eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.6هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
صد مرده زنده مي‌شود از ذكر ارباب ما معلم عيسي بن مريم است عيسي اگر در آخر عمرش به عرش رفت قنداقه‌ي شرف عرش اعظم است 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
ترسم۔۔۔۔ چو بازگردی〰 از دست رفته باشم...💔 ✨🌸🍃 | | ✅ @Ahmadmashlab1995
دمت گرم روزنامه هموطن✌️🏻 موشک جواب موشک..! کاریکاتور جواب کاریکاتور..! چنان زدی که صداش تا رسانه‌های فرانسه هم رسید جور خیلی از مسئولین رو کشیدی! ✅ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و ...پیرو ولایت فقیہ باشید ..... هیچ گاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی اقا را تنها نگذارید .... @AhmadMashlab1995
☘️🌻 قَد نَری تَقَلُبَ وَجهِکَ فے السَّماء وقتی که دلت تنگ میشہ به آسمون نگاه کن من نگاه های تورو به طـرف آسمون مے بینم "بقره۱۴۴"🍂 ✅ @AhmadMashlab1995🍂
"‌بہ‌چہ‌مشغول‌کنم‌دیده‌ودل‌را‌کہ‌فقط دل‌تور‌ا‌مے‌طلبدُ ‌د‌یـده‌تو‌را‌مے‌جویـد♥️🌱" 🍃✨ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ای کاش ما هم مثل آقا مهدی زین‌الدین به جلسه برویم... 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
🚨هشدار ‼️ یک پروژه ای شروع شده و متآسّفانه برخی افراد خودی و اغلب دلسوز، ناخواسته دارن، اهداف ضدّانقلاب و منافقین رو به صورت مُوَجّه که خواسته ی منافقینه پیش می برن.. پروژه : " پویش درخواست تغییر نام خیابان نوفل لوشاتو از شهرداری ! " بعد از انقلاب کسی عاشق چشم و ابروی فرانسوی ها نبود و گرنه اسم خیابانها و معابر را پاریس! و مارسِی! و شانزالیزه! می گذاشتند.. علّت نامگذاری برخی معابر در شهرهای ایران به نام ، تنها به خاطر سکونت تاریخی (ره) در این منطقه بوده و یادآور روزهای حماسی پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. نتیجه ی این پویش تغییر نام نوفل لوشاتو ، زدودن نام و یاد امام خمینی(ره) و نهضت انقلاب اسلامی از افکار مردم است و بس . آن هم با صورت عوام پسند و مُوَجّه.. این چه پیشنهادیه؟ نوفل لوشاتو نام محلِّ اقامت امام (ره) در فرانسه است. این نام بخشی از تاریخ انقلاب اسلامیه. این چه بی تدبیریه که بخواهیم این بخش را با دست خود حذف کنیم؟! 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
هتک حرمت حرام است و انتقاد با هتک حرمت دارد ضمن اینکه امروز کشور بیش از هر زان دیگری به همکاری اتحادو انسجام نیاز دارد... ۳/۸/۹۹ ✅ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوسه باری که دیدمش فکر نمی کردم انقدر شوخ و بامزه باشد ، اما حال او هم گرفته است،صدایش را صاف می کند و آرام می پرسد : -حال مامان خوبه؟ در حالی که سرم را به شیشه چسبانده ام می گویم: -اره خوبه -چکار می کرد تو این مدت؟ با شوهرش خوبه؟ -مگه خبر نداشتی ازش؟ -بابا بی شتر خبر می گرفت ، همه چیزم به من نمی گفت ، من بیشتر در جریان کارای تو بودم فقط می دونم خانم دکتر شده و توی بیمارستات برو بیایی داره.... یه برادرم داریم، نه؟ جای نیما خالی ! شایداوهم اگر حامد را ببیند از او خوشش بیاید ، زیرلب می گویم : -نیما ! -خیلی دوست دارم ببینمش ؛ اونم برادر ماست، نباید از خودمون دورش کنیم . ناگاه طوری آه می کشد که شباهتی به آن حاند ندارد : -خوش به حال نیما ، خیلی دلم میخواد یه بار دیگه مامانو بغل کنم ، سرمو روی پاهاش بذارم ، هروقت رفتم دیدنش سرد برخورد کرد ، بابا خیلی مامان رو دوست داشت ، همیشه به یادش بود ... - دلت می خواست توهم با مامان بزرگ می شدی؟ -اون که اره ، ولی لین محیطی که توش بزرگ شدم رو بیشتر دوست دارم ، ازبابا خیلی چیزا یاد گرفتم ، شاید قسمت من وتو این بوده دیگه، توجنبه زندگی پولداری رو داشتی ، ولی من شاید نداشتم.... به گلستان شهدا می رسیم . همیشه عاشق اینجا بوده ام حالا احساس دیگری دارم، حس کسی که تکه ای از وجودش اینجاست ، عزیزش اینجاست ، وصدایش می زند ؛ دلم برای پدر می سوزد که هربار اینجا اماده ام ، به او سر نزده ام... موقع پیاده شدن هم در را برایم باز می کند ، کم کم دارم عادت میکنم به محبت هایش ، سلامی می دهیم و وارد میشویم... حاند یک بطری گلاب می خرد و به من می دهد ، بعد جلوتر راه می افتد تا جای مزار پدر را نشانم دهد ، در قطعه مدافعان حرم دفن کرده اند ، چشمانش مهربان و لبخند قشنگش را که از داخل عکس می بینم ، قدم تند می کنم و از حامد جلو می افتم .... حامد هم قدم بر می دارد تا من راحت باشم ، به چند قدمی مزار که می رسم، ناگاه می ایستم ، احساس غریبی می کنم ، کسی به جلو هلم می دهد ودستی به عقبم می کشد ، زیرلب سلام می کنم و چند قدم مانده را آرامتر بر می دارم .... خسته ام ، انگار بخواهم خستگی تمام هجده سال زندگی ام را یک جا زمین بگذارم ، انگار شارژم تمام شده باشد و بخواهم خاموش بشوم ، اینجا برایم نقطه صفر دنیاست ، رمقم تمام شده که زانو میزنم یا یهتربگویم ، می افتم... بعد از هجده سال ، اولین بغضم با صدای بلند می شکند و هق هقم را خفه نمی کنم.... -چرا اینقدر دیر پیدات کردم بابا؟ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ♥️@AhmadMashlab1995 |√←
وقتی لفظ بابا را به کار می برم اتیش می گیرم نمی دانم بلند این حرف هارا زده ام یا در دلم؟مزارش را در اغوش می کشم ، سرد است خیلی سرد است ، نمی تواند جایگزین اغوش گرم پدر باشد ، می بوسمش ، اما ارام نمی شوم ، حامد رسیده سرمزار ، این را از زمزمه حمد و سوره اش می فهمم ... پایین مزار نشسته و در سکوت زمین را نگاه می کند ، شاید هم می خواهد اشک هایش را نبینم ، اما چیزی به جز پدر نمیبینم.... آرامتر که می شوم ، بطری گلاب را دستم می دهد : می خوای سنگ قبرو بشوری ؟ بوی خوش گلاب روانم را تسکین می دهد ... -اصلا انگار بابا داشتن به من نیومده ..فقط تنهایی...تنهایی...تنهایی.... جواب حامد را که می شنوم ، می فهمم این جمله را بلند گفتم.... -اولا بابا زندست ، دوما کسی که خدارو داره تنها نمی مونه سوما ماتنهات نمی زاریم ، من هستم ، مامان هانیه هست ... ناخود آگاه لب می جنبانم : -بابا چجور ادمی بود ؟ -مومن بود ، مهربون بود ، بخشنده بود، شجاع بود ، تویه کلمه : خوب بود خیلی خیلی خوب ... موقع اذان صبح تلفنم زنگ می خورد ، چه کسی می تواند باشد جز حامد؟ -الو ...سلام حامد. -سلام ابجی ...خوبی؟ -ممنون..کجایی چند روزه ؟ - باورمی کنی الان کجام؟ - کجایی؟ -حدس بزن ! -بگودیگه! -روبروی پنجره فولاد ! -چی ؟! کی رفتی ؟ چرا منو نبردی ؟ -هنوز داداشتو نشناختی ! یکی از خصوصیاتم اینه که بی خبر میرم معمولا...! - دیگه بازم از خوبیات بگو .... -یکی دیگه ش اینه که تا چیزی که نخوان رو نگیرم ول کن نیستم ! نزدیک طلوع است و صدای نقاره می اید ، با صدای شاد اما بغض الود می گوید : اماده شو...