چه در سر دارد آتش جز تماشای پریشانی؟
که پر کردهست کام خانه را از طعم ویرانی
چه ساده راه ناموس خدا را بستهاند اینها
بدا بر حال این اسلام و آه از این مسلمانی
تمام شهر، دنیای تو را سوزاند اما تو
نمیخواهی به آهی کل دنیا را بسوزانی
تمام دردهایت را به جانم میخرم اما
نگو همصحبت تنهایی حیدر نمیمانی
□
نشستم شعر گفتم تا کمی خالی شوم از غم
مگر قسمت شود بر این کویر خشک بارانی
نمکپرودهام از کودکی تا آخر عمرم
مرا کافیست از خوان کرامت لقمهی نانی
#علی_نورالدینی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha