شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصتوسـوم صـبح کہ میـشود از بیـمارستان خارج میـشویم آقا مـهدے مرا تا منـ
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_شـصتوچـهارم
یازده ماه بعـد...
ڪودکمان همانطور کہ حـدس زده بودے دختـر است! اسمـش را هم طبق گفتہ ے خودت #زینـب گذاشتہ ام
از آخـرین تماسے کہ داشتے حـدود یڪ ماهی میگذرد گفتہ بودے این اواخـر درگیری هایتان بیشتر شده است و سیم تلفـن ها قطع شده است
اما دیگر خیلے دیر شـده نگـرانم!
صـداے گریہ های زینب از اتاقمان بلند میشود
بہ سـمتش میـروم و در آغوشـش میگیرم
درسـت شبیہ توسـت...
زیبا و دلنـشین!
کمـے کہ در آغوشـش میگیرم آرام میـشود و میـخوابد اورا پایین میگذارم و خـودم هم کنارش دراز میکشـم و بالشـتش را تاب میدهم تا خـوابش عمیـق تر شود چـند دقیقہ بعد صـداے تلفـن بلنـد میـشود...
براے اینکہ زینـب از خواب بلند نـشود فورا گوشے را بر میدارم
_الو؟
_سلام مـریم خانم...خوبے شما؟
صـداے گرفتہ ے مردی از پشت تلفن چندان مشـخص نمی کرد چہ کسے پشت خط است اما بعد از کمی صحبت فهمیدم برادرت بود
_سلام آقا مهـدے ممنون
_راسـتش زنگ زدم...مـیتونید آمـاده شید بریم یہ جایی؟
_ڪجا مثلا...
_حالا شمـا آماده شیـد تا چنـد دقیقہ دیگہ مام دم درتـون...
بدون اینکہ منتـظـر جوابم باشد گوشی را قطع میکند...
با تعـجب بہ دور و برم نگاهی می اندازم کہ قصـدش از ایـن کار چیـست؟
لباسم را میـپوشم و چادرم را سر میکنم زیـنب را هم آماده میکنم
چنـد دقیقہ بعد آقا مهدے دم در خانہ یمان منتـظرمان می ایستد...از پلہ ها پایین میروم و در را باز میکنم...بعـد سلام و احوالپـرسی سوار ماشیـنش میشوم
اما چنـدان انگار حال درستے نـداشت!
بـدون هیچ حـرفے حرکت کرد و بـعد از نیم ساعت روبروی در سپـاه ایـستاد...
با تعـجب می پـرسم : ایـنجا کجاست؟!
_پیـاده شو زن داداش...
ملافہ ی زینب را دورش میپـیچم در را باز میـکند و او را از آغـوشم بر میدارد و بہ سـمت درب سپاه میـرود
هــزاران فـکر عجـیب و غـریب در سرم میـجنبد!
دسـتم را روے قلبم میـگذارم و با نفـسی عمیـق میگویم : هیـچے نیـست!
و از ماشـین پیاده میـشوم و همـراهش میـروم...
✍نـویسنده : خادم الشـهـــــــــ💚ــــــدا
#ادامه_دارد...
@AhmadMashlab1995
کنار تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بیکران با من است
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 💔
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
مولا جان! بار ها آمدی و نبودم در تقلای این زندگی نیازمـند تو اما بی تو بودم بار ها آمدی ونیامدم بر د
امام محمد باقر(؏):
«هنگامي که قائم (عليهالسلام) ظاهر شود، پرچم رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم)، انگشتر حضرت سليمان (عليهالسلام)، سنگ و عصاي حضرت موسي (عليهالسلام) را همراه خود مي آورد».
اثباة الهداة/ ج3/ ص542
#یاایهاالعزیز🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آخرین مکالمه ما همان روز شهادتش ساعت 12 و نیم بود. گفت که «خودت خوبی خانم؟»❣ گفتم: آره خوبم. گفت
نماز صبح را با #حاج_قاسم خواندم.
گفت برو ببین حسین پور جعفرے آمده یا نه؟
پشت در ایستاده بود به نماز...
گفتم:
چرا اینجا ایستادید؟
چرا نیامدید داخل؟
دست گرفت جلوے صورتش که بفهماندم ارام صحبت کنم🤫
گفت:
من سالهاست نماز صبحم را اینجا میخوانم🌿
#شهید_حسین_پورجعفری🌸✨
#هر_روز_با_یک_شهید🌼☘
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصتوچـهارم یازده ماه بعـد... ڪودکمان همانطور کہ حـدس زده بودے دختـر اس
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_شـصتوپـنجم
#قسمت_آخر...
بہ سـمت ساختمـان کوچکے کہ در جایی از حیاط بزرگ سپاه است قدم بر میدارد...