میخوایم بریم کربلا... کربلامونو گرفتم! جیغ میزنم : چی ؟! چطور ؟ راست میگی؟ -گفتم که چیزی که بخوام رو میگیرم..... همه چیز سریع جور می شود ، حامد دست به کار گرفتن روادید برای من و عمه می شود ، تاهمه چیز جمع وجور شود سر ازپا نمی شناسم .تصاویر زائران در تلوزیون ، بی قرار ترم می کند وبافکر اینکه من هم چند روز دیگه در شمار ان ها خواهم بود ، ازشادی میلرزم ، هرچه از حامد میپرسم چطور کربلا را گرفته ، یک کلمه جواب می گیرم : آقا که بطلبه طلبیده دیگه!میخوای نریم ؟ ادامہ دارد...🕊️ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا... ♥️@AhmadMashlab1995 |√←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚‍ خاطرات شهید مدافع حرم راوی:برادر شهید قسمت اول: در تمام عرصه های زندگی فعال بود و در حق هیچ کس کوتاهی نمی کرد و نسبت به همه احساس وظیفه می کرد . در تشییع شهدا حضور فعال داشت.هم تشییع شهدای برجسته ای چون غازی ضاوی و هم شهدای گمنام حزب الله به شهدا التماس می کرد تا شفیع او در محشر باشند او عاشق این کار بود و همیشه می گفت: "دوست دارم خدا پایان عمرم را به شهادت ختم کند" یکی دیگر از فعالیت های همیشگی دیدار با مجروحین جنگی بود . او یک روانشناس تمام عیار برای مجروحین بود و آن ها را دلداری می داد و روحیه ی آن ها را با شوخ طبعیش افزایش می داد . ✍ماه علقمه @AhmadMashlab1995
‏یه راه سریع پولدار شدن .... اینکه بری به مادرت الکی بگی این بیست میلیون دلاری که گذاشته بودم رو میز رو کجا گذاشتی؟ اونم میگه گذاشتم همونجا گوشه کابینت توام بگی مامان پیداش نمیکنم! شک نکنید میاد اون بیست میلیون دلار رو پیدا میکنه میکوبه صورتتون و میگه؛ مگه چشات نمیبینه...😂✌️ ✍️اسراف جهانشیری 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
💔 خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد... 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
💔 محمدحسین به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می‌شوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می‌گردد و می بیند که تانک‌های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می‌کند و خود نیز تکه تکه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند. تاریخ شهادت 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
بی تو کماکان در من؛ نفسی هست... دلی هست... ولی جانی نیست:))💔🍃✨ 🥀 | | ✅ @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرم امام رضا(ع) به نیابت از و همه اعضای کانال🌸🌾 🌺 ✅ @AhmadMashlab1995
•••💛🖇••• شھربایدبزندعــڪــس‌تــورا برهمه‌جا تو‌شدی‌چــشــم‌و‌چــراغ من‌و این‌مــردم‌شــهر 🙃💔 ✅ @AhmadMashlab1995
آنان ڪہ خاڪ را بہ نظر ڪیمیا کنند آیا بود ڪہ گوشه‌ۍ چشمے بہ‌ما ڪنند؟ 🌸🌻 @AHMADMASHLAB1995
: برو‌ گریہ ڪن... التماسِ‌ خـدا‌ کن... بگو‌ نمیتونـم‌ از‌ موقعیـتِ‌ گناه‌ فرار‌ کنـم اونقد‌ خدا‌ ڪریـمہ ڪہ‌ موقعیـتِ‌ گناهو‌ فراری‌ میده🌱 تو‌ فقط‌ میونِ‌ گریـه‌هات‌ بگـو... دیگه‌ نا‌ ندارم‌ پاشم💔 بگو‌ میـخوام‌ گناه‌ ـنکنمااا، زورم‌ نمیرسـه✋🏼 معجزه‌ میڪـنه‌ براټـ :))♥️ ✅ @AhmadMashlab1995
°•♡ • ♥️ کسی چه می‌داند من امروز چند بار فرو‌ ریختم و چند بار دلتنگ شدم؟!!🙂💔 از دیدنِ کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود...!😞🍃 🌻|• @AhmadMashlab1995