیمارستان رفتیم که در مسیر رفتن داییام تماس گرفت به من گفت: اگر #سعید #شهید شده باشد شما باید #صبر #زینبی داشته باشی.
بعد از چند دقیقه دوباره تماس گرفتن، گفتن: آمادهگیاش را داشته باش دیگر شصتم خبردار شد که چه شده گفتم: «مگر سعید شهید شده» که خالهام زد زیر گریه. آنجا بود که متوجه شده سعید من #شهید شده است...
در آن لحظه فقط میگفتم یا زینب یا زینب صبر...
🍃❤️| @Aflakiyan0