eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
718 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃 🔸 سوره هود، آیه ۴٣: قَالَ سَآوِي إِلَي جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ ⚡️ترجمه: پسر نوح گفت: به كوهى پناه خواهم برد تا مرا از آب حفظ كند. نوح گفت: امروز جز (براى افراد مؤمن) و كسانى كه مورد رحم قرار گرفته اند، هيچ حافظ و پناهگاهى در مقابل قهر الهى نيست. در اين هنگام موجى ميان آن دو جدايى انداخت و پسر نوح غرق گرديد. 💥توضیح آیه : در خطرات و مشكلات، موحّد به خدا پناه مى برد و مشرک به شرق و غرب، مال و مقام، و چیزهای دیگر. 🍁 در كيفر الهى، روابط خانوادگى وخويشاوندى تأثيرى ندارد. 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ خيانتکاران به بيت المال ◽️وَمَنِ اسْتَهَانَ بِالاَْمَانَةِ، وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ، وَلَمْ يُنَزِّهَ نَفْسَهُ وَدِينَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَالْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا، وَهُوَ فِي الاْخِرَةِ أَذَلُّ وَأَخْزَى 💠(اين گونه افراد، خائنان به بيت المال اند) و آن کس که امانت را سبک بشمرد و در وادى خيانت گام بگذارد و خويشتن و دينش را از آن پاک نسازد درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در سراى آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود». 📘 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 یا اباصالح المهدی ادرکنی 🍃 عزیز زهرا کجایی؟🍃 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ عهد و پیمان با امام زمان عج 🍃 داستان راننده کامیونی که... 🎙 حجت‌الاسلام عالی 🆔 @AhkamStekhare
CQACAgQAAx0CSmRjDAACPPphhi8bTCnv3Rnlpd2rur2zhI8YiQAC1gcAAsudkVE0wvJPs16WFSIE.mp3
3.28M
♨️مهمترین علت گرفتاری در برزخ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🆔 @AhkamStekhare
🎀 کودکان با هر چیزی یا کسی بازی کنند، با او دوست می‌شوند؛ ⬅️ اگر با والدین بازی کنند، با آنها همیشه دوست خواهند بود (در نتیجه از آنها الگوگیری می‌کنند.) ⬅️ اگر با غذا بازی کنند، باهاش دوست می‌شوند.(در نتیجه از آن بهره برده، و سوء تغذیه نمی‌گیرند.) ⬅️ اگر با کتاب بازی کنند، با او دوست می‌شوند.(در نتیجه همیشه به کتاب و درس خواهند بود.) ⬅️ اگر با تبلت و گوشی بازی کنند، رابطه کودک با اجسام بی‌روح و فضایی غریب و ناآشنا خواهد بود. (درنتیجه از ارتباط گیری صحیح با خانواده و هم‌سالان باز می‌مانند.) و.... 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کجا معلوم (عج) همین‌جایی نباشد که ما هستیم؟ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🆔 @AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #ترنم_باران ✅ قسمت نهم ماشین به راه افتاد مدتی زمان برد تا به خانه عمه ام رسیدیم که در
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✅ قسمت دهم زنگ در را زدم و با عمه ام سلام و احوال پرسی کردیم فضای اتاق بسیار متفاوت با روستا بود کف سرامیکی ، مبل های کاج دار ، فرش های زینتی در این اتاق خبری از حیاط ،فضای سبز نبود که بتوان آزدانه در آن جا بازی کرد بعد از نشستن بر روی یکی از مبل ها کمی خوراکی خوردم چند دقیقه ای بعد عمه ام گفت اگر می خواهید وسایلتان در اتاق بگذارید و کمی استراحت کنید داخل اتاقردر گوشه ای نسشتم احساس بی حوصلگی کردم شهر حس خوبی بهم نمی داد مردمان این جا اصلا صمیمی و گرم نیستند بسیار جدی و سرد هستند عمه ام در سالن مشغول صحبت با مادرم بود گفت با حمید قرار گذاشته است تا شب با هم به رستوران برویم و در آن جا مهمانی داشته باشیم مادرم هم ساکت بود چیزی نگفت ساعت از چهار بعد ظهر گذشت هوای شهر خیلی گرم بود در خانه ی عمه ام از صبح کولر روشن بود در صورتی که در روستا همیشه باد خنک می وزید روژین دختر عمه ام از کلاس زبان آمد بی حوصله به نظر می رسید بعد از سلام و احوال پرسی با مادرم به اتاقش رفت من جلو رفتم و با او سلام احوال پرسی کردم روژین دو سالی از من برزگتر بود حدود پانزده سال داشت عمه ام به مادرم و پدرم گفت شب با دوستانش در رستوران خیلی شیک قرار گذاشته است شب موقع رفتن لباس تازه ای به تن کردم دختر عمه ام مانتوی کوتاهی پوشید شال رنگی بلندی سرش کرد موهایش را کمی بیرون گذاشت عمه ام حجابش تغییر کرده بود دیگر مثل قبل چادر سر نمی کرد من چادرم را سر کردم و نگاهی به روژین کردم و گفتم مانتوی خیلی کوتاه هست پس چرا بلند تری نمی پوشی روژین سکوت کرد چیزی نگفت داخل آپارتمان رفتیم سوار ماشین شدیم رنگ ماشین را دوست نداشتم مشکی بود با وجودی که خیلی برق می زد اما با دلگیر بود بعد از گذشتن از چند خیابان کنار رستوران ماشین توقف کرد داخل رستوران که رفتیم افراد زیادی نشسته بودند و مشغول خوردن غذا های متنوع بودند ما هم در پشت میز بزرگی نشستیم نگاهم را به اطراف چرخاندم خانم های بد حجاب با مانتو های کوتاه آن جا بودند فکرم خیلی مشغول شد نمی دانستم باید چکار کنم تا آن ها این طور لباس نپوشند بعد از خوردن شام از رستوران بیرون آمدیم به دلیل شرایطی توضیح دادم نتوانستم از خوردن شام لذت ببرم بعد از این که خانه برگشتیم. ادامه_دارد... نویسنده: مائده افشاری💚 کپی رمان ممنوع 🚫🚫🚫🚫 🆔 @AhkamStekhare