#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به حضرت علیاکبر علیهالسلام
دلشوره ز خاطرات خیبر دارند
عمریست به دل کینهی حیدر دارند
دیدند که همنام علی هستی تو
رفتند که نیزه بیشتر بردارند
#پروانه_علیپور_اصل
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
هم هیچ گلی، پس از تو سیراب نشد
هم هیچ شبی، پس از تو مهتاب نشد
آن روز که تشنه روی خاک افتادی
بیشرمی خاک بود اگر آب نشد
#محمد_رهام
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
رسید روز غمِ سررسید ساعت سه
زمان رسید به سر، سر رسید ساعت سه
زمان به وسعت تاریخ در تکاپو بود
و داشت تا به ابد میدوید ساعت سه
زمان شبیه زنی ایستاده بیحرکت
در آن قیامت عظمی چه دید ساعت سه
دو آفتاب ببیند که آسمان آن روز
شبیه صبح گریبان درید ساعت سه
زمان چه دیر گذشت و چه پیر شد زینب
که سالها به درازا کشید ساعت سه
کنار پیکر او ایستاده بود زمان
نشسته بود زمین ناامید ساعت سه
#محمدمهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در امتداد واقعه در عصر اشک و آه
برگشتهای بدون سوارت به خیمهگاه
دلواپس کسیست نگاهت قدم قدم
گاهی اگر به پشت سرت میکنی نگاه
یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ...
چشمت به خون نشسته چرا اسب سر به راه؟
ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟
بی تو کجای معرکه او... آه ذوالجناح!
با بادهای سرخ سماعیست خونچکان
هر سنگ روضهخوان شده بر خاک روسیاه
تنها رها به دشت... خدایا چه بیسپر!
سرها به نیزه رفته... دریغا چه بیگناه!
فریادِ یا بُنَیَّ جهان را گرفته است
بوی مدینه میوزد از سمت قتلگاه
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
این زمزمه در عرش برین افتاده
هفتاد و دو قطعه از نگین افتاده
هر گوشهی دشت کربلا میبینیم
یک تکه از آسمان زمین افتاده
#نرگسسادات_موسوی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
میداد از آسمان خبر، یک خورشید
از روز دهم، قصهی سر، یک خورشید
منظومهی عاشقانهای ساختهاند
هفتاد ستاره، یک قمر، یک خورشید
#ماهرخ_درستی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
سه سال عمر کمی بود، تا خرابهنشینی
برای اینکه سری را میان تشت ببینی
تو گریه کردی و دنیا شنید سوز غمت را
عزیزِ حضرت بابا! چه خطبههای مبینی!
خدا کند که نگاهت به روی نیزه نیفتد
خدا کند که عمو را چنین غریب نبینی
چقدر خاک بیابان که بوسه ریخت به پایت
چقدر تاولِ گل کرده بود تا که بچینی
بیا دوباره به آغوش آسمانی بابا
نبود شأن حضورت خرابههای زمینی
چقدر آه تو سوزاند خیمههای ستم را
سفیر کوچک بابا، پیامآور دینی
نهال یاس حسینی، میان اینهمه آتش
اگرچه سوخته معجر، هنوز سبزترینی
سه ساله بودی و داغی چشیدهای که بماند
سه سال عمر کمی بود، تا خرابهنشینی...
#فائزه_امجدیان
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
بر سینهی اسلام اهریمن که دیده؟
قرآن به زیر چکمهی دشمن که دیده؟
آخر که دیده ماه را افتاده بر خاک؟
خورشید را وقت زمین خوردن که دیده؟
تا دید پرپر میزند یک غنچه، پژمرد
یک باغبان را وقت پژمردن که دیده؟
وجه شباهت چیست بین تیر با شیر؟
سرباز بیشمشیر بیجوشن که دیده؟
بر قامت روح عبادت وقت پرواز
جای کفن یک کهنهپیراهن که دیده؟
بوی گلاب از نعل اسبان میرسد... آه
با خاک یکسان گشتن گلشن که دیده؟
بر دست دختربچههای پاک و معصوم
جای النگو حلقهی آهن که دیده؟
آغوش عمه مأمن شبگریهها بود
پشت و پناهی بهتر از این زن که دیده؟
من دیدهام غوغای دشت کربلا را
آن داغ هایی را که دیدم من که دیده؟
#بشری_صاحبی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
خدا را شکر یک سال دگر بودی عزادارش
محرم تازگی دارد در این هر سال تکرارش
محرم آمد اما امتحانی تازه در پیش است
مبادا تب کند زائر، مبادا رنگ رخسارش...
