#طنز_جبهه😂🤣
#تو_هنوز_بدنت_گرمہ
خودش خيلي بامزه😉 تعريف مي كرد؛ حالا كم يا زيادش رو ديگہ نميدونم🤷🏻♂
مي گفت:
در يكي از عمليات ها برادري مجروح ميشه و به حالت اغما و از خود بيخودي مي افته...😴
بعد، آمبولانسي🚑 كه شهداي منطقه را جمع مي كرده و به معراج مي برده از راه مي رسه و او را قاطي بقيه ميندازه بالا🤭 و گاز ماشين رو میگیره و دِ برو
راننده در آن جنگ و گريز تلاش
مي كرده كه خودش رو از تيررس دشمن دور كنه و از طرفي مرتب ويراژ🚨
مي داده تا توي چاله چوله هاي ناشي از انفجار نيفته،
كه اين بنده خدا در اثر جابه جايي وفشار به هوش مياد و يك دفعه خودش رو ميان جمع شهدا ميبينه🧐🙁
اول تصور مي كنه كه ماشين داره مجروحين رو به پست امداد مي بره🙂
اما خوب كه دقت مي كنه🧐 میبيند نه،
انگار همه برادرا شهيد شدن🥀 و تنها اونه كه سالم هست😱
دستپاچه ميشه و هراسان بلند ميشه میشینه وسط ماشين و با صداي بلند بنا مي كند داد و فرياد كردن كه:😫
برادر! برادر😩 منو كجا مي بريد، من شهيد نيستم، نگه دار مي خوام پياده شم🚶♂منو اشتباهي سوار كرديد، نگه دار من طوريم نيست...
راننده كه گويي اول حواسش جاي ديگه ای بوده، از آينه زير چشمي نگاه ميندازه و با همون لحن داش مشتيش🕺 ميگه:
تو هنوز بدنت گرمه، حاليت نيست🤒
تو شهيد شدي، دراز بكش، دراز بكش😧
بذار به كارمون برسيم😶
او هم دوباره شروع مي كنه كه:
به پير و پيغمبر من چيزيم نيست، خودت نگاه كن ببين🧐
راننده میگه بعداً معلوم ميشه
خودش وقتي برگشته بود مي گفت:
اين عبارات را گريه😭 مي كردم و مي گفتم.
اصلا حواسم نبود كه بابا!
حالا نهايتاً تا يه جايي ما رو میبره ، بر مي گرديم ديگه، نمیخواد که ما رو زنده به گور كنه🤦🏻♂
اما اونم راننده ي با حالي بود😎
چون اين حرفا رو اونقدر جدي ميگفت كه باورم شده بود شهيد شده ام😍😅
✅ @AhmadMashlab1995