شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
اینجوری مستدل، روشنگری کنین گاهی شهدا رو منکر میشن اما هیچ کسی عقلش رو انکار نمی کنه 🌸🍃 @ahmadmas
☝️انتشار حداکثری این کلیپ میتونه رو سطح مشارکت تاثیر بگذاره، حتما هرجا میتونید بفرستید، چه ایتا، چه واتس آپ، چه تلگرام، چه اینستاگرام
پیج سیاسی اینستاگرام بنده هم دنبال کنید، اونجا هم گذاشتم، میتونید اونجا منتشر کنید 👇
Instagram.com/darabi__hossein
هدایت شده از کوچه شهدا 🇵🇸 !
ڪوچہ شہــ♥️ـدا ! 🇵🇸
+روحانی قبلا میگفت ما نبودیم ونزوئلا میشدید؛
بعد گفت ما نبودیم قحطی میشد
امروز گفت: ما نبودیم معلومنبود چجوری ملت #نفس میکشید!
+ آقای روحانی اصلا شما؛ ای برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم و ز هرچه گفته ایم و ز هرچه شنیدهایم!
شما خداوندگار آمون!
فقط زودتر برو صداتو نشنویم!!😐💣
#چیریکیونانقلابـے | #بچههاےآسدعلے
-----------------------------
j๑ïท➺°.•|https://eitaa.com/joinchat/1883439139Cce3db45a22
#پاے_درس_ولایت🔥
🔰 جشن تکلیف سیاسی
🔻رهبرانقلاب: بنده انتظارم از جوانها این است که حرکت به سمت صندوقهای رأی را هر چه میتوانند ترغیب کنند؛ بخصوص رأیاوّلیها که عدّهی کثیری رأیاوّلی داریم. حضور اینها در انتخابات در واقع برای اینها مثل جشن تکلیف سیاسی است. ۱۴۰۰/۳/۲۶
🌹| @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پاے_درس_ولایت🔥 🔰 جشن تکلیف سیاسی 🔻رهبرانقلاب: بنده انتظارم از جوانها این است که حرکت به سمت صندوق
کعبه ام هستی و
میگردم به دورت تا ابد...♥️
#مقام_معظم_دلبری♥️
#سـواد_رسانه❌
۷۶: ناطق ازقبل انتخاب شده!
_ خاتمی
۸۰: توکلی ازقبل انتخاب شده!
_ خاتمی
۸۴: هاشمی ازقبل انتخاب شده!
_ احمدینژاد
۹۲: قالیباف ازقبل انتخاب شده!
_ روحانی
۹۶: رئیسی ازقبل انتخاب شده!
_ روحانی
"ازقبل انتخاب شده" جملهایست احمقانه که برای بی ارزش جلوه دادن انتخابات به کارمیرود!
#احمق_نباشیم
#انتخابات1400📩
✅ @AHMADMASHLAB1995
⏪محمدمهدی فرزند شهید فخریزاده: اگر سال 96 رئیسی انتخاب شده بود پدرم امسال رأی میداد/ من در انتخابات قبلی به آیت الله رئیسی رای داده بودم
⏪فرزند شهید کاوه: آیت الله رئیسی فراجناحی و تحولگراست/ باید اعتماد مردم به نظام بازگردد
⏪فرزند شهید یزدانی: نباید انقلاب تاوان اشتباهات دولت فعلی را بدهد/ تحول بزرگ توسط آیت الله رئیسی ایجاد میشود
⏪فرزند شهید بروجردی: کارنامه نامزدها مهم است نه آرزوی آنها/ عملکرد آیتالله رئیسی کاملاً واضح است
⏪فرزند شهید نجفی رستگار: باید یک رئیس جمهور انقلابی روی کار بیاید/ تحولگرایی و عملکرد آیت الله رئیسی قابل کتمان نیست
⏪حامد فرزند شهید فخریزاده: استمرار وضع موجود باعث نابودی اقتصاد و کشور میشود/ رای به آیت الله رئیسی رای به تغییر وضع موجود است
⏪فرزند شهید سردار صفوی: دلسوزان انقلاب ببینند آتش دشمن بر کدام خاکریز فرود میآید/ آیت الله رئیسی جاذبه و دافعه علی گونه و سیاست حسنی و شجاعت حسینی دارد..