بگو که ترس مستولی نباشد بر دل شیعه
میسر میشود با صبر و ایمان وقت دیدارش
پریشان بودی اما خم به ابرویت نمیآری
که از گودال تا شامات را هستی گرفتارش
نترسیدی چراغ روضهها خاموش باشد، نه!
سپردی چارهی این کار را دست علمدارش
چه حسی دارد این آوارگیها، بیقراریها؟
شبیه ذرهای هم نیست از آن رنج بسیارش
بسوز از داغ تنهایی که «از تنها بلا خیزد»
شب تنهاییات را کیست غیر از او خريدارش؟
مبادا ذرهای از شور روضه کم شود، حاشا
که از خون شهیدان است اینسان راه هموارش
اگر که آبرویی هست زیر سایهی مولاست
خوشا در کوچه و بازار هیئتهای سیارش
#امیر_سلیمانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
برای حضرت علیاکبر علیهالسلام
یک سو شمشیر، سوی دیگر سپرت
در دشت پراکنده شده بال و پرت
انگار به اندازهی این دشت وسیع
آغوش گشودهای برای پدرت
#مهدی_احمدلو
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
سجادهام را گشودم، شاید که دلتنگیام را
با یاد آن سجدههای طولانیات بگذرانم
یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم
حالا که اینگونه مستم باید صحیفه بخوانم
نیمهشب است و منم که در کوچههای مدینه
در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم
ای کاش میسوخت کوفه در شعلهی خطبههایت
در شعلهی خطبههایت میسوزد اینک جهانم
آن روز با تب چه کردی در آتش خیمهها؟ ... آه
در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم
وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه
آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر میتوانم؟
#شادی_جودکی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به تنِ خستهام سفید شده
پیرهن مشکیِ عزای حسین
مثل چشمان مادرم بر در
که به قولِ خودش فدای حسین
خاطراتِ گذشته باعث شد
بغض را از گلوم وا بکنم
قسمت این شد که در لباس سفید
نذر امسال را ادا بکنم
سالهای گذشته عاشورا
سرِ هر کوچهای قیامت بود
دستِ من سالِ پیش جای سِرُم
سینیِ استکانِ هیئت بود
هیئت امسال توی درمانگاه
بینِ دهها مریضِ بدحال است
هر کسی روی تختِ بیماریست
همدمش خاطراتِ هر سال است
پیرمردی میان خسخسهاش
خلوتی کرده بود با اشکش
روضه میخواند بیصدا در دل
از علمدار و حسرتِ مشکش
تا که نزدیکتر شدم دیدم
جملهای بینِ گریههایش بود:
با چه تسکین دهم دلی را که
چاییِ روضهات دوایش بود؟
گفت: با این که یادت افتادم
باز در لحظهی گرفتاری
بیش از آنی که دوستت دارم
شک ندارم تو دوستم داری
ناگهان دست روی سینه گذاشت
السلام علیکَ یا ... اما
اجلش مهلتش نداد و نگفت
آخرین یاحسینِ عمرش را
او که عمری نفس کشید: حسین
نفسش هم که میبُرید: حسین
درِگوشش یواش گفتم مَرد!
تو نگفتی ولی شنید حسین
#فاطمه_مهدیزاده
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالی الله مویش را که «والیل اذا یغشا»
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا؟
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
«منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر»
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
صلی الله علیک یا #سید_الساجدین
چشمهایت دو رود شورانگیز،
سینهی غرق آتشت دریاست
لب خشکت -حدود سی سال است-
وارث داغهای کرب و بلاست
کوهی از خاطراتِ شعلهوری،
آب هم میزند تو را آتش
اشکهای مدامِ هر روزت،
جلوهی کل یوم عاشوراست
تو علی هستی و شبیه علی،
مرد میدان فتنهها هستی
در هیاهوی کارزار نفاق،
دستهای تو ذوالفقار دعاست
هر قیامت شکوه افلاک است،
هر قعودت شرافت خاک است
آسمانزادهای و سجدهی تو
سببِ اتّصالِ ارض و سماست
کربلا اوج لطف معبود است،
پیش چشمان عارفانهی تو
و تو هم مثل عمهات زینب(س)،
هرچه آن روز دیدهای زیباست
#محمدحسین_مهدویان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
آیینهی جمال و جلال خدا، حسن
مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن
سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن
پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن
در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن
مهرش کنار چشمهی چشمش روان شده
کوه کرم، اَريكهی آتشفشان شده
«حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ»۱ شده
خِجلتزده سپهر، کران تا کران شده
بر سفرهاش نشسته امیر و گدا، حسن
خاک درش به فرق شهان تاج افتخار
گوید تبارکالله از این خلق، کردگار
چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار
«آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»۲
سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن
افتاده دل به دام سیهزلفِ در شکن
کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن
ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن
کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن
وِرد لب غریب به هر کوی «یا حسن!»
