eitaa logo
آفتابگردان‌ها
521 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
《والله روز قیامت از همه درباره‌ی این موضوع سؤال می‌شود.》 (سید حسن نصرالله، سخنرانی ظهر عاشورای محرم ۱۴۴۰) مخواه راه برای تو انتخاب کنند که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند عجیب نیست همیشه در اوج فاجعه‌ها رسانه‌ها همه تجویز قرص خواب کنند سکوت ضرب در آتش شد و به خون تقسیم چطور می‌شود این داغ را حساب کنند؟ از این قیام و از این غم سوال خواهد شد بترس روز قیامت تو را جواب کنند چقدر روضه‌ی مکشوف پیش چشم همه‌ست! چقدر چهره به خون گلو خضاب کنند قسم به خون که جهان کم می‌آورد جوهر مصیبت تو و من را اگر کتاب کنند رسیده‌اند سپاه یزیدیان زمان که با جنایت و کودک‌کشی ثواب کنند دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه... از این به بعد همه کربلا خطاب کنند؟ به مادران یمن در عزای کودکشان بگو که گریه برای دل رباب کنند در این زمانه‌ی تحریم، هرچه سقا بود به خط زدند که فکری برای آب کنند بگو به لشکر آزاده‌ها که واجب شد برای پاسخ هل من معین شتاب کنند بنای قلعه‌ی دشمن به هم بریزد باز شبیه فاتح خیبر که فتح باب کنند رجز رجز همگی با سلاح یا حیدر به قهر بر سرشان خانه را خراب کنند به تیغ غیرت و با سوز آه مظلومان چه ساده می‌شود این قوم را عذاب کنند! از این جماعت خون‌خوار اثر نخواهد ماند دعای سوختگان را که مستجاب کنند @Aftabgradan_ha
به تنهایی این کیست تنهای تنها مانده‌ست بین سواران محکم‌تر از کوهساران، جاری‌تر از جویباران؟ با اینکه تنهای تنهاست، با اینکه در موج غم‌هاست روشن‌تر از آفتاب است، سرسبزتر از بهاران آه از غم واژه‌هایش، از غربت آشنایش مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران: 《ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهایی‌ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکّه‌تازان میدان، ای شیرمردان خالص* رفتید و ماتم گرفتند در خیمه‌ها بیقراران》 فریاد تنهایی او پیچید و بر خاک جنبید لب‌های لبیک‌گویان، تن‌های چابک‌سواران گرد و غباری به پا خاست، آن مرد را دوره کردند شمشیرزن‌ها از این سو، از آن طرف نیزه‌داران در خیمه‌ها چشم‌هایی مانده به راه سواری نومید یا رب مبادا امید امیدواران *《یا ابطال الصفا و یا فرسان الهیجا》 @Aftabgardan_ha
مناجاتی با استفاده از برخی مضامین . «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»* مرا از خویش جان دادی مرا در بهترین دل‌ها - دل مادر - مکان دادی برای گفتن حرفم، برای لقمه‌ی نانم برای بازدم‌هایم، زبان، دندان، دهان دادی خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی مرا با دست‌هایش بین گهواره تکان دادی تو با آرامش دریا، تو با کوه و گُل و صحرا خودت را به تمام بنده‌های خود نشان دادی زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی برای بال پرواز پرنده آسمان دادی به قدر قطره‌ای از لطف‌های تو نخواهد شد اگر یک عمر بشمارم، از این دادی از آن دادی اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم تو بودی که درون سینه‌ام آتشفشان دادی گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی (*) : آیه‌ی ۲۹ @Aftabgardan_ha
مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی تمدید شد. همراه با تخفیف ویژه برای آفتابگردان‌ها @Aftabgardan_ha
تمدید مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی به اطلاع اعضای محترم دوره‌های مختلف آفتابگردان‌ها می‌رساند زمان ثبت نام کارگاه «نقدنویسی» استاد زهیر توکلی از مجموعه‌ کارگاه‌های دوره‌های آموزشی «درباره شعر»، به دلیل وقفه ایجادشده در زمان برگزاری این کارگاه، تا روز چهارشنبه یازدهم مهر ماه ۱۳۹۷ تمدید شده است. علاقه‌مندان می‌توانند در صورت تمایل به شرکت در این کارگاه با دفتر شعر مؤسسه شهرستان ادب به شماره ۰۲۱۷۷۵۳۱۸۶۶ داخلی ۱ تماس بگیرند، یا به سامانه ۱۰۰۰۳۷۰۴۱ پیامک بزنند و یا به دایرکت همین صفحه پیام بدهند تا از شرایط شرکت در این کارگاه مطلع شوند. هزینه کارگاه نقدنویسی با تخفیف سی درصدی ویژه آفتابگردان‌ها: ۵۰۰۰۰ تومان. @Aftabgardan_ha
اگر چه با تو پریدن خیال بالم بود غبارِ مانده‌ی روی تنم وبالم بود ولی تو پر زدی آن‌قدر که گذر کردی از آن چه دورترین نقطه‌ی خیالم بود ولی تو پر زدی آن‌گونه که به وقت وداع فقط به قدر خداحافظی مجالم بود نبین که هیچ نپرسیدمت سفر تا کی؟ دلِ پرِ چمدان پاسخ سوالم بود نبین که هیچ نگفتم، به چشم‌هات قسم هزار قطره《بمان》 لای دستمالم بود بیا که پر بزنم با تو، شسته شد با اشک همان غبار که بر بالم و وبالم بود @Aftabgardan_ha
دارد فرات جزر و مد از ماه روی تو پر می‌کند پیاله فقط از سبوی تو خط: @Aftabgardan_ha
از زبان خطاب به جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟ بر من ببخش، در خور شان تو نیستم خورشید جاودانه! من این سایه‌ی سیاه روشن شدم به نور تو وقتی گریستم جز اینکه روسیاه‌ترین بنده‌ی توام پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم من بنده‌ی تو بوده‌ام آری دلیل داشت عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم افتادم از نفس تو ولی باز لحظه‌ای سویم بیا که پیش قدومت بایستم ای ابر سرفراز که نزدیک می‌شوی بر من ببار، من که کم از خاک نیستم @Aftabgardan_ha
به پیشگاه به پای سنگ مزارش بهانه‌ای کم داشت سه‌ساله دخترِ بابا نشانه‌ای کم داشت زنی به فجرِ چهارم رسیده بود آن‌شب دلِ شکسته‌ی او آشیانه‌ای کم داشت و مادری که نمازش ستاره‌باران بود به روی دامنِ سبزش جوانه‌ای کم داشت اگر شهامت شیرینِ این قبیله نبود جهان به وسعت این خاک، خانه‌ای کم داشت شهید سنگر مجنون! شهید سنگر عشق! غزل بدونِ شما عاشقانه‌ای کم داشت □ غروب بود و زمین در نگاه می‌لرزید غروب بود و نگاهی که شانه‌ای کم داشت @Aftabgardan_ha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《شب شکن》 همزمان با حمله موشکی به مقر سرکردگان جنایت تروریستی اهواز خواننده: آهنگساز و تنظیم کننده: شاعر: @Aftabgardan_ha
تقدیم به مادر نشسته با دل خون پای پنجره بیرون می‌آورد سری از لای پنجره چشم‌انتظار یک پسر شصت‌ساله است ردّ نگاه مانده به هر جای پنجره از بس مدام پنجره را بست و باز کرد دیگر به حرف آمده لولای پنجره دیگر به حرف آمده و جیغ می‌کشد دیگر شکسته بغضِ ترک‌های پنجره مادر بخواب ما خبرت می‌کنیم اگر آمد کسی به شوق تماشای پنجره مادر تکان نمی‌خورد و بغض می‌کند بغضی برای قصه‌ی فردای پنجره @Aftabgardan_ha
