Shab01Moharram1397[03].mp3
15.68M
زمزمه شب اول محرم سال ۱۴۴۰
با نوای:
حاج #میثم_مطیعی
شاعر:
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
آفتابگردانها
سیزدهمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود. #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_gardan_ha
سیزدهمین جلسه از سلسله نشستهای ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماهشعر، با اجرای #میلاد_عرفان_پور، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
مهمان ویژه سیزدهمین جلسه:
#محمد_حسین_نعمتی
همراه با شعرخوانی #رضا_یزدانی
از اعضای #دوره_اول_آفتابگردانها
و نقد و بررسی مجموعه شعر #حاشا
و شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۰
مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
میرسی درست روبروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچهی شهید فاطمینسب
خانهی من است
دردآور است؛ نیست؟
اینکه اینهمه شهید
بر سر تمام کوچههای شهر ایستادهاند
تا نشانی مسیر خانههای ما شوند
اینکه اینهمه شهید رفتهاند
تا بهانهی ترانههای ما شوند
دردآور است؛ نیست؟
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
مبارک است آسمانِ آبی،
مبارک است آفتاب و باران
خوشا جوانه، خوشا شکفتن،
خوشانخوشانیست در بهاران
بریز از منقل زمستان،
هر آنچه تهمانده است از اسفند
بریز تا گل کند دوباره،
بلوغِ پُرجوشِ شاخساران
سلام کردم به نرگسی مست،
جواب از بلبلی شنیدم
به جز محبّت، به جز ملاحت،
ندیدم از این بزرگواران
چقدر شادند غمفروشان،
پر از هیاهو همه خموشان
به بادهریزی و نوشنوشان
حواسجمعاند میگُساران
به سبزوار درخت رفتم؛
سلام کردم به جانبهکفها
کفنبهتن آمدند گلها،
کفنبهتن مثل سربداران
فقط نه این دید و بازدید است؛
فقط نه تبریکهای عید است
بهار یعنی به خود رسیدن،
به رغم گمگشتِ روزگاران
بهار یعنی همین گسستن
ز خویش و در خویش تازه گشتن
بهار این است؛ ای زمستان!
بهار این است؛ ای بهاران!
بهارها آمدند و رفتند
ولی تو میمانی ای همیشه!
من آمدم تا تو را ببینم؛
خودِ خودت را به من بباران!
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
📚 #کتاب_آفتابگردانها
نام کتاب: #حاشا
صاحب اثر: #رضا_یزدانی
عضو #دوره_دوم_آفتابگردانها
انتشارات شهرستان ادب
اطلاعات بیشتر پیرامون این کتاب را بخوانید در:
🔗http://yon.ir/o1Vmi
#ما_همه_آفتابگردانیم
@aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_نمایشگاه_کتاب_۱۳۹۸
فهرست کتابهای شاعران عضو دورههای مختلف #آفتابگردانها در سی و دومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
انتشارات #شهرستان_ادب:
مجموعه شعر
#این_بار_به_نام_عشق
شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها
مجموعه شعر
#به_تماشا_رسیدن
شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها
مجموعه شعر
#یک_چمدان_بهار
شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها
مجموعه شعر
#یک_دشت_دویدن
شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها
مجموعه شعر
#برگریز(۱۳۹۳)
#علی_سلیمانی
مجموعه شعر
#صبح_زود(۱۳۹۳)
#علی_لواسانی
مجموعه رباعی
#خوابنما(۱۳۹۴)
#امیر_مرادی
مجموعه شعر
#ناحماسه(۱۳۹۴)
#پیمان_طالبی
مجموعه شعر
#بی_تو_نبودن(۱۳۹۵)
#جواد_شیخ_الاسلامی
مجموعه شعر
#شاید_به_جا_آوردی(۱۳۹۵)
#وحیده_احمدی
مجموعه شعر
#رو_به_رو(۱۳۹۶)
#معین_اصغری
مجموعه شعر
#آیینه_کاری_سکوت
#نیلوفر_بختیاری(۱۳۹۶)
مجموعه شعر
#مرز_ما_عشق_است(۱۳۹۶)
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
مجموعه شعر
#گشایش(۱۳۹۶)
#محمد_شکری_فرد
مجموعه شعر
#حاشا(۱۳۹۷)
#رضا_یزدانی
مجموعه شعر
#مرا_صدا_کردی(۱۳۹۷)
#لیلا_حسین_نیا
مجموعه رباعی
#سزاوار(۱۳۹۸)
#امیر_مرادی
مجموعه رباعی
#نماندن(۱۳۹۸)
#سجاد_حقیقتشناس
مجموعه شعر
#هیاهو(۱۳۹۸)
#محمدمهدی_خانمحمدی
مجموعه شعر
#پرچم_صلح(۱۳۹۸)
#شهریار_شفیعی
انتشارات #سیب_سرخ:
مجموعه شعر
#کودتاه(۱۳۹۷)
#میثم_داوودی
مجموعه شعر
#زنگار(۱۳۹۷)
#مریم_حسینی_تکیهای
انتشارات #نزدیکتر:
مجموعه شعر
#برف_و_برنو(۱۳۹۷)
#مرجان_بیگی_فر
مجموعه شعر
#دستباف(۱۳۹۷)
#رضا_خسروی
مجموعه شعر
#فاتحه(۱۳۹۸)
#امیر_تیموری
مجموعه غزل
#دچار (۱۳۹۸)
#سید_علی_رکنالدین
انتشارات #سوره_مهر:
مجموعه شعر
#همسایه_ای_در_ماه(۱۳۹۲)
#رویا_باقری
مجموعه شعر
#ایما(۱۳۹۴)
#سجاد_سامانی
مجموعه شعر
#سالیان(۱۳۹۷)
#سجاد_سامانی
مجموعه شعر
#آشیان_آسمان(۱۳۹۷)
#فائزه_زرافشان
مجموعه شعر
#ماه_در_مه(۱۳۹۸)
#مرضیه_فرمانی
انتشارات #فصل_پنجم:
مجموعه رباعی
#هربار_که_آمدی_بیایی_رفتی(۱۳۹۳)
#قاسم_قاسمی
مجموعه شعر
#ماه_در_کفشهای_کتانی(۱۳۹۴)
#رویا_باقری
مجموعه شعر
#چراغ_خاموش(۱۳۹۶)
#محسن_نقدی
مجموعه شعر
#همسکوت(۱۳۹۶)
#سعید_سکاکی
مجموعه شعر
#دورتر(۱۳۹۶)
#امیر_علی_سلیمانی
مجموعه شعر
#شرحه(۱۳۹۷)
#مرضیه_فرمانی
مجموعه شعر
#آسمان_اجاره_ای(۱۳۹۷)
#سجاد_نوابی
مجموعه شعر
#ژن(۱۳۹۷)
#مرتضی_حیدری
مجموعه شعر
#آغاز_راه_تو_بودم(۱۳۹۷)
#وحیده_احمدی
مجموعه شعر
#دریاچه_را_دریا_چه_میفهمد(۱۳۹۷)
#محمد_رهام
انتشارات #شانی:
مجموعه شعر
#از_عشق_برگشته(۱۳۹۶)
#حسین_زحمتکش
مجموعه شعر
#فروپاشی(۱۳۹۷)
#مرضیه_فرمانی
انتشارات #نیماژ:
مجموعه شعر
#سررسید(۱۳۹۶)
#حسین_طاهری
انتشارات #سرزمین_اهورایی:
مجموعه شعر
#به_اجبار_از_تو_متنفر_خواهم_شد(۱۳۹۶)
#زهرا_بختیار_نژاد
انتشارات #ماهباران:
مجموعه شعر
#مشتری_مداری(۱۳۹۷)
#حسین_پور_قلی
انتشارات #مایا:
مجموعه شعر
#از_چشم_های_آینه(۱۳۹۶)
#الهه_صابر
مجموعه شعر
#گلوبند(۱۳۹۷)
#فاطمه_سوگندی
انتشارات #عصر_صادق:
مجموعه تک بیت
#جمع_مفرد(۱۳۹۸)
#مجتبی_خرسندی(گردآورنده)
انتشارات #الف:
مجموعه شعر
#بی_قراری_ها(۱۳۹۵)
#زینب_زمانی
انتشارات #آثار_برتر:
مجموعه شعر
#بغض_چاه(۱۳۹۸)
#میثم_جعفری
انتشارات #چشمه:
مجموعه شعر
#این_هم_از_این(۱۳۹۸)
#امیرعلی_سلیمانی
انتشارات #مهرستان:
گزیده شعر
#برسد_به_دست_باران(۱۳۹۸)
#محمدصادق_میرصالحیان(گردآورنده)
انتشارات #نصیرا:
مجموعه رباعی
#وضعیت_فوق_العاده(۱۳۹۳)
#وحید_اشجع
این فهرست در حال تکمیل شدن است...