پا بہ پایـش راهی میشوم...با آمـدن مـن چنـد خانم چادرے از ساختمـان بہ طرف من مے آیند
تـپش هاے قلبم رفتہ رفتہ تنـدتر مـیشود
نکنـد براے محمـدم اتفاقی افتاده؟!
نکـند کہ...
نہ نہ...افـکار چـرند و پـرند را از سرت بیرون کـن!یـعنی چے کہ محمـد...
صـدای مداحے آشنـایی رفتہ رفتہ بلندتر میـشود
#ایـن_گل_را_بہ_رسـم_هـدیہ
#تقـدیم_نگاهت_ڪردیم...
با تعـجب و دلهـره بہ همہ چی زل میـزنم...معنے این رفتارشان چیـست؟!
مگـر اتفاقی افتاده...؟
خـدایا پـناه بر خــودت...
گریہ هاے زیـنب در آغوش عمویش بلنـد میـشود...امـا لحـن گریہ هایش با همیشہ فرق کرده
نڪند متوجہ چیزے شده...همـانطور کہ نزدیڪ ساختمان میـشوم صداے مداحے بلـندتر میـشود
#در_خــون_خفتہ_کہ_نگــذارد
#نـخل_زیـنبے_خـم_گـــردد
#حــــاشا_از_حـــریم_زیــنب
#يڪ_آجـر_فـقط_ڪم_گــــردد
#یــازینـــــبـــــــ
بی اراده چـشمانم پر از اشک میـشود...در دلم آرام امن یجیب مـیخوانم
اتـفاقے کہ نیـافتاده اسـت...دلهره هایـت دیگـر برای چـیست؟!
نـفس عمیـقی میـکشم و خـودم را دلداری میـدهم
کفش هایم را در می آورم و وارد ساختمان مـیشوم چـقدر اینـجا آشـناست...
قبـلا آمـده بودم؟!
دیـوارهایـش با سربنـد های مختلـف و پلاڪ های شهدا تزیین شـده است...روے سقـفش چفیہ هاے بزرگ نصب شده
دکـور اتاق هـرچند خیلے زیباست...اما در وجـودم حـس وحشت ایجاد میـکند!
امـا تا چشـمم بہ عکـسی میـخورد ، آرام مـیشوم
عکـس شهیدی کہ قبـلا همـراهت آمـده بودم و در معـراج دیده بودیمـش
#شهــــید_مــــدافع_حـــــرم
وقـتے پرده ی سـبز رنگی را کنار مـیزنم تابوتی پوشیــده از پرچم ایران کمی جلوتـر گذاشتہ بود و چـند نفـر از نظامیـان دورش را گرفتہ بودنـد
با دیـدن تابـوت سہ رنـگ تمـام تنم بی حس میـشود در دلم میگویم : هیـچے نیـست...همــش شوخیہ...مگہ غافلگـیری هاے محمــد رو نمـیشناسے؟!
امـا نمی دانم چـرا اشـک هایم یکی یکی روی گونہ هایم سـر میـخورد...
_نـگا...الان برے جـلو مـیبینی توش خالیــہ...مـحمـد اینـجا چیکار میـکنہ...اون سوریہ اس!
برادرت چـند قدم آنـطرف تر از مـن ایستاده بود...صـدای گریہ هاے زیـنب با صـدای مداحی آمـیختہ میشـود
همـانطور کہ بہ تابـوت نزدیک میـشوم...قلبـم تنـد تر و تنـدتر میـزند جـورے کہ انـگار چنـدثانیہ دیـگر از کار می افتد...
امــــا...
چــشمم را میـبندم و جـلو میـروم...وقـتی پایم بہ تابـوت میخورد می ایسـتم...
آرام میـنشینم و با چشـمان بستہ دسـتم را جـلو میـبرم
لـرزش دسـتانم را حـس میکنم...هر کس دیگـری هم باشـد حـس میکند...
همـانطور کہ دسـتم را دراز میـکنم در دلم میگـویم تـوش خالیہ...هیـچے نـیست...محمــد یہ جاے دیـگہ اس...
جــسم سـرد و لطیفی بہ دسـتانم میـخورد...چــقدر آشـناست...آرام چـشمم را باز میـکنم امـا قـطره ے اشـکے دیدم را تار کـرده
وقـتے روے گونہ ام سـر میـخورد
چـهره ی زیـبایت روبرویم ظاهر میـشود...نـورانی تر از قبـل...
طاقـت نمی آورم و هق هق گریہ هایم ڪل اتاق را پر میکند...دوسـت ندارم گریہ کنم...این اشـک ها مانع دیدنـت میـشوند...
بی معـــرفت...چـــــرا پلڪ هایت را بستہ اے ؟؟
بلنـــد شـــو دخـترت را ببین...نگـاه کن اسـمش را زیـنب گذاشتم!همانی کہ گفتہ بودے
راستےچہ لبخــند آشـنایی دارے...همـیشہ میـخندیدی...حـالا هم با این خنـده های زخـمی ات داری دل مـیبری از من!اصــلا...
دلــبرم خـوابیده...بیــدار میـشــود...مـیدانم...
دسـتم را بالاتر مـیبرم و روے صورتت میکـشم و...
_مـــریم جان...خـانومم...عــزیزدلم
آرام آرام چشمم را وا میـکنم
زیـنب را در آغوش کشیـدی و چہ آرام خوابیده بود!
با بهـت بہ چهره ات نگاه میکنم...خــدایا...یعنے همہ ے ایـنها خواب بود؟!
مــحمـدم برگشتہ...؟
تـــو برگشتے...پـــــیش من...پـــــیش دختـرمان...
بازم هم غافلگیرم کردے!
بی اراده از جـایم بلـند میـشوم و با تمـام وجـودم در آغوشـت میگـیرم و برایـت میخوانم
#چـــهرهات_آرامـش_جـانمــن_اســت_بـــاورڪن!
✍نـویسنده : خادم الشهــــــ💚ــــدا
#پایان
.
.
@AhmadMashlab1995
از فردا با رمان جدیدی به نام #قبلهی_من ❤️در خدمت شما هستیم...
#باتشکر
روز شمار تا سالگرد شهادت 😔
3 روز تا پروازت 🥀
علی جان تو پرواز کردی و به آرزویت رسیدی دست ما را هم بگیر
به خداحافظی تلخ تو سوگند که تو رفتی دلم ثانیه ای بند نشد
ختم سوره توحید :2,830
ختم صلوات : 32,619
این ختم تا روز شهادت ادامه داره (تا روز شهادت هم فرصت برای انجام ختم هست)
@Pelake27
#شهید_جاویدالاثر_علی_اقا_عبداللهی ♥️
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
یه عده میگن شما واکسن رو وارد کنید گردن خودمون!
+ شما رای سه سال پیش خودت رو گردن نمیگیری و کشور رو به آستانه فروپاشی اقتصادی رسوندی میخوای تلفات واکسن رو گردن بگیری؟😒
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
تو مرا جان بقایی که دهی جام حیاتم...! #شهید_احمد_مشلب💛🌿 #هر_روز_با_یک_عکس ✅ @AHMADMASHLAB1995
غیرازشما
کہکسےخریدارمننشد...
دراوجبےکسےبہکجاهارسیدهام💔🌿
#شهید_احمد_مشلب💛🌿
#هر_روز_با_یک_عکس
✅ @AHMADMASHLAB1995
#انگیزشے💫
یہ #نشدن هاییهستــ
کہاولش #ناراحتمیشی😕
ولیبعدامیفهمیچہشانسیاوردیکہنشد!🎈
⇧⇩
#خداحواسشبهتهستکہاگہتومسیرشباشیبهتریناروبراترقممیزنہ🌱
☑️ @AhmadMashlab1995
ڪاش از صبـح ڪہ بیـداࢪ میشدیـم؛
دائمـا دࢪ نظـࢪ داشتیـم کہ تحـت نظریـم...!
#علامہطباطبایے
#دلبر_بےنشانم...
#امام_غریبم...
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد حسین غلامکبیری💫 ✨جـزء شهـداے فتنـہ88✨ 🌴ولادت⇦9آبان سـال1370🌿 🌴محـل ولادت⇦تهرا
⬆معـرفے شهیـد⬆
💫شهیـد امیر حسام ذوالعلی💫
✨جـزء شهـداے فتنـہ88✨
🌴ولادت⇦1دی سـال1365🌿
🌴محـل ولادت⇦نارمک_تهران🌿
🌴شهـادت⇦10دی سـال1388🌿
🌴محـل شهـادت⇦تهران🌿
🌴نحـوه شهـادت⇦بر اثر حمله عدهای از منافقان فتنه گر، مجروح و سپس بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپےبـدوننـامنـویسنـدهحـرام🚫
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『 @AhmadMashlab1995 』
هرجا که سخت،عرصه به من تنگ شد،فقط
دیدم برای یاری ام آنجا،حسین هست...
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 💔
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
امام محمد باقر(؏): «هنگامي که قائم (عليهالسلام) ظاهر شود، پرچم رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم)
#تلنگــر💥
#استاد_دانشمند:
محبت كن...
تا امام زمان بهت محبت كنه!
تو فكر میكنى فقط دعاى ندبه بايد بخونى تا آقا نگات بكنه؟!
فكر میكنى بايد حسينيه بياى حتما؟!
نه...
خیلی از من و شما حسينيه امون؛ مادرمونه، بابامونه، فقير طايفه مونه، قوممونه، غريب همسايه مونه...
#یاایهاالعزیز🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995