شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حورا #قسمت_شصت_دوم حورا تا خانه با خودش کلنجار رفت و از هدی یادش رفت که در تریا منتظر اوست.
#رمان_حورا
#قسمت_شصت_سوم
حورا برگشت تا چیزی بگوید اما مهرزاد دستش را بالا اورد و گفت:میدونم میدونم.. نیازی به مراقبت نداری و خودت میتونی از خودت مواظبت کنی.
هه اون پسره اونقدر رو دل تو مثل مار چمبره زده که حرفای منو حتی نمی فهمی.
من یه آدم مستم که این چیزا حالیم نمیسه حورا خانم. پس لطف کن جوری رفتار کن که به اون پسره اسیبی نرسه.
حالا هم نگران مامان نباش خونه نیست. برو تو استراحت کن به اتفاقای امروزم فکر نکن.
حورا بدون حرفی رفت داخل و در اتاقش به اتفاقات امروز بیشتر از آن که مهرزاد بگوید فکر کرد تا اینکه بالاخره خوابش برد.
با صدای مارال بیدار شد.
_ حوراجونی پاشو دیگه از کی دارم صدات می زنم.
حورا چشمانش را باز کرد و گفت:سلام عزیزم. ببخشید خسته بودم.حالا چیکار داری؟
_ فردا امتحان دارم میخوام باهام کار کنی ریاضی.
_ باشه گلم برو اتاقت الان میام
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_منبع
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@AhmadMashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حورا #قسمت_شصت_سوم حورا برگشت تا چیزی بگوید اما مهرزاد دستش را بالا اورد و گفت:میدونم میدونم
#رمان_حورا
#قسمت_شصت_و_چهارم
آن شب به خوبی گذشت و صبح بدی را به دنبال آورد.
صبح با سرو صدای بلندی از خواب بیدار شد و با ترس در اتاقش را باز کرد. ناگهان صداها خوابید و صدایی از کسی در نیامد.
حورا با ترس روسری اش را مرتب کرد و گفت: چ..چیشده؟
مهرزاد با عصبانیت گفت: چیزی نیست برو تو اتاقت.
قلب حورا تند می زد و او را بی قرار کرده بود. سرو صدایشان آنقدر بلند بود که او را به وحشت انداخته بود. کاش بفهمد در آن خانه چه خبر است که او نباید بداند.
با ترس حاضر شد تا به دانشگاه برود. در راه ماشین مهرزاد جلوی پایش ایستاد.
_سوار شو کارت دارم.
حورا خواست مخالفت کند که مهرزاد با تحکم گفت: میگم سوار شو کار مهمی دارم.
حورا ترسید و سوار شد. چه استرسی به او وارد شده بود امروز.
نشست و ماشین با سرعت بالا حرکت کرد.
_ چه خبره؟
_حورا تو از خیلی چیزا بی خبری. منم بی خبر بودم اما امروز فهمیدم.
_چیو؟؟میشه بگین لطفا؟
_ فقط قول بده.. قول بده که با من فرار کنی از خونه.
_ چی؟ چی میگین اقا مهرزاد من همچین کاری نمیکنم.
_ مطمئن باش با شنیدن این حرف حتما این کارو می کنی.
_ چه حرفی خب بگین تروخدا قلبم از کار افتاد.
سرعت بالای ماشین و استرس و تپش قلب مهرزاد باعث شد ماشین از مسیر منحرف شود.
ماشین به درخت کوبیده شد و دنیا جلوی چشم هر دو مسافر تیره و تار شد.
چقدر بد بود که هیچکدام از پسر ها نتوانستند حرفشان را بزنند و حورا را از دلهره و استرس جدا کنند.
"- باید عادت کنیم به مرگِ چندین باره یِ
خودمان..
وقت هایِ دلتنگی،
دلشوره،
عاشق شدن هایِ یهویی،
و رفتن هایِ وقت و بی وقت که دست کمی از مردن ندارند
باید عادت کنیم به مرگ هایی که شاید روزی هزار بار اتفاق می افتد و کسی چه میفهمد شاید الآن هم ما جزوِ مردگان باشیم."
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_منبع
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@AhmadMashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
فردا سالگرد شهادت #شهیداحمد هست و به همین دلیل ازتون میخوایم هربرنامه ای که برای فردا دارید و با ما درمیان بگذارید و قشنگترینشو میزاریم توی کانال😉🙃
برنامه هاتون و به ایدی زیر بفرستید👇🏻
@Banooye_mohajjabeh
دلــم نــــــــوایِ:
الا یا اهل العالم أنا
"المهــــــــدی"
می خواهد...
#این_جمعه_هم_گذشت_وتو_نیامدی....
@AHMADMASHLAB1995
#شَھیدانِہ°🌱.
زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش
نوشته بود..
[..او میبیند..]
با این کار میخواست هیچوقت
خدا را فراموش نکند..
#شهیده_زینبکمایی..
توجه داشته باشید شهادت شهید در تاریخ میلادی 2016/2/29 هست که به تاریخ ما میشه 1394/12/10(فردا).
لطفا تاریخ شهادت شهید رو به میلادی و شمسی باهم اشتباه نگیرید🌹
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
فردا سالگرد شهادت #شهیداحمد هست و به همین دلیل ازتون میخوایم هربرنامه ای که برای فردا دارید و با ما
اگر کامل جوابتونو ندادم ببخشید و حلال کنید واقعا تعداد پیام ها زیاده و وقت کم🙂
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
کاش ... عیدی مرا نقدی دهند روزیم را ... دیدن مهـ❤️ـدی دهند سلام حضرت دلـ❤️ـبر .... #امام_زمانم
#سلام_امام_زمانم ❣️
ای چاره ی درخواستگان ادرکنی
ای مونس و یار بی کسان ادرکنی
من بیکسم وخسته ومهجور وضعیف
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی ...
#یاایهاالعزیز🌱
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
•°🌹بسم رب الشهدا🌹•° #ڪلامشهید🔥 "سعے ڪنید سڪوت شما بیشتر از حرف زدن باشد هر حرفے را ڪه مےخواهید بز
#عاشقانه_شهدا ✨♥️
چند ماهي بيشتر زندگي مشترك نكرده بودم. شش ماهي ميشـد هـر چه خواستگار آمده بود ، رد كرده بودم.
نميخواستم قبول كنم.
مصطفي را هم اول رد كردم.
پيغام داده بود كه : امام گفته با همسران شهدا ازدواج كنيد .
قبول نكردم ، گفتم : تا مراسم سال بايد صبر كنيد .
گفته بود : شما سيديد ؛ ميخواهم داماد حضرت زهرا (س) بشم .
ديگه حرفي براي گفتن نداشتم.
شهيد مصطفي رداّني پور🌹
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔰 پزشکان و پرستاران! اجرتان با خدا 🔻 رهبر انقلاب: کارتان بسیار با ارزش است. هم ارز
#پای_درس_ولایت🔥
همه انسانها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری کردند ، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔅امام هادی علیه السلام فرمودند: 🔺از نمونه های غرور نسبت به خدا آن است که «بنده»، بر گناه اصرار و پا
#حدیث_معنوی🌸
🔅امام على عليه السلام:
🔺بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان به ميراث مى گذارند، ادب است.
#Masaf
@AHMADMASHLAB1995