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
براے لبخنـد تـو راے مےدهیـم✌️🏻🌸 #حاج_قاسم💫 آخرینبارےکہحاجےراےداد💔 #انتخابات1400📩 ✅ @AHMADMASHLAB
پایاینانگشتآبیخونرفته؛وظیفهداریمکهاز آنمحافظتکنیم
#حاج_حسین_یکتا✨
✅ @AHMADMASHLAB1995
#زنگ_تفریح😁✨
حضرتآقـا فرمودن دیگہ ڪاریش نمیشہ ڪرد😆🙏🏻
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸 🦋🌸 #عبور_از_سیم_خاردار_نفس♥️⛓ #قسمت_شانزدهم6⃣1⃣ ــ راستش یه جورایی مجبور شدم
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸
🦋🌸
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس♥️⛓
#قسمت_هفدهم7⃣1⃣
–چون روزهای دوشنبه شوهرزهراخانم کلاسرکارنمیره ومنم بایدازصبح برم اونجا...
البته روزهای دیگه بیشتر کارهای خونه روخود زهرا خانم انجام میده، من کار زیادی انجام نمیدم.
فقط مواظب اون بچه ی بی مادرم.
نفس عمیقی کشید.
–خب اگه خواهرشون صبح ها نمیومد که شما یک سال از زندگی میوفتادید، اونوقت می خواستید چی کار کنید؟
سرم پایین بود و نگاهم به گوشه ی چادرم که دور انگشتم می پیچیدم و بازش می کردم.
استرس داشتم دلم می خواست زودتر به خانه بروم.
نگاه سنگینش را احساس می کردم.
ــ خب فکرش رو کرده بودم دوترم مرخصی از دانشگاه می گرفتم.
ــخب این خواهرش یعنی زهرا خانم، چرا قبل از خرید خونه از بچه مراقبت نکرد؟
ــ چون خونشون خیلی دور از برادرش بود، تقریبا خارج از شهر، رفت و آمد براش سخت بود.
نگاه دلخورم راازصورتش گذراندم و گفتم:
–اگه سوالاتتون تموم شد من برم که حسابی دیرم شده.
ــ نظرتون رو نگفتید.
ــ راجع به؟
ــ راجع به من.
بی توجه به حرفش دستم را روی دستگیره درگذاشتم و همانطور که بازش می کردم گفتم:
–واقعا دیرم شده، خداحافظ.
"چه توقعاتی دارد وسط خیابان راهم راگرفته، تخلیه اطلاعاتی کرده، حالانظرم راهم می خواهد."
خیلی فوری گفت:
–می رسونمتون.
ــ نه اصلا.
مترو شلوغ بودو جابرای نشستن نبود، خیلی خسته بودم،ولی افکارم اجازه نمی داد به این شلوغیها فکر کنم.
امروز روز عجیبی بود، با فکر کردن به آرش در دلم غوغا به پا می شد، یک حس خوشایند و دل پذیر.
****
دو روز نتوانستم به دانشگاه بروم، حال ریحانه خیلی بد بود و تبش قطع نمی شد، سرمای بدی خورده بود.
از صبح تاشب کنارش بودم.
زهرا خانم هم که بود بازم از پسش بر نمی آمدیم.
مدام بهانه می گرفت و فقط با بغل کردن آرام میشد.
ماشالا تپل هم بود، نمی توانستم زیاد در بغلم نگهش دارم.
ولی او مدام به من می چسبید.
نوبتی بغلش می کردیم.
گاهی هم پدرش می آمدو بغلش می کردوننو وار تکانش می داد. آنقدرباعشق بغلش می کردونوازشش می کردکه به ریحانه بابت داشتن همچین پدری حسادت می کردم. آقامعلم پراُبهت من آنقدرهیکل ورزیده وشانه های پهنی داشت که ریحانه دربغلش مثل یک عروسک کوچک بود. کاش پدرمن هم زنده بودومن هم مثل ریحانه به آغوشش پناه می بردم.
روز دوم نزدیک غروب بود که بالاخره تب ریحانه قطع شدو حالش هم بهتر شد.
آقای معصومی رو کرد به من وگفت :
–شما خیلی خسته شدید یه کم استراحت کنید من مواظبش هستم.
–نه دیگه اگه اجازه بدید من برم خونه؟
ــ واقعا بابت این دو روز ممنونم.
ــ خواهش می کنم، فقط داروهایی که دکتر دادند رو بایدسر ساعت بدید، فراموش نکنید.
ــ بله می دونم، حواسم هست.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸
🦋🌸
نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗
ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌼
✅ @AHMADMASHLAB1995