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
به #امام_خمینی
کفبین نبود اما
آینده را شبیه کف دست میشناخت
پیری ندیدهایم
آنسان زمانشناس که او بود
با اینکه در نظر
مشغول درس و بحث و سؤالات خویش بود
اما هزار سال
از مردم زمانهی خود پیش بود
ما فکر کرده بودیم
آمیزهی کنایه و شعر و اشارهاند
هربار گفته بود:
سربازهای من
در گاهوارهاند
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
شعرخوانی #رضا_یزدانی شاعر عضو #دوره_اول_آفتابگردانها در حضور رهبر انقلاب را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید
http://yon.ir/8LXXS
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به خدای عرفه
مثل آن دقایقی که برق میزند نگاه میشناسمت مثل لحظههای ناله، لحظههای آه میشناسمت
بادهای در به در به هر طرف که میروند در پی تواند
در پی توام شبیه باد! «یا من ارسل الرياح»
میشناسمت
ای کسی که بین سوز و تب میان سجدههای نیمهشب
يونس از دل نهنگ برده سوی او پناه، میشناسمت
مثل آن دمی که ياربم بيفتد از نفس، خدای غمشناش!
مثل آن دمی که عطر توبه میدهد گناه، میشناسمت
مثل آن دمی که حر رها ز بند ذلت یزید میشود
آن دمی که میرود حسین سوی قتلگاه میشناسمت
هم تو را همیشه بین خندههای قاه قاه دیدهام
هم از اشکمویههای بیصدای گاه گاه میشناسمت
میشناسیام! برای من کسی شبیه تو نبوده است نه
راستی چقدر ای شکوہ لاشریک و لا اله! می شناسمت؟
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالی الله مویش را که «والیل اذا یغشا»
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا؟
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
«منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر»
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
مبارک است آسمانِ آبی،
مبارک است آفتاب و باران
خوشا جوانه، خوشا شکفتن،
خوشانخوشانیست در بهاران
بریز از منقل زمستان،
هر آنچه تهمانده است از اسفند
بریز تا گل کند دوباره،
بلوغِ پُرجوشِ شاخساران
سلام کردم به نرگسی مست،
جواب از بلبلی شنیدم
به جز محبّت، به جز ملاحت،
ندیدم از این بزرگواران
چقدر شادند غمفروشان،
پر از هیاهو همه خموشان
به بادهریزی و نوشنوشان
حواسجمعاند میگُساران
به سبزوار درخت رفتم؛
سلام کردم به جانبهکفها
کفنبهتن آمدند گلها،
کفنبهتن مثل سربداران
فقط نه این دید و بازدید است؛
فقط نه تبریکهای عید است
بهار یعنی به خود رسیدن،
به رغم گمگشتِ روزگاران
بهار یعنی همین گسستن
ز خویش و در خویش تازه گشتن
بهار این است؛ ای زمستان!
بهار این است؛ ای بهاران!
بهارها آمدند و رفتند
ولی تو میمانی ای همیشه!