نقاش جان! به صفحهی خاکش حرم بکش
دستی برآر و خط عدم روی غم بکش
پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش
خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش
هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن
مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل
نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل»
شمشیرِ شيرِ معركهی شیر با جمل
خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل
تا پا نَهَد به معرکهی اشقیا، حسن
او را جمال طلعت شمسش زبانزد است
مهرو، کشیدهابرو و گیسو مُجَعّد است
در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است
کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّد است؟
یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن!
ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی!
کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی!
گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی
جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی
آیینهای به آیتِ شمسالضّحي، حسن!
محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو!
سوره به سوره آیهی اُمُّ الكِتاب، تو!
ای رمز و راز ادعیهی مستجاب، تو!
کس را نکردهای پسِ این در، جواب، تو!
دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن!
عشق تو بود و چشم و شراب طهوریات
ما را گرفت جذبهی آفاق نوریات
با این دلم چهها که نکردهست دوریات
ای کوه صبر! جان به فدای صبوریات
کز صبر توست قائمه، دين خدا، حسن!
آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود
صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود
کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود
دین بی تو زخم خوردهی صد انحراف بود
صلح تو بود آینهی كربلا، حسن!
۱و۲ مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر)
#امیرحسین_کمالزارع
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر
حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب
تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟
به هیچجا نرسیدهست آنکه در همهی عمر
بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر
بپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست
که با معاویه در پای چند سکه نهد سر
ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی
به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟
صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است
که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر
نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که
شکست پیش نگاه تو گوشوارهی مادر
امام بیحرم! این دل همیشه بوده حریمت
دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر
#سعید_تاجمحمدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
بالاتر از هفتآسمان، لطف و کرم داری
هرچند در قلبت هزاران کوچه غم داری
چشم نجیب مادرم هر صبح میگرید
عطر عجیبی در نسیم صبحدم داری
نذر تو کرده دانههای گندمش را باز
در دستهایش زائرانی محترم داری
جمعی کبوتر سوی او از دور میآیند
حتما ضریحی بین دست مادرم داری
هر جا که میبخشند چیزی را، نشان توست
یعنی که در سرتاسر دنیا حرم داری
#ماهرخ_درستی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به سوی لشکر دشمن ز چله تیر در آمد
امیرزادهای از لشکرِ امیر در آمد
چنان دوید به سوی سپاهیان جمل که
گمان کنند به قصد شکار، شیر در آمد
میان معرکه رفت و مورخان همه دیدند
که چشم فتنه به دست یلی دلیر در آمد
همان لطافت محضی که با گذشتنش از دشت
هزار چشمه بهار از دل کویر در آمد
همان که - خانهاش آباد - سفرهدار کرم بود
گرسنه هر که در آن خانه رفت، سیر در آمد
هر آن که دیده حسن را شدهست عاشق حُسنش
فقیر رفت در آغوش او، اسیر در آمد
تمام خون دلی که میان سینه نهان کرد
درون تشت سرانجام ناگزیر در آمد
نماند راحت از آن طعنهها و بعد شهادت
تمام زخم زبانها به شکل تیر در آمد
#محمدحسین_مهدویان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
از بی درختی من پریشانخاطرم یا برگ؟
ما نیز افتادیم از چشمت... نه تنها برگ
هرآنچه در خشکی و در دریاست دلتنگت...
خشک و تر عالم به پایت سوخت حتی برگ
«برگی نمیافتد مگر از حالش آگاهیم»*
پاییز ما جاماندهها تفسیر شد با برگ
من را ببر تا جادههای اربعین ای باد
جایی که خش خش میکند در زیر پاها برگ
در قتلگاه سرخ پاییزی عزا برپاست
زنجیرزنها صف به صف افتاده هرجا برگ
باید به جای کولهپشتی چتر بردارم
باران چهل روز است میبارد... و اما برگ...
