eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
719 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
19.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا باید طلبه شد⁉️ 🗣این سوالیه که تو ذهن خیلیا هست! چه اونایی که با اصل طلبگی موافقن و چه اونایی که از اساس با طلبگی مخالفن 💡اگر میخواین به جواب این سوالات برسید مطالب ما رو دنبال کنید و اون رو برای دوستانتون بفرستید. 📆 از ۲۰ اردیبهشت، هر روز حرکت رو از صفحات مجازی پرسمان دنبال کنید 📳 راه های ارتباطی: @porseman1 🆔 @AhkamStekhare
✍️ 🍃 تجسم اعمال در قبر روزى شيخ بهائى به ديدار شخصى كه از اهل معرفت و بصيرت بود و در كنار يك قبرستان در اصفهان منزل داشت مى رود. شيخ بهائى به دوستش مى فرمايد: روز گذشته در اين قبرستان كنار خانه شما امر عجيبى را ديدم كه جماعتى ميتى را در گوشه اى از اين گورستان دفن كردند، پس از چند ساعت كه گذشت و همه از قبرستان خارج شدند، بوى بسيار خوش و معطرى به مشام من خورد كه با عطرهاى دنيا قابل قياس نبود بسيار تعجب كردم كه اين بوى عطر از كجاست؟ به اطراف نگاه كردم، يكباره جوان زيبا رويى را ديدم كه به سمت آن قبر مى رفت كم كم از ديده گانم محو شد. طولى نكشيد كه بوى متعفن و بدى به مشام من رسيد كه از هر بوى گندى در دنيا بدتر بود، باز متعجب شدم به اطراف نگاه كردم، سگى را ديدم كه بسوى همان قبر مى رفت و سپس ناپديد شد. همينطور بحالت تعجب ايستاده بودم كه ناگهان همان جوان زيبا از طرف آن قبر برگشت ولى بسيار مجروح و زشت شده بود. به خودم جراءت دادم كه بسوى او بروم و سؤ ال كنم، به كنارش رفتم و گفتم حقيقت امر را براى من روشن كن. گفت: من عمل صالح اين ميتى بودم كه الان شما شاهد دفن او بوديد و من در كنارش بايد مى بودم كه ناگهان، سگى وارد قبرش شد كه همان اعمال زشت و ناشايست او بود و چون گناهان او بيشتر از اعمال صالح او بود لذا آن سگ به من حمله كرد و مرا از قبر، بيرون انداخت، و الان همان سگ با او هم نشين است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🍂 دیگر 💠 طلبه جوان و : 🔅 روزی جوانی که در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و کسی از به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد. ⚡️شیخ قطعه سنگی را به او داد و گفت: قبل از رفتن برو نانوایی و با این سنگ از نانوا نانی بگیر تا صبحانه ای بخوریم و بعد خواستی بروی، برو. نانوا جوان را با تمسخر از مغازه بیرون انداخت و او شرمنده پیش شیخ آمد. 🌀 شیخ دوباره او را با همان قطعه سنگ به بازار علوفه فروشان برای گرفتن مقداری کاه برای اسبهایش فرستاد. اما آنها هم به ریش او خندیدند و چیزی ندادند. 🔺شیخ برای بار سوم او را به بازار زرگرها فرستاد که آن را گرو گذاشته و با گرو گذاشتن آن صد سکه طلا قرض بگیرد. با مراجعه طلبه جوان به مغازه زرگری، مغازه دار به بهانه آماده کردن سکه ها، شاگردش را به دنبال مأموران فرستاد و آنها آمده، و دستگیرش کردند. جوان با تعجب گفت: مگر من چه کرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟ ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سکه است. راستش را بگو چنین سنگ گران قیمتی را از کجا آورده‌ای؟ 🔻بعد از بیان ماجرا، مأموران طلبه را نزد شیخ آوردند و شیخ با تأیید داستان مرخصشان کرد و سپس به طلبه گفت: ای جوان! این سنگ قیمتی که می بینی، گوهر شب چراغ است و همان طور که دیدی، "قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری" نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند. ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند و گوهر دانش چقدر است. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. 🔸طلبه جوان از این که می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما 🆔 @AhkamStekhare