من آمدم تا تو را ببینم؛
خودِ خودت را به من بباران!
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
به #امام_خمینی
کفبین نبود اما
آینده را شبیه کف دست میشناخت
پیری ندیدهایم
آنسان زمانشناس که او بود
با اینکه در نظر
مشغول درس و بحث و سؤالات خویش بود
اما هزار سال
از مردم زمانهی خود پیش بود
ما فکر کرده بودیم
آمیزهی کنایه و شعر و اشارهاند
هربار گفته بود:
سربازهای من
در گاهوارهاند
#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
برای #رهبر❤️
نور است او، چگونه به اوزان بخوانمش؟
شعری مطنطن است که با جان بخوانمش
ماندم در این میانه ابوذر بگویمش
یا اینکه کفر ورزم و سلمان بخوانمش
هنگام جنگ غرش طوفان بدانمش
هنگام صلح بارش باران بخوانمش
فرمود: «من کجا و علی(ع)؟ وای از این قیاس!»
آنسان که درخور است بگو آن بخوانمش
شرمندهام ز گیسوی یکدستِ سادهاش
در شعر خویش اگر که پریشان بخوانمش
هم میتوان سلالهٔ زهرا صداش کرد
هم هدیهای ز شاه خراسان بخوانمش
حافظ - چه حیف - «شاه شجاع» مرا ندید
تا مدح او بگوید و با جان بخوانمش
بیمار چشم او شدهایم و خوشیم خوش!
ای درد او به جان! به چه درمان بخوانمش؟
از عمر ما بکاه خدایا! به او ببخش!
این جان بیلیاقت ما را به او ببخش
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
تقدیم به #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
الا انسیهالحورا! الا خیرالنسا! زهرا
بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا!
نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی
تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا!
تویی که چادرت چون سایهای روی سر دنیاست
-چرا پوشیده میگویم؟- تویی نور خدا! زهرا
خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام میگیرد
علی با دیدنت آرام میگیرد، خوشا زهرا!
ندادی تن به پیراهن؛ خوشا انسان جدا از خویش
نبستی دل به این دنیا! خوشا اینسان رها زهرا
چه میشد لایق «الجار ثم الدار» تو باشیم
که ما بسیار محتاجیم «الغوث» تو را زهرا
نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت
دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا
...
روایت هست از در، از دری که بسته بود اما
همین که باز شد، عرش خدا گفتند: یا زهرا
نبوده روضههایی بازتر از آن درِ بسته
نبوده کربلایی مثل داغ کوچهها زهرا
علی میگفت: حالا که جهان قهر است با حیدر
تو هم کمصحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟
...
گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست
که هم مشکلگشا زهراست و هم رهنما زهرا
نه... تشبیه رسایی نیست؛ ما و خاک پای او
کجا ما بی سر و پایانِ سر در گم کجا زهرا؟
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
به روشنایی #قرآن
میان شعله میسوزد مگر باران؟ نمیسوزد
اگرچه جسم هم آتش بگیرد، جان نمیسوزد
به آتش میکشند این روزها قرآنِ ما را... لیک
نمیدانند فجر و طارق و فرقان نمیسوزد
نمیدانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان
که حمد آتش نمیگیرد، که الرحمن نمیسوزد
خدای قصهٔ قرآنیِ «عاد» و «ثمود»! آخر
چرا این شهرها در آتشِ کفران نمیسوزد؟
مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان
دل مردم برای این همه ایمان نمیسوزد؟
به این کافرمرامان، منکرانِ نور و زیبایی
بگو قرآن نمیسوزد، بگو قرآن نمیسوزد
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
۲۸ رجب؛ سالروز خروج سیدالشهدا(ع) از مدینه