* و ما تسقط من ورقه الا یعلمها (انعام - ۵۹)
#نجمه_پورملکی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
قدم بردار جابر! مدفن دلدار نزدیک است
نگاهت نم گرفته لحظهی دیدار نزدیک است
نه دیگر کربلا آن شورهزار خشک و بی گُل نیست
قدم بردار جابر! ساحت گلزار نزدیک است
تمام راه زیر سایهی گرم علم بودی
تماشا کن زیارتگاه پرچمدار نزدیک است
کسی میخواندت انگار، این صوت زمینی نیست
صدا از دور میآید ولی بسیار نزدیک است
غم خار مغیلان و غم خون خدا با اوست
ببین پشت سرت را زینب غمخوار نزدیک است
قدم بعدِ قدم، پشت قدمهای تو می آییم
پیاده اربعین زیباترین تکرار نزدیک است
#سمانه_خلف_زاده
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
این غلغله از کجا چنین میجوشد؟
از دور نگاه کن، زمین میجوشد
با خاک عراق، جز فرات و دجله
رودی دگر است، اربعین میجوشد
#محمدعلی_درریز
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
برهنهپایی ما انقلاب سادهی ماست
که زخم، همسفر پابهپای جادهی ماست
مسافرانِ سحرخیزِ جادهایم هنوز
به رغم حادثهها ایستادهایم هنوز
بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند
بگو که خیر ندارد که استخاره کند
بگو که خواب نمانَد، بگو شتاب کند
بگو که وقت ندارد که انتخاب کند
چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد
هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد
به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد
مجازِ روشنِ هر بیحقیقتی باشد
بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان
که خستهایم از این فقههای استحسان
چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت
صدا شوید دمی، زندههای در تابوت!
صدا شوید و بغرّید! تا به کی لالی؟!
چقدر صورتک خندههای پوشالی
سلاح گریه ندارید پس خراب شوید
کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید
«بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است»
میان راه تو با راه اربعین فرق است
پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانیست
ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانیست
میان قول و عملها بهانه میبینیم
و دستخطّ تو را کوفیانه میبینیم
دم از مصالحه در مجلس یزید زدی
برای وعدهی گندم، دم از امید زدی
بس است، توبه کنید آنچنان که حر باشید
برای پاک شدن متصل به کر باشید
به پا شوید که از دستتان زمان رفته
اگر که دیر بجنبید کاروان رفته
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
دوباره در سر ما شور عشق افتاده
حبیبهای غریبیم در دل جاده
بدون واهمه افتادهایم در این راه
هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
سلام بر جگر تکه تکه از تب غم
سلام بر دل در خانه نیز بی محرم
سلام بر تن و تابوت خونی از کینه
سلام بر همهی زخمهای بیمرهم
سلام بر غم آن چشمهای خونآلود
سلام بر تن تبدار غصه و ماتم
اگرچه لایق لطفش نبودهایم اما
نشستهایم سرِ سفرهی امیر کرم
کریم هرچه که دارد به غیر میبخشد
که نیست در نظرش حرف از زیادی و کم
سکوت میکنم و اشک روضه میخواند
برای غربت شاهی که شد بدون حرم
#محمدحسین_یادگاری
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
آذین کنید خانه و پرچم بیاورید
کم کم بساط روضه و ماتم بیاورید
گریاندن جماعت دلداده سخت نیست
کافیست تا که اسم محرم بیاورید
از شادی حقیر ملولم، برای من
از عرش کردگار کمی غم بیاورید
روزی که میبرید مرا سوی مدفنم
پیراهن سیاه مرا هم بیاورید
بر ما چشانده طعم غمش را برای ما
از آن جناب، سفره ماتم بیاورید
باید شبیه ابر برای تو گریه کرد
ای چشمها مباد دمی کم بیاورید
#محمدحسین_امیری
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو
فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو
هزار شکر نمردم به زیر بار گناه
هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو
غبار فرش حسینیه آبرویم داد
چکید اشک روانم ز دیده از غم تو
شنیدهام رمضان برتر است از هر ماه
قبول میکنم آن را ولی محرم تو ...
چه ماتمیست که عرش خدا سیهپوش است
چه غصهایست فراتر ز داغ اعظم تو
#محمد_نعمتدوست
@Aftabgardan_ha