eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌷 ┄┅┅✿❀💚❀✿┅┅┄ @AhmadMashlab1995 ┄┅┅✿❀💚❀✿┅┅┄
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 #امام_خامنه‌ای: شما خانواده‌ های شهیدان، صبرتان، داغ سوزنده و در عین حال شیرینیتان
🔥 : ایـن از اختصاصاٺ شما ملٺ بزرگ و شجـاع اسٺ کہ میتـواند در زیر سایہ‌ۍ جمهورےاسلامے-یعنے در زیر سایہ‌ۍ ولےّعصـرعج-ازقرآنتـان،ازاسلامتـان،ازمقدساتتـان،ازعفاف و عفتتـان،واز ارزشهاےاسلامیتـان با همہ‌ۍ وجود دفاع ڪنید..✌️🏻 ۱۳۷۰/۱۱/۳۰💌 ✅ @AhmadMashlab1995
🦋 . | + ‏یا رَبِّ ‏ﻣَﻦ ﻟِﻰ ﻏَﻴﺮُﻙَ؟‏! ﺃَﺳﺄَﻟُﻪُ ﻛَﺸﻒَ ﺿُﺮِّﻯ... ‏ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻈَﺮَ ﻓِﻰ ﺍَﻣﺮِے🌱| . |خدای من... ‏غیر تو کی رو دارم؟! ‏که ازش بخوام به دادم برسه... ‏و به حالم نگاه کنه🙃❤️| . - •🦋• ♡:) @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#جملات_ناب آمده بود مرخـــــصے. داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم. لابه لای صحــــبت گفتم: کاش
🕊 هیچ‌وقٺ‌سیرنخوابید. همیشھ‌ڪسرےخواب‌داشٺ. گاهےڪھ‌خانھ‌مےماند اسٺراحٺ‌ڪند، موبایلش‌راخاموش‌مےڪردم. وقٺے‌بیدار مےشد، مےگفٺ: «چراموبایل‌روخاموش‌ڪردے؟!» مےگفٺ: «این‌روگرفٺھ‌ام‌ڪه‌همیشھ‌ٺو دسترس باشم؛ هرڪےڪھ‌ڪارداشت، راحٺ‌بٺونه‌پیدام‌ڪنه.» 🌷 ☘ ♡:) @AhmadMashlab1995
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد :) ♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید سید سجاد خلیلی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:۱۵آذر سال۱۳۷۰🌷 🍁محل ولادت:روستای‌متک
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید مصطفی رشیدپور😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولات:1شهریور سال1347🌷 🍁محل تولد:اهواز🌷 🍁شهادت:7شهریور سال1395🌷 🍁محل شهادت:سوریه🌷 🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپی بدون نام نویسنده🚫 join↧ఠ_ఠ↧ ♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_لیلا 🌷🍃🍂 #قسمت_چهل_و_هفتم حسين  در نظر او مظهري  از تلاش  و غيرت  بود  ازدواج  او با حسين  مو
🌷🍃🍂 حميد لطفي  هستم  مفتخرم  كه  درس  شرح  مثنوي  را با شما داشته  باشم  *** - ليلا جون ! نمي خواد زحمت  بكشي ... بيا بشين  ليلا سيني  چاي  را جلوي  اومي گذارد، لبخند زنان  مي گويد: «چه  عجب ! از اين  طرفا! راه  گم  كردين !»  سلطنت ، با مهرباني  او را نگاه  مي كند  و بعد نگاهش  را به  تاقچه  و عكس  حسين مي دوزد، حزن انگيز مي گويد: - خدا رحمتش  كنه ، با امام  حسين  و شهداي  كربلا محشورش  كنه  انگار همين ديروز بود كه  تو مسجد مُكّبري  مي كرد صداي  اذانش  هنوز تو گوشمه .سپس  رو به  ليلا با لبخند مي گويد  - حسين ! واقعاً حُسن  سليقه  داشت ، خودش  گُل  بود خانم  گُلي  هم  گرفت ليلا سر نيم كج  مي كند و مي گويد:«شما لطف  دارين .» سلطنت  قندي  به  دهان  مي گذارد و ادامه  مي دهد: «از خدا پنهان  نيست  ازبنده اش  هم  نباشه » سپس  جرعه اي  چاي  مي نوشد و با حوصله  ادامه  مي دهد:  آره  ليلا جون !  يك  بنده  خدايي  كه  اهل  روزه  و نمازه ... و خدا و پيغمبر رو هم مي شناسه ...  