دعای هر خسته یا حسین است، سلام هر تشنه بر حسین است
قسم به تقدیر و مشیت حق، قضا حسین و قدر حسین است
خبر رسید از مدینه انگار، کسی میآید که بیپناه است
به راویان جهان بگویید: هنوز هم آن خبر حسین است
خبر سری شد به نیزه رفته، سری است زخمیِ سنگباران
سری است در بزم میگساران، سری است در تشتِ زر! حسین است
مزن به لبهای ناتوانش، مزن به قلب عقیله آتش
مزن مزن چوب بی مروت! خبر نداری مگر حسین است؟
سه بار نام حسین بردن، سه بار جان دادن است و مردن
خوشا نباشم خوشا بمیرم، دلیل مرگم اگر حسین است
اگر به بالین من بیاید، شبی که جان میدهم بیاید
چقدر زیباست جان سپردن، که آه هر محتضر حسین است
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
مبارک است آسمانِ آبی، مبارک است آفتاب و باران
خوشا جوانه، خوشا شکفتن، چه خوش خوشانی است در بهاران
بریز از منقل زمستان، هر آنچه تهماندهاست از اسفند
بریز تا که بترکد از شوق، بلوغِ پُر جوش شاخساران
سلام کردم به نرگسی مست، جواب از بلبلی شنیدم
به جز محبّت به جز ملاحت، ندیدم از این بزرگواران
چقدر شادند غمفروشان، پر از هیاهو همه خموشان
به بادهریزی و نوشنوشان، حواسجمعاند میگُساران
به سبزوار درخت رفتم؛ سلام کردم به جان به کفها
کفنبهتن آمدند گلها، کفنبهتن مثل سربداران
فقط نه این دید و بازدید است؛ فقط نه تبریکهای عید است
بهار یعنی به خود رسیدن، به رغم گمگشتِ روزگاران
بهار یعنی همین گسستن ز خویش و در خویش تازهگشتن
بهار این است؛ ای زمستان! بهار این است؛ ای بهاران!
بهارها آمدند و رفتند ولی تو میمانی ای همیشه!
من آمدم تا تو را ببینم؛ خودِ خودت را به من بباران!
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
#شهید_غیرت
به شهید ناموس و غیرت
#حمیدرضا_الداغی
قصه جریحهدار شد
آنطرف پیاده رو
عقل صدا زد که بمان
عشق صدا زد که برو
وقت چه بود نیمه شب؟
وقتِ قیامت تو بود
فرق تو با بقیه چیست؟
فرق تو غیرت تو بود
تیغ زدند بی هوا
دشنه زدند بیخبر
کوچه به حرف آمده:
چند نفر به یک نفر
آن چه همیشه و هنوز
کوچه به کوچه جاری است
قصهی سر به داری و
غیرت سبزواری است
هیچ غمی برای ما
مثل غم تو داغ نیست
مرگ تو انتخاب بود
مرگ تو اتفاق نیست
این که به پیشگاهِ مرگ
زخمیِ ایستادن است
وای! برادر من است
های! برادر من است
#رضا_یزدانی
📍@rezayazdaanii
🇮🇷@aftabgardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
به روشنایی #قرآن
میان شعله میسوزد مگر باران؟ نمیسوزد
اگرچه جسم هم آتش بگیرد، جان نمیسوزد
به آتش میکشند این روزها قرآنِ ما را... لیک
نمیدانند فجر و طارق و فرقان نمیسوزد
نمیدانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان
که حمد آتش نمیگیرد، که الرحمن نمیسوزد
خدای قصهٔ قرآنیِ «عاد» و «ثمود»! آخر
چرا این شهرها در آتشِ کفران نمیسوزد؟
مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان
دل مردم برای این همه ایمان نمیسوزد؟
به این کافرمرامان، منکرانِ نور و زیبایی
بگو قرآن نمیسوزد، بگو قرآن نمیسوزد
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
💔[ شهید جمهور ]
هرچه صدا کردیم: «ابراهیم!»
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهٔ تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی
ای کوه درد! ای کاش برگردی
آن بالگرد ای کاش برگردد
با بالگرد ای کاش برگردی
چشمانتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو «بهشتی» بیقرار تو
آن سوتر انگاری «رجایی» هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha