🌷کفش های کهنه ی او..
🍃عیدنوروز به احترام دل های شکسته خانواده های شهدای مدافع حرم، قرارشد به دیدار دو ،سه خانواده شهید برویم..تا به آن ها بگوییم قدر امنیتی که باخون فرزندان شان نصیب مان شده می دانیم.
به دیدار یکی از آن ها که رفته بودیم موقع خداحافظی چشممان به جاکفشی افتاد... یک جفت کفش کهنه را بااحترام خاصی بالای جاکفشی قرارداده بودند و بقیه کفشها داخل آن بود. پرسیدم این کفشها برای پسرشهیدتان نیست؟ مادر شهید با لبخند و هیجان خاصی گفت بله دخترم این کفشهای پسرم است.. وقتی اینجا توی جاکفشی می بینم دلم آرام می گیرد و خیال می کنم پسرم به ماموریت رفته و برمی گردد..
🍃
کفش های پسرم را واکس می زنم، بومی کشم و زندگی می کنم..
صدایش می لرزید، دلتنگی به سراغش آمده بود ..
از آنجا که خداحافظی کردیم همه سکوت کرده بودیم، آسمان هم باما همنوا شده بود و می بارید..
🍂
تمام راه به کفشهای کهنه ی آقاسیدسجاد فکر می کردم، به خاطرات و یادگاری هایی که می تواند یک عمر آدم را همراهی کند و بشود دلخوشی یک مادر، پدر، برادر، ...
اگر در زندگی مان خوب بندگی خدا کنیم و مهربان و خوش قلب باشیم بعد رفتنمان شاید حتی کفش های کهنه مان بشود دلخوشی عزیزان مان..
خوب باشیم..کسی چه می داند امروزمان به فردایی که نیامده وصل می شود یا خیر..
شاید طلوع آفتاب فردا را ندیدیم..قدر یکدیگر را بدانیم و قدر تک تک ثانیه های عمرمان را🌹
#خاطرات
#کفش_های_کهنه_او
#ارسالی_از_اعضا
#شهید_سیدسجادخلیلی
@Aghaseyedsajad
هدایت شده از کـانال رسمی ݭہیـدمهـدےذاکـرحسـینے
روزی را به یاد میآورد که در گوش پسرش اذان خواندند و هنگامی که فرزند را به سینه چسبانده بود، به او گفت: نامت را مهدی میگذارم تا در سایهسار وجود امام زمان(عج) منتقم خون امام حسین(ع) باشی.
با گفتن این خاطرات، مادر به یاد کودکیهای فرزندش میافتد و در این باره میگوید: از کودکی پاک و نجیب بود. انگار با همه بچهها فرق داشت. حتی زمانی که به جوانی رسید، با همسالانش متفاوت بود. مسایلی که برای دیگر نوجوانان و جوانان امروزی مهم بود برایش اهمیت خاصی نداشت. تنها به یک موضوع میاندیشید و آن، شهادت بود.
❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم❤️
#خاطرات
#از_مهدی_تا_مهدی(عج)
کانال رسمی شهید جاویدالاثر مدافع حرم آقا مهدی ذاکر حسینی
@shahidmehdizakerhoseini
جهت نظرات وتبادلات به آیدی زیر مراجعه فرمایید
@hoseinshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات🌱
زمانی که #عباس شهید شده بود ،
با خودم میگفتم:
«یعنی میشود #عباس را در خواب ببینم
و از او بپرسم که تو چطور به این مقام رسیدی؟»
این تصور دائماً در ذهنم خطور میکرد.
بعد از مدتی او را در خواب دیدم.
خوشحال بود و مثل همیشه خندان.
از عباس پرسیدم:
«من باید چه کنم تا رحمت و لطف خدا شامل حالم شود؟»
عباس سه بار گفت:
«کار کنید ، کار کنید ، کار کنید!»
و بعد گفت:
«اگه میخواید لذت معنوی کار کردن
رو تجربه کنید ، نماز شب بخونید.»
بہنقل از رفیقِ✍️🏻
#شهیدعباسدانشگر🕊
•┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••