شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمضان_در_جبهه #خاکریز_خاطرات 🌛روایتی از زبان سردار مرتضي حاج باقری از اسارت و رمضان🌜 ما در دوران اس
#ضیافت_شهدایی🕊
#عاشقانه_های_شهدایی💞
وقتي مي آمد خانه ☺️
من ديگر حق نداشتم كار
كنم...😉
بچه را عوض مي كرد
شير براش درست ميكرد 🍼
سفره را مي انداخت و جمع مي كرد...
پا به پاي من مي نشست لباسها را مي شست ،پهن ميكرد،خشك مي كرد وجمع مي كرد.... 😍🍃
آنقدر محبت به پاي زندگي ميريخت كه هميشه بهش ميگفتم «درسته كم ميآي خونه
ولي من تا محبتهاي تو رو جمع كنم، براي يك ماه ديگه وقت دارم.»😍💌
نگاهم ميكرد و ميگفت «تو بيشتر از اينا به گردن من حق داري.»☺️💞
يك بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم ميشم. 😔
وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون ميدادم تموم اين روزها رو چهطور جبران ميكنم.»❤️
📝خاطره ای از همسر شهید ابراهیم همت
دوســــتان شهــــ🕊ــدا
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995