بیا که بی تو فقط سایه همنشین من است به مرگ دلخوشم اکنون که در کمین من است دلم خوش است به آواز عاشقانه‌ی خویش که آن چه می‌شکند بغض را، طنین من است منم که تحفه برایت نداشتم جز شعر و شاخه‌های گلی که در آستین من است وطن برای من ای عشق جز حریم تو نیست کدام خطّ افق مرز سرزمین من است؟ دلم خوش است که از راه می رسی اما غزل گواه نفس‌های واپسین من است @Aftab_gardan_ha
نگاه کردم و دیدم گلی که بود نبود همان که پنجره را با تو می‌گشود نبود به فکر رفتم و بالاتر از خیالاتم به عمق فاجعه که فرصت فرود نبود پریده بودی و از چشم خیس پنجره، رنگ پریده بود، رخ آسمان کبود نبود نشست قاصدکی تا مرا نظاره کند ولی اتاق جز آوار آه و دود نبود تو رفته بودی و چشمی به زخم خو نگرفت برای دیدن من هیچ کس حسود نبود دوباره آمدم از فکر رفتنت بیرون سراغ بوی تو رفتم ولی نبود، نبود میان بود و نبودت دلم دوباره شکست  گلی که گوشه‌ی مویت همیشه بود، نبود و رفت قاصدکی که نشست بر سنگم برای رفتن ازین سوگواره زود نبود @Aftabgardan_ha
جز تویی که همیشه در سفری همه در فکر آمدن بودند دلخوشی‌های ساده‌ی دنیا همه یک روز مال من بودند هر طرف را نگاه می‌کردم همه از رفتن تو می‌گفتند پنجره، پله‌ها، در و دیوار همه با کوچه هم‌سخن بودند رفتی و قطره قطره آب شدم کوه بودم ولی خراب شدم گفته بودی که نسل در نسلت همه فرهاد کوهکن بودند گر چه دنیا برای من می‌بافت دستکش‌های تازه‌ای اما دست‌هایت نبود و هر پاییز دست‌هایم چه بی وطن بودند دست بر صورتم کشیدم باز من در آیینه پیرتر شده‌ام این لب و چشم و بینی و ابرو روزگاری چقدر زن بودند @Aftabgardan_ha
نذر به روی نیزه‌های خون‌چکان تا دید سرها را مزیّن کرد با خون شهیدان بال و پرها را عصای معجزه ای کاش بود و لحظه‌ای زینب از آن سیلاب خون رد می‌شد و موج خطرها را ... اگر چه قلب‌ها در شعله‌گاه خیمه‌ها می‌سوخت ولی خاموش کرد آن روز با اشکش شررها را زمان خطبه خواندن سوره‌ی زلزال بر لب داشت که ویران کرد کاخ صاحبان سیم و زرها را تمام واژه‌هایش را خلیلانه به میدان برد همه دیدند آن‌جا جنگ بت‌ها و تبرها را چنان در اربعین از شام تا کرب و بلا امد که لبریز از محرم کرد بعد از آن صفرها را به میدان شهادت با نگاهی غرق زیبایی به رسم او فرستادند مادرها پسرها را فرستادند تا عصیان آتش را سپر باشند همان آتش که می‌سوزاند با هم خشک و ترها را بگو راوی! بگو از اوج رویای سبک‌بالان بگو، بیدار کن از خواب سنگین کور و کرها را ببین دنیا! به دور گنبد خورشیدِ شام امروز قمرها را قمرها را قمرها را قمر ها را سری روی زمین در سرزمین عشق جا مانده گرفته این خبر این روزها راس خبرها را اذان از گنبد و گلدسته‌اش وقتی که می‌آید چه زیبا می‌کند در شام ظلمانی سحرها را نماز او نشسته پایداری کرد آن شب که به روی نیزه‌های خون‌چکان می‌دید سرها را @Aftabgardan_ha
سفر از سکوت پر بود، که صدای باد پیچید همه‌جا به رقص آمد، گل و بوته، سرو با بید درِ گوشِ دشت و جنگل، خنکای باد می‌خواند چه شنیده بود شالی؟ که به دست باد رقصید چه شنید رود از ماه؟ چه شنید پیش ماهی؟ چه گذشت بین آنها؟ که به غیرِ کوزه نشنید شب و رقص نورِ شب‌تاب، کف و سوت جیرجیرک خبری که قاصدک داشت، غزلی که چشمه جوشید کلمات غنچه کردند، سرِ شاخه‌ی درختان و ستاره -حرف روشن- به سکوت دشت بارید گل و برگ و ناودان‌ هم همه شعر می‌چکیدند و رسید ابری از راه، به کویرْ شعر پاشید به سکوت خو گرفتم، کلمات میوه دادند سرِ هر درخت، گنجشک، غزلی جدید می‌چید به سکوت خو گرفتم، وسط کلام دریا وسط کلام باران، وسط کلام خورشید ... @Aftabgardan_ha