من  حقير رو پيش  فرستاده  تا خيري  كنم  و شما... ليلاي  گُل  رو براش خواستگاري  كنم ليلا جا مي خورد، با تعجب  مي گويد: - سلطنت  خانم  !هيچ  مي دونين  چي  دارين  مي گين ؟  شما... شما يعني  فكركردين  من  بعد از حسين  ازدواج  مي كنم ؟ سلطنت  سرش  را كمي  جلو مي آورد، استكان  نيمه  از چاي  را روي  نعلبكي مي گذارد و مي گويد: - عزيز من ! كار خلافي  كه  نيست ... هنوز جووني ! سن  و سالي  نداري ، فرداپيري  داري ، كوري  داري ... دوره  و زمونه  خرابه ... نمي شه  تنها بموني ...   شهيد هم راضي  نيست ... گناهه ليلا با عجله  به  طرف  تاقچه  مي رود، عكس  حسين  را اشاره  مي كند و مي گويد: - حسين  هنوز برام  زنده  است ، هنوز صداش  رو مي شنوم ، نگاهش  رواحساس  مي كنم  من  با خاطرات  خوشي  كه  با او دارم  زندگي  مي كنم ...  بعد از اين هم  مي خوام  زندگيمو وقف  امينش ، تنها يادگارمون  بكنم ... 🌷🍃🍂 مي خوام  خودم  روفداي  امين  بكنم ...  من  فقط  همين  تو فكرمه ... نه  چيز ديگه ... .چشمان  سلطنت  گرد مي شود، لبي  بر مي چيند و مي گويد: - پناه  بر خدا! يعني  مي گي  روح  حسين  توي  اين  خونه  است !  مگه  با روح  هم ميشه  زندگي  كرد؟ ليلا از حرف  سلطنت  جا مي خورد  سلطنت  با انگشت  به  او اشاره  مي كند و درحالي كه  آن را حركت  مي دهد، مي گويد: - ليلا جون ! فردا امين  هم  بزرگ  مي شه  و مي ره  پي  كارش  تنها مي موني ...درهر صورت  براي  خودت  گفتم  به  خاطر آينده ات ، طرف  مرد خوبيه ،كارخونه داره گفته  يك  خونه  جدا براش  مي خرم ، سر تا پاش  رو هم  از طلامي كنم   گفته  براي  رضاي  خدا مي خواد تو و بچه ات  رو سرپرستي  كنه ... بچة  توهم  مثل  بچه هاي  خودش ، طرف  مَردِ جا افتاده ايه  از اين  جعلق هاي  بي كار بي عاركه  بهتره ! ليلا سرش  را پايين  مي اندازد و با متانت  مي گويد: - نه  سلطنت  خانم ، بعد از حسين  قصر خورنق  هم  براي  من  زندونه  اين جا خاطرات  حسين  است  و من  نمي خوام  از اين  خاطرات  جدا بشم  نگه داري  از امين هم  تنها نفسي  است  كه  برام  باقي  مونده .  آره  ليلا جون !  يك  بنده  خدايي  كه  اهل  روزه  و نمازه ... و خدا و پيغمبر رو هم مي شناسه ...  من  حقير رو پيش  فرستاده  تا خيري  كنم  و شما... ليلاي  گُل  رو براش خواستگاري  كنم ليلا جا مي خورد، با تعجب  مي گويد: - سلطنت  خانم  !هيچ  مي دونين  چي  دارين  مي گين ؟  شما... شما يعني  فكركردين  من  بعد از حسين  ازدواج  مي كنم ؟ سلطنت  سرش  را كمي  جلو مي آورد، استكان  نيمه  از چاي  را روي  نعلبكي مي گذارد و مي گويد: - عزيز من ! كار خلافي  كه  نيست ... هنوز جووني ! سن  و سالي  نداري ، فرداپيري  داري ، كوري  داري ... دوره  و زمونه  خرابه ... نمي شه  تنها بموني ...   شهيد هم راضي  نيست ... گناهه ليلا با عجله  به  طرف  تاقچه  مي رود، عكس  حسين  را اشاره  مي كند و مي گويد: - حسين  هنوز برام  زنده  است ، هنوز صداش  رو مي شنوم ، نگاهش  رواحساس  مي كنم  من  با خاطرات  خوشي  كه  با او دارم  زندگي  مي كنم ...  بعد از اين هم  مي خوام  زندگيمو وقف  امينش ، تنها يادگارمون  بكنم ... نویسنده : مرضیه شهلایی @AhmadMashlab1995