تقدیم به باز هم از درد می‌پیچد به خود مانند تاک از نگاهش خوشه‌ی انگور می‌ریزد به خاک می‌درخشد گردی خورشید بر پیشانی‌اش مهر می‌گیرد پیاپی بوسه‌هایی تابناک بین محراب عبادت بارها از حال رفت بارها فریاد زد روح‌القدس روحی فداک آب می‌خواهد بنوشد، ناگهان تب می‌کند چون که می‌افتد به یاد ماجرایی سوزناک دانه دانه می‌شود زنجیرهایش را شمرد یادگاری از اسارت مانده دستی چاک چاک چهره‌اش از زهر، زرد و سینه‌اش از درد، داغ در شهادت با عمویش داشت وجه اشتراک @Aftab_gardan_ha
یا گيسوانِ رهای تسبیحم در مناجات‌ها رهایم کرد اشک‌های نشسته در چشمم بی‌صدا آمد و صدایم کرد جاده بن‌بست، راه‌ها بسته بال و پر بسته، از جهان خسته به تهِ خط رسیده بودم که با ابوحمزه آشنایم کرد من که عمری شکسته‌پر بودم من که آواره پشتِ در بودم غربتِ او، غمِ اسارتِ او بیش از پیش مبتلایم کرد چه کسی گفته است بیمارست؟ چه کسی گفته مردِ میدان نیست؟ ماند تا راویِ بلا باشد ماند و مشتاق کربلایم کرد بزمِ شیطان کجا صحیفه کجا؟ او کجا مجلسِ خلیفه کجا؟ گرمِ این روضه بودم و ناگاه دفترِ شعرِ من صدایم کرد من کجا، روضه‌ی محرّمِ او؟ من کجا، درکِ داغ و ماتمِ او؟ من کجا و نوشتن از غم او؟ مطمئنّا خودش دعایم کرد @Aftab_gardan_ha
صلی الله علیک یا چشم‌هایت دو رود شورانگیز، سینه‌ی غرق آتشت دریاست لب خشکت -حدود سی سال است- وارث داغ‌های کرب و بلاست کوهی از خاطراتِ شعله‌وری، آب هم می‌زند تو را آتش اشک‌های مدامِ هر روزت، جلوه‌ی کل یوم عاشوراست تو علی هستی و شبیه علی، مرد میدان فتنه‌ها هستی در هیاهوی کارزار نفاق، دست‌های تو ذوالفقار دعاست هر قیامت شکوه افلاک است، هر قعودت شرافت خاک است آسمان‌زاده‌ای و سجده‌ی تو سببِ اتّصالِ ارض و سماست کربلا اوج لطف معبود است، پیش چشمان عارفانه‌ی تو و تو هم مثل عمه‌ات زینب(س)، هرچه آن روز دیده‌ای زیباست @Aftab_gardan_ha
آسمان‌ها و زمین مومنِ برهان تو اند ابر و باد و مه و خورشید مسلمان تو اند در سرم گرم طوافت شده‌ام بیت به بیت واژه‌ها مُحرم منظومه‌ی چشمان تو اند سبز دامان بهاری و زمستان‌زده‌ایم و زمستان‌زده‌ها دست به دامان تو اند گاه مانند شهابیم که سرگردان است شاعران در دل شب بی سر و سامان تو اند ما سراپا به تماشای تو چشمیم ای عشق چشم‌هایی که همه گوش به فرمان تو اند @Aftab_gardan_ha
شبِ نبودن تو قد کشیده است کنارم شبی که سایه دوانده‌ست روی صبر و قرارم شبی که آمده از روزهای خاطره‌خیزت شبی که آمده از انتظار روزِ شمارم شبی که آمده با آیه‌های وحشت و حیرت شبی که آمده تا پلک روی هم نگذارم شبی که آمده با ابرهای دلهره‌زایش که من دوباره بترسم، که من دوباره ببارم شبِ نبودن تو مردنی‌ست سخت و نفس‌گیر شبِ نبودن تو شیونی‌ست روی مزارم تو نیستی که ببینی شب نبودن خود را تو نیستی که بگویی چگونه تاب بیارم خزان خزانِ بزرگی‌ست بی‌مروّت و بی‌رحم تو نیستی، خبری نیست از امید بهارم شبِ نبودن تو، آه این همیشه‌ی غمگین شبِ نبودن تو، آن شبی که دوست ندارم @Aftab_